نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

دختر عمو

به نام حضرت دوست

امیدوارم که همه شما عزیزان ، خوب و خوش باشید .
نه تاریخ عوض شده و نه من تقویمم رو گم کردم ! فرمایش شما هم کاملاً درست و متینِ (!) حق با شماست ، من در پست قبلی گفته بودم که اواسط تیر میام اما کامنت های دخترعمو هدی باعث شد که این پست افتخاری رو  بذارم . امیدوارم که این تک دانه پست رو از خوشه ی آپدیت هام بپذیره و بهم اجازه بده که همون اواسط تیر بیام ، که یا بنکل خداحافظی کنم ، یا برای همیشه سلام .
اصولاً وقتی آدم ها کم میارن سوت میزنند ، اما از آنجا که غریبه ها بی از آدمی زادند ! به جای سوت زدن ، پست می گذارند . خدا شفاشون بده !!!
تا به حال وبلاگ های زیادی رو دیدم که حداقل یک بار لیاقت پست گذاشتن ، اونم منحصراً به نام دخترعموم رو پیدا کرده اند . من هم برای اینکه از این قافله عقب نیفتم و سعادت پیچیدن بوی یاس رو از اتاقم دریغ نکنم ، اقدام به گذاشتن این پست کردم . شما با بزرگ منشی تون ، این شاخه ی خشکیده رو نمونه ی خروار بگیرید و از این ایجاز به اطناب ماجرا پی ببرید .
در مورد دختر عمو چیزهای زیادی میگن ، یکی میگه بوی کوچه های بارون زده ی بهاری رو میده ، اون یکی میگه حضورش مثل عطر آش رشته سر سفره ی پر برکته ماه رمضونه ، دیگری میگه ... ، همه درست میگن و در عین صحّت همه از نوعی نقصان رنج می برند .
می دونید دوستان ، صفات بشری خیلی غنی تر و ریشه دارتر از این حرفهاست که بشه با جملات و کلمات توصیف شون کرد .  یادم میاد پارسال که با هدی در این باره صحبت کردم ، حرفهاش من رو یاد این جمله ی معروف انداخت : « من این همه نیستم » ... بهش حق میدم . ما به تنهایی هیچی نیستیم ، اون چیزی که به ما معنا میده ، با هم بودن ماست . در واقع ، همین حضورِ در کنار هم است که باعث تجلیِ صفاتمون میشه . قربان برم خدا را ، که چه عالمانه آفرید ، چه عادلانه تقسیم صفات کرد و چه مدّبران در عالم چید . بگذریم ...
من حتماً در آینده ، پستی با موضوع تشکر از تمام دوستانی که من رو در یادگیری ساخت قالب وبلاگ کمک کردند ، خواهم گذاشت . اما از آنجا که این پست انحصاریست ، تشکرش هم اختصاصیست !
اون اوایل که وارد دنیای مجازی شدم ، اصلاً فکر داشتن وبلاگ رو در مخیّله خودم نمی پروراندم . مشکلم ساختنش نبود . اشکال از توانایی در نوشتن پست ، گفتن حرفهای درون و همچنین لیاقت دیدن کامنت دوستان ، خوندن حرفهاشون و شنیدن درونیات شون بود . در این میان هدی تنها کسی بود که تونست متقاعدم کنه تا دنیای مجازی رو بپذیرم و با این موقعیت جدید کنار بیام . نمیدونم چرا این قدر اصرار میکنه که بنویسم ؟ من که در نوشته های برونم و نانوشته های درونم چیز قابل توجهی نمیبینم که بشه با استناد به آنها ، این همه لطف دخترعموم رو توجیه کرد .
در مورد دلیل ساختن این اتاق زیرشیروونی همین بس که بگم ، یه روز بهم گفت تو خیلی ساکتی و باید این سکوتت رو با « صدایی عظیم » بشکنی . بهش گفتم چطوری ؟ گفت : 
«« baa sokoot kardane sokoot  »»  و این اولین عاملی بود که انگیزه ی ساختن این کلبه ی درویشی رو در ذهنم متبلور کرد .
خوب دیگه ، بهتر بحث رو همین جا قیچی کنم . هر چند که حرف برای گفتن زیاده اما میترسم که طول این پست ، به سمت بی انتها میل کنه و حوصله ی خواننده سر بره .
دختر عمو ، برای همه چیز ازت ممنونم و با تمام وجود برات آرزوی موفقیت می کنم .

یا حق

یاحق

به نام حضرت دوست

خدا رو شکر ، در همین اوایل سال خیلی چیزها یاد گرفتم ، با فلش آشنا شدم و دنیای تازه ای از آفرینش زیبایی ها رو تجربه کردم ، اما از قرار معلوم دوباره باید باروبنه رو ببندم و از لطافت دنیای مجازی به شقاوت ، دنیای حقیقی سفر کنم .
دیگه تیک تاک ساعت امانم رو بریده ، اجازه ادامه کار رو ازم سلب کرده و بی محابا من رو به آینده ای ناآشنا میکشونه . به هر حال باید ساخت . این جریان زندگیست که در مقابل ما ایستاده ، نه وهم و خیال واهی . جریانی که تنها راه جنگیدن باهاش ، سازش و تنها راه قلبه بر اون پذیرش حقایقش است .
آخرین تغییرات در قالب وبلاگ رو در بخش موزیک اعمال میکنم و امیدوارم که بتونم در اواسط تیر بیام و این اتاق زیر شیروونی رو راه اندازی کنم .
دست بوس الطاف شما عزیزان هستم . در پناه حق ، شاد و موفق و پیروز باشید .
یا حق