نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

این روزهای من

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

***
امام باقر علیه السلام می فرمایند :
انّ الرجل اذ اصاب مالا من حرام لم تقبل منه حج و لاعمره و لاصله رحم حتی انه یفسد فیه الفرج
هر گاه انسان مالی از حرام به دست آورد نه حجی از او پذیرفته میشود، نه عمره ای و نه صله رحمی و حتی در ازدواج و زناشویی او تاثیر سوء می گذارد.
***

   عجیب داستانیست، داستان دنیا و زندگی .. آنچنان غریب که در عین قرابتت در اون غریبی .. یاد آف زینب افتادم که برام نوشته بود : "دنیای این روزای من / هم قد تن پوشم شده"

   نیم ساعتی هست که نقویان و هیئت همراه (!) تو اتاق مهندس نشسته اند و دارن با هم خوش و بش میکنن و گه گداری هم صدای قاه قاه شون به هوا میره .. تمام این عوامل دست به دست هم داد تا من مجالی نه چندان طولانی برای عرض ادب به محضر دوستان نتیم پیدا کنم . البته نمیدونم که باید به چه ترتیبی از شما نام ببرم، لذا چطوره کلا بی خیال ترتیب بشیم و اصل نظمم رو بذارم بر اساس بی نظمی !.. دوست دارم تشکر کنم از بارانی که همچنان رحمت کامنت هاش بر سر پست های من میباره .. از مینروایی که یه روز تو مسنجر آن بود و همون جا با دو تا متلک و دادن عکس بالا، باعث خیر شد و مجبورم کرد که دستی بر سر طرح نیمکت بکشم .. از عابری که همچون روز، عبورش حس میشه و چند روز پیش هم ردپاش افتاد .. از فاطمه ای که بعد از ارشدتر شدن (کارشناس ارشد!) آف هاش رو هر صده یک بار به ما ارزانی میکنه تا زیاد پر رو نشیم .. از ستاره کوچولویی که دیدن ایمیل ها و دل نوشته هاش، دلم رو جلا میده .. و نهایتاً از جناب جیم کبیر، سعید خان جان که کلا چه بیان و چه نیان، منت بر سر ما گذاشتن !! همچنین از همه اون کسانی که هستند و نمیان و یا نیستند و دوست داشتن که بیان .. مثل مونا ، آتنا ،‌ شهرزاد ، بوق ، زهرا ، سها و ... اون خاله و دختر خاله ای که خودشون میدونن اگه بیان اینجا قیمه قیمه میشن، واسه همین دوری و دوستی رو برگزیدند !

   جلسه داره کم کم تموم میشه و وقت من هم ،‌ هم (!) فقط همین رو بدونین که چند هفته ایست در جریان جدیدی از این دنیا غوطه ور شدم . سر فصلش درخصوص کار هست و شرایط و بایدها و نبایدهاش .. حق و ناحق ها و حق خوری ها و حق گیری هاش .. پایان قرارداد قدیم و آغاز قرارداد جدیدی که امضاء نشد و نکردیم .. از جنبش درونی و مقاومت و برخواستن بچه ها در برابر هیئت مدیره .. از انواع انگ ها و متلک ها و برچسب زدن ها .. از لابی ها و پشت هم اندازی ها و پشت خالی کردن ها .. از ....


پ.ن:
    دنیای ما زمینی ها شده چند قاره .. قاره یعنی چند کشور .. استان .. شهرستان ... شهر .. ارگان و سازمان و .. پس من هم در جزئی زندگی میکنم که نمادی از تمام دنیاست . وقتی که برای یک حق مسلم و همه کس فهم "4 تا آدم" رو نمیشه هماهنگ کرد ،‌ چطور میشه برای حکومتی جهانی ،‌ این بشر ناقص العقل رو همراه کرد (!) از دست ما جاهلان مجهول، چی میکشی عزیز فاطمه .. چی میکشی فدات بشم .. چی میکشی ...

***
دوست دارم بدونم اگه تو میخواستی جمله ای ،‌ حدیثی ،‌ شعری ،‌ حرف لطیفی و یا ... هر چیزی برای حسن ختام این پست بنویسی ، چی می نوشتی ؟!
***

شاد باشید و شادی آفرین
یا علی مددی
یا حق

نظرات 6 + ارسال نظر
ستاره کوچولو موچولو دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 08:32 ق.ظ http://www.moonlight70.blogfa.com

روباهى داشت با موبایلى شماره میگرفت زاغه از بالاى درخت گفت:

پایین آنتن نمیده بده برات شماره بگیرم!!

روباه تا موبایل رو داد به زاغ

راغ گفت: این عوض اون قالب پنیری که کلاس سوم ابتدایى ازم زدی ! عوضی

minerva یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 05:46 ب.ظ

بعد فکر کن من یه لحظه با خودم گفتم با وجود اینهمه آدم بزرگ در اینجا الهه بخواد
جمله ای،‌حدیثی ،‌ شعری ،‌ حرف لطیفی چیزی بزنه از نیمچه مغز نداشته من چه توقعا دارن!
+ولی حس من نسبت به "دنیا ی این روزها"یه احساس خوب و مثبته برعکس پارسال این موقع!
سرخوش به من میگن

عابر شنبه 7 آبان 1390 ساعت 11:12 ب.ظ

تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش....
پس چگونه
بی امان روشن نگه دارم
سالها این پاره ی آتش [1] را
در کف دستم؟
تا بدانم همچنان هستم!
"قیصر امین پور"

[1] امام صادق (علیه السلام):
"نگه داشتن ایمان در آخر الزمان، مثل نگه داشتن گوی آتشی در دست است."


و ...
به قول شهید چمران اگر نمی توانی تاریکی را از بین ببری لااقل شمعی باش برای روشنایی پیرامونت..

باران شنبه 7 آبان 1390 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام

با خوندن عنوان این پست و یک نیم نگاهی به آرشیوتون در حوالی همین روزهای پارسال، داشتم با خودم فکر میکردم که
گقدر این روزهای من با این روزهای پارسال ِ من فرق داره...
هیچی عوض نشده.من همون آدمم، آدمها همون آدمهان، جریانات زندگی به همون روالی داره پیش میره که قبلا پیش میرفت، دنیا همون دنیاست، اما ...

بگذریم

سید چرا اینجوری می نویسید؟ من نمی گم نوشتن با همه جزئیات خوبه اما اینقدر کلی گویی و ابهام هم خوب نیست. لااقل برای من خواننده
نگران می شویم...

منم با ستاره موافقم. عادت جواب به کامنتها دیر زمانیه که فراموش شده...

راستی خیلی خوشحال شدم از دیدن کامنت مونا

گفتید حرف لطیف، اما شرمنده که من اگه بودم این رو می نوشتم، می دونم که باید حرفهای بهتری زد خصوصا در این موقعیتها ،(مثل اونکه مونا نوشت) اما خداییش اولین چیزی که به ذهن من رسید این بود. ببخشیدمان اما برای من کاربرد زیادی داره:

زندگی یک بازی دردآور است
زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم و اما باختیم
کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را
بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را با همین غمها خوش است
با همین بیش و همین کمها خوش است
باختیم و هیچ شاکی نیستیم
بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم.

به امید روزهایی بهتر
یاحق

مونا شنبه 7 آبان 1390 ساعت 01:42 ب.ظ http://roozayebito.blogfa.com

سلام ...
من اگه جای تو بودم داداش .. اون آخر می نوشتم :
همه چی آرومه من چه قدر خوشحالم !

خوش باشی پسرم ..
امیدوارم ابجی کوچولوت رو به این زودیا فراموش نکنی .
التماس دعا
یا علی مددی

ستاره شنبه 7 آبان 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.moonlight70.blogfa.com

سلام . خوبی داداش ؟
اولا بایت جواب ایمیل ممنون . مثل همیشه آروم شدم . . .
ثانیا . . .
قبل از اینکه بخوام راجع به این پستت نظر بدم . بگو ببینم چرا دیگه جواب کامنت ها رو نمیدی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد