سه راه بیشتر ندارى

به نام حضرت دوست

     عرض سلام و ادب و احترام


***
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا
وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان
دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که می اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است .
روم / 21
***

     تو یکی از این ایمیل ها که برای همه میره و برای من هم میاد (!) به طور اتفاقی چشمم به متنی خورد که نظرم رو به خودش جلب کرد. از دیروز دارم با خودم فکر میکنم که ای کاش محضرها یک برگ دیگه به صفحات عقدنامه اضافه میکردن و تو اون صفحه، تصویر زیر رو مینداختن و از دختر و پسر میخواستن که پاش رو امضاء کنن(!) هر چند این روزها دیگه امضاهام چندان الزام آور نیستن و برخلاف ریش گرو گذاشتن ها و این تن بمیره های قدیم، چندان بخاری ازشون بلند نمیشه، اما حداقلش این بود که زوجها یک بار هم در طول عمرشون با این حقیقت روبرو میشدن که ... فردای بهتر یافتنی نیست، ساختنیست !


پ.ن : چند روز پیش سازمان ثبت احوال به زیبایی هر چه تمام تر اعلام کرد که نرخ طلاق در پایتخت معنوی ایران به ازای هر دو دقیقه، یک مورد است (!) و این یعنی عن قریب است که زوج های جوان که هیچ، پدر و مادرها هم تار و مار بشن و کار به جدایی پدربزرگ ها از مادربزرگ ها بکشه.. جداً چرا کسی به فکر جدایی نیست !؟؟



شاد باشید و شادی آفرین
و من ا... توفیق
علی مددی
یا حق

آمده‌ام که سر نهم

به نام حضرت دوست

     عرض سلام و ادب و احترام


***
وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ...
***


آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم

آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان

تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم

آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

« مولانا جلال الدین محمد بلخی »


پ.ن 1 : حدود یک سالی هست که نبودم و ننوشتم، الانم آمده‌ام که ... بالا گفتم دیگه (!)

پ.ن 2 : راستش رو بخواین، نتونستم آمدنش رو ببینم و سکوت کنم، برای همین ضمن تبریک ولادتش اومدم که ... ای بابا، چند بار بگم (!)

پ.ن 3 : البته از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون که کمی هم دلم برای رفتن تنگ شده بود(!) برای همین اومدم که هم بتونم راحت تر برم و هم آمده‌ام که ... نخیر، گیر دادین شما (!)

پ.ن 4 : خلاصه خواستم بگم که من تنهای تنها تو نیمکت نشستم؛ چه «تو» یا «او» باشید و چه نباشید. بهرحال من اینجا هستم و آمده‌ام که ... بی خیال (!)



شاد باشید و شادی آفرین
و من ا... توفیق
علی مددی
یا حق