نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

روایت دیروز .. نصایح امروز (بخش آخر!)

 به نام حضرت دوست

     عرض سلام و ادب و احترام

***
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند :

برترین کارها عبارتست از :
1 - نماز در وقت
2 - نیکى به پدر و مادر
3 - جهاد در راه خدا
***

     خب، بد نیست کم کم بریم سر اصل مطلب .. راستش چند روز پیش در مجاز آباد حقیقی، متنی رو خوندم با موضوع «چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی ...» اسم نویسنده اش هم "ناشناس" بود (به دلیل طولانی شدن پست، متنش رو در بخش ادامه مطلب قرار میدم؛ مطمئن باشید که ارزش یک بار خوندن رو داره!) با دیدن اون نوشته که ممکنه زبان حال خیلی از ماها باشه، ذهنم رفت دنبال اینکه بنویسم از پندهای ساده اما عمیق و آموزنده ای که در کنار ما هستن، در حالی که ما ازشون غافلیم !.. با اینکه قصد ورود به مسائلی که هیچ گونه تخصص و تبحری در بیان و تفسیرشون ندارم (احادیث و روایات) نداشتم اما وقتی درخصوص حرکت بسیار ساده «محبت در نگاه» در یک مورد خاص (پدر و مادر) حدود سی - چهل تا حدیث خوندم که با چیدن شون در کنار هم قلبم به درد اومد، واقعا حیف بود که شما رو هم در قلب دردم شریک نکنم (!) در ادامه پنج پند حکمت آمیز به صورت گزیده از کسانی که هیچ شکی در حقانیت حرفهاشون ندارم، خواهم آورد و از همین الان اعتراف میکنم که از درکشون عمیقا عاجزم !...


   1- «بزرگترین واجب»
امیر المؤمنین على علیه السلام می فرمایند :
بزرگترین و مهمترین تکلیف الهى، نیکى به پدر و مادر است .

* راستش رو بخوای، هر چی در مورد این جمله بیشتر فکر میکنم، حس میکنم که بیشتر نمیفهمم (!) حتما شنیدین که بزرگترین مصیبت نادانیست !.. حالا ببین چقدر به مهمترین تکلیف الهیت عمل میکنی؛ حالا ببین چقدر مصیبت زده ای؛ حالا ببین ...

   2- «عبادت در نگاه»
رسول خدا (ص) می فرمایند :
نگاه محبت‏آمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است .

* والا من هر چی گشتم از این عبادت راحت تر پیدا نکردم؛ تنها چیزی که به ذهنم رسید خوابیدن در ماه رمضان بود که اونم محدود به یک ماهه اما این یکی .. خداییش خدا دیگه چجوری باید بهمون حال بده ؟! دقت کردین که خیلی وقت ها برای کارهای پیش پا افتاده، انواع و اقسام برنامه ریزی ها رو میکنیم اما برای سر زدن به بزرگترها .. نه ایستادن میخواد، نه رکوع ، نه سجود، نه ذکر، نه وضو و قسم و ... فقط نگاه کن .. نــگـــــاه !

   3- «حج در نگاه»
پیامبر خدا(ص) فرمود:
هر فرزند نیکو کارى که با مهربانى به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب یک حج کامل مقبول به او داده مى‏شود، سؤال کردند، حتى اگر روزى صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آرى خداوند بزرگتر و پاکتر است.

* بذار ببینم اگه Nسال پیش ثبت نام کرده باشی و همین امسال هم اسمت در اومده باشه .. اِمممم الان یه چیزی حدود 15 میلیون فقط هزینه حج به صورت ثبت نامی میشه .. البته اونم معلوم نیست که آخرش قبول بشه یا نشه (!) در حالی که یک نگاه ساده با مهربانی میتونه ارزشی معادل یک حج کامل مقبووووول داشته باشی، یعنی همون چیزی که ما خیلی وقتها دریغش میکنیم و در حقیقت، خودمون رو محروم .. میدونی گیرمون کجاست ؟!‌ باور نداریم .. بـــــاوووررر !

   4- «گناه در نگاه»
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند :
هر کس به پدر و مادر خود، خشمگینانه نگاه کند در حالی که آن دو به او ستم (نیز) کرده باشند، خداوند نمازش را نپذیرد.

* ملموس ترین عبادت ما (اونم تازه به فرض قبول شدن) نمازه .. همون نمازی که پیامبر (ص) می فرمایند شفیع ملک الموت و مونس قبره .. بعد با یک نگاه، فقط با یک نگاه .. پــــــــر !

   5- «ریشه بدبختی ها»
پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود:
کیفر سه گناه به قیامت نمى‏ماند (یعنى در همین دنیا مجازات مى‏شود.)
1 - عاق پدر و مادر  2 - ظلم و تجاوز به مردم ‏ 3 - ناسپاسى در مقابل احسان و نیکى .

* فکر نکن عاق یعنی طرف رو بکشی هاااا.. نـــه، فقط کافی که ناراحتش کنی (!) حالا یه نموره به ذهنت فشار بیار ببین کجاها بوده که نفهمیدی از کجا خوردی ؟!.. مجازات در دنیا یعنی نزده، خوردی؛ آخ که چقدر سهل انگاریم ای... عـــــاق


و اما بعد ...
     این پنج مورد، مشتی بود نمونه خروار .. میدونی چرا از احادیث استفاده کردم؟!‌ چون برای من حدیث به خاطر علم گویندش در ضعیف ترین حالت از نظر راویان حدیث، باز هم به معتبرترین پند و اندرز سایرین می ارزه . البته طبق مندرجات پست قبل، نظر هر کسی برای خودش محترمه و تناسب کامل هم با پذیرشش خواهد داشت .

پ.ن :
این حرف ها حقه .. اما اگه میبینی که در تغییر باورت تاثیر چندان نداشت، ایراد از شما نیست؛ موضوع اینه که ...
رسول الله صلى الله علیه و آله می فرمایند :
یا على هرگاه عالِم با تقوا و توبه کار نباشد، موعظه اش از دل مردم مى لغزد همچنانکه قطره آب از روى تخم شتر مرغ و سنگ صاف مى لغزد.
میراث حدیث، ج2، ص29، ح81

***
امام رضا علیه السلام می فرمایند :

خداوند متعال فرمان داده سه چیز همراه سه چیز دیگر انجام گیرد:
1 - به نماز همراه زکات فرمان داده است، پس کسى که نماز بخواند و زکات نپردازد نمازش نیز پذیرفته نمى‏شود.
2 - به سپاسگزارى از خودش و پدر و مادر فرمان داده است، پس کسى که از پدر و مادرش سپاسگزارى نکند، خدا را شکر نکرده است.
3 - به تقواى الهى فرمان داده و به صله رحم، پس کسى که صله رحم انجام ندهد تقواى الهى را هم بجا نیاورده است.
***

شاد باشید و شادی آفرین
و من ا... توفیق
علی مددی
یا حق
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی .....


ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه اصغر حس و حال صف نونوایی نداشتیم. می گفت نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت.
 
دستم چرب بود، اصغر در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود . صدای اصغر از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. هم رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. خانواده ی اصغر اینجوری نبود، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم اصغر نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
 
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم.. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. . اصغر توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت حالا مگه چی شده؟ گفتم چیزی نیست، اما … در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم .تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند .وقتی شام آماده شد پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
 
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با اصغر حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:» من آدم زمختی هستم». زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها .
 
حالا دیگه چه اهمیتی داشت این سر دنیا وسط آشپزخانه ی خالی چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد آه بکشم. آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه.. میوه داشتیم یا نه … همه چیز کافی بود: من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک . پدرم راست می گفت. نون خوب خیلی مهمه . من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیت ش را می فهمی. نون سنگک خشخاشی دو آتشه هم یکی اش.

نویسنده : ناشناس
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد