نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

از تولد ... تا بصیرت

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

   بیست و شش سال و یک روز و حدود پنج - شش ساعت پیش که میخواستم به دنیا بیام ، اصلا فکرش رو نمیکردم که روزی بتونم مردم مملکتم رو به بصیرت برسونم (!) به حدی که بچه های بالا جهت تشکر و قدردانی ، روز تولدم رو به نام "روز بصیرت ملی" نام گذاری کنن .. از این به بعد وعده دیدار ما هر سال در روز بصیرت

   یادم میاد روزهایی در این نیمکت، سال و ماه و روز تولد تک تک اعضاء بر گوشه و کنارش حک شده بود .. خدا رو شکر تعداد هم اون قدر زیاد بود که هفته ای دو سه بار جشن تولد میگرفتیم (!) ولی خب ، برهم خوردن برخی چیزها باعث شد که ما هم دیگه بی خیال جشن های 2500 ساله مون بشیم . بعد از اون روزهای خوش، شاید تولد امسالم یکی از بهترین جشن هایی بود که به خاطر دارم . اولش فکر کردم که چون دو سالی سرباز بودم و تولدهام بیشتر حالت عملیاتی داشت، این قدر به چشمم میاد اما بعدش متوجه شدم که نه ، امسال واقعا یه جورایی با بقیه سال ها فرق میکنه !.. از همراه اول گیج بگیر که یک ماه پیش برام پیامک زد تا بانک اقتصادنوین که صبح پنج شنبه ما رو خوشحال کرد ؛ حالا اینا به کنار، یکی باید شرکت شاتل رو جمع میکرد که از دفتر مدیریتش زنگ زدن و ضمن تبریک روز تولد و نظرسنجی ، سه گیگابایت هم ترافیک رایگان بهم دادن (!) بعدش هم که دوستان و آشنایان از فواصل دور و نزدیک ما رو شرمنده کردن .. پیامک های بروبچ حقیقی ، آف ها و ایمیل های دوستان مجازی و حتی بذل توجه نوه خالۀ مامانم که از تهران بهم زنگ زد و تولدم رو بهم تبریک گفت، از دیگر عجایب میلاد سال 89 به شمار میرفت . نکته جالب بعدی جشن کوچکی بود که با حضور مت و خاله خانم در محل کار گرفته شد و هدایای زیبایی که خاله جان با گرفتن عکس و فیلم، جاویدان شون کردن .. تصویر زیر شامل مجسمه های بسیار جالب و قشنگیست که مت بهم هدیه داده و ادکلون خاله جان هم در کنارشون خوش میدرخشه (!)


صحبت از هدیه شد ، بد نیست قبل از ادامه کار شمع زیبایی که توسط اکثر دوستان برام ایمیل شده بود رو بگذارم ..


بعدش هم جای کیک خالی مونده بود که یکی دیگه از دوستان زحمت پر کردنش رو کشید ..


از گل و کادو هم نگید که فراووون بود ..




و .. حسن ختام این جشن با شکوه هم عکسیست که توسط یکی از شیطونک های نیمکت ، در زمانی بسیار مناسب و از زاویه نیم رخ بنده گرفته شده !!


تصاویر بالا گوشه ای بود از زحمات دوستانم که به شکل ایمیل ارسال شده و سعی کردم به عنوان تشکر اونا رو در نیمکت قرار بدم .. امیدوارم که چیزی رو جا ننداخته باشم .

   اما از بصیرت گفتیم و تولد .. راستش تا بحال به واژه بصیرت این قدر دقیق فکر نکرده بودم (!) اینکه رسیدن به بصیرت در هر سن و زمانی ، میتونه تولد دوباره ای رو برای آدم رقم بزنه، جای بحث بسیار داره . یادتونه یک بار گفتم که از اتاق من ، حرم رو میشه دید .. به همین مناسبت، به سرم زد که شما رو به اتاق کارم دعوت کنم و بعد از باز کردن پنجره ، با هم به بصیرت حقیقی نگاهی بیندازیم .

این عکس رو دم دم های اذان شب گرفتم .. زومی در کار نیست ، این تمام اون چیزیست که لنز دوربینم میتونه ببینه ..


این عکس وقت اذان گرفته شده و به میزان 8x زوم هم چاشنی کارش کردم ..


عکس آخر رو بعد از اذان گرفتم و این بار دیگه دوربینم با حداکثر توانش یعنی 24x زوم به صحنه اومده ..


امیدوارم شما هم به اندازه من از دیدن این تصاویر لذت برده باشید .. جشن تولدم یه جور حسن ختام داشت و اصل پست هم یک جور دیگه .. شعر زیر که با صدای گرم و جذاب استاد کریم خانی ماندگار شده و قطعا به گوش اکثر مشهدی ها آشناست رو به همراه لینک دانلودش تقدیم میکنم تا مطلب ناگفته ای در مبحث بصیرت نمونه !


آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده

لشگر شیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه پناهم بده...


پ.ن:
   به نظر من این مهم نیست که چندیم سال تولده .. مهم اینه هنوزم کسانی رو داری که به یادت باشن و تولدت براشون مهم باشه .. و من از این جهت به خودم میبالم و به شما دوستان عزیزم افتخار میکنم .

شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 66 + ارسال نظر
مونا شنبه 11 دی 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام
به به ... به به ...
ظاهرا جشن تولد باشکوهی بوده
خوشحالم که خیلی خوش گذشته .
عکسا هم خیلی قشنگن. انقدر که ما هم به شوق اومدیم .
ولی جدا من کشته ی این روحیه ی لطیف متم
در مورد اون عکسای آخر هم ...
نمیدونم چه جوری احساسم رو با دیدن حرمش توصیف کنم فکر کنم به همین خاطر بود که وقتی دیشب اومدم( با اینکه حدس میزدم اولین نفری باشم که دارم پستتو میخونم) ولی نتونستم چیزی بگم .حالا هم به گفتن همین بسنده میکنم که :
دلم براش خیلی تنگ شده ... یه خلا بزرگ توی وجودم هست که فقط اون میتونه پرش کنه .. دلم انقدر براش تنگ شده که دیگه خودمم نمیتونم برای دل تنگیم اندازه ای تصور کنم ... من دیگه نمیتونم !

همیشه شاد باشی و شادی آفرین
یا علی

سلام ..
آره خدا رو شکر٬ تولد امسال خیلی خوب و به یاد موندی بود .. البته به لطف شما دوستان عزیز

همون روزی که این کامنت رو نوشته بودی ٬‌ از توی دفتر نگاهی کردم به گنبدش و به آقا گفتم : من با این همه گناه و کبر و بی تقوایی ٬‌ صدای نیاز مونا رو شنیدم .. مگه ممکنه که تو نشنیده باشی .. نه ٬‌امکان نداره.. پس خودت یه فکری برای دل تنگی های آبجی کوچولومون بردار ..

باشد که چاره ساز گردد
یا حق

minerva شنبه 11 دی 1389 ساعت 12:01 ب.ظ

ای بابا شماها باید موقع به دنیا اومدن هماهنگ میکردن تو یه روز و ماه به دنیا بیایین اینجوری برا کل نیمکت نشینا تولد میگرفتیم!تازه یارانه ها رو هم که هدفمند شده اینجوری تولدای ما هم هدفمند بود ینی با یه کیک سر وته هر چی تولد بود هم میومد!
نظرت چیه امین؟

نظر من مساعد هست اما به نظر میرسه که کمی دیر شده باشه

حالا انشاءا.. واسه نسل بعد سعی میکنیم این مورد رو رعایت کنیم

آتنا شنبه 11 دی 1389 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام
منم تولدمی خوام
هیشکی منو دوس نداره!!!
عکسای حرمتم خیلی قشنگ بود یه عالمه کیف کردم.

فعلا مینروا مسئول برگزاری مراسم های جشن و پایکوبی نیمکت شده ..

جهت ثبت نام به ایشون مراجعه کنید

minerva شنبه 11 دی 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

عه puzzleجونم اصن خودتو ناراحت نکن خودم برات تولد میگیرم
یه تولد برات بگیرم همه انگشت به دهن بمونن
ولی خو من که کارمند ثبت احوال نیستم خو یه تاریخی یه روزی حالا سالشو نمیخوای نگی نگو اما باورکن ماه و روزش مهمه...

تو مطمئنی که کارمند ثبت اموات نیستی ؟!

بوق شنبه 11 دی 1389 ساعت 11:21 ق.ظ

اخ اخ دیدی چی شد

اون موقع میخواستم بنویسم هدیه مت کدومه نوشتم مت کدومه یه بار با عجله یه چیزی نوشتم این شد ...
اخه هدیه هات کنار تلفنت بود واسه اون ...

عذر خواهی بنده رو بپذیرید
و حلال کنید برادر

اینم رشوه واسه عذر خواهی :

http://parniaz.info/upload_image/440cf3b408aad5279d4ac1309e65ffcd.jpg

بازم عذر

یاحق

یه چیز جالب ..

من اون کامنت تو رو خوندم اما الان یادم نمیاد که کی بهش جواب داادم ! تازه پیداش هم نمیکنم

از نظر تصویری مت بیشتر شبیه اون خرس بلیز آبی هست .. منم چون نمیتونم خرس ماده باشم ٬ فی الاجبار اون گوسفندم که دست هاش رو باز کرده و داره همه رو در آغوش میکشه (آخی چقدر رومانتیک !)

ای بابا .. این حرفا چیه .. پیش میاد بوق بوقیه من!
ضمنا اون دستگاه فکس مونه .. خط هامون واسه خودش دو تا تلفن دیگه داره که این طرفه .. داستانی داریم واسه خودمون !

رشوه ات هم خیلی خیلی زیبا بود .. لینکش رو واسه مت فرستادم
ممنون ..
برو تا نزدم شل و پلت کنم .. هی میگه عذر !
یا حق

puzzle شنبه 11 دی 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

بچه ها جدا از تولد و اینا من به سه نکته پی بردم!اول اینکه امین خواست بگه همراه اول داره!دوم اینکه امین خواست بگه تو بانک اقتصاد نوین حساب داره!سوم اینکه امین خواست بگه adsl داره!
یادته امین؟یادته چه جشن تولدایی میگرفتیم؟من که امسال به کل فراموش شده بودم!!!
حالا با همه این حرفا آخر تولدت کی بود؟

((مجبور شدم این کامنت رو هم دوبار جواب بدم .. حالا سرعت خودم به قول بوق خیلی زیاده٬‌ همش هم کار پیش میاد و مجبور میشیم صفحات رو ببندیم .. سر کار که توفیق نشد٬‌ جواب ما را از منزل میشنوید !!))

میریم سر اصل مطلب :
در مورد اون سه نکته٬ فقط یکیش مشکل داشت .. اونم اینکه من خطم دائمی و همراه اول به این خاطر که اپراتورهاشون یکی هست ٬ حس همزاد پنداری بهش دست داده

بعدش هم اینکه .. حالا گیرم تو به یه چیزی پی بردی .. آخه باید بیای تشت ما رو از پشت بوم بندازی وسط حیات همسایه (؟!) نمیگی من لباسام تو تشت باشه و زحمتش بیفته گردن دختر همسایه مون

آره .. یادمه
واقعا دلنشین و به یادموندنی بودند .. آخییییی
ببین ٬ یعنی اگه یک بار دیگه بگی کی بود٬ میام کبودت میکنم هااا

minerva شنبه 11 دی 1389 ساعت 10:55 ق.ظ

تصحیح میکنم:"سلیقه"

با ارفاق شدی 19
فقط چون تویی هاااا..

minerva شنبه 11 دی 1389 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام بر امین تازه متولد گشته(!)و دیگر اهالی نیمکت:
خب من رفتم امتحان فیزیکمو دادم و حالا با فراغ بال کامنت میذارم!هر چند ما کلا در حالت فراغت هستیم!!
آخ جون!آخ جون...امین ببین کیکش صورتیه!ای جوووووووووون...چه با سلیثه بودهمیگم من از حالا بگم دو طبقش مخصوص خودمه رهنش کردم تازه پیش پرداختم دادم اجارشم کهه برا هر پستی یه کامنت هست سر موقعه میپردازم گفتم که الکی قولشو به کسی ندی
همه ی این مجسمه هارو مت برات خریده خوشبحالت...منم میخوام!(مثه این بچه کوچولو ها هستن که میرن تولد چشممشون به کادوها میفته فیلشون یاد هندستون میکنه!دیدی؟!)
نه مرسی شمع نمیخواد سن و سال ملت لو میره،همون کیک خالی بسه!!!
میگما قسمت کادوها عکس سومی چه خوشگل چه کادویی...چه چیزی!به به
دست فرستنده ی عکس آخر هم درد نکنه چقد واقع گرایانه به این موضوع(کهولت سن)پرداخته شد!
نه اینو یادم نمیاد(اینکه از اتاقت میشه حرم رو دید!شاید اون موقع من نبود)
عکسات خیلی زیبا بود یادم باشه بعدا یه "بابا عکاس"مهمونت کنم!
ببین طبق قانون 3 نیوتن هر عملی عکس العملی داره پس همونطور که تو به دوستان افتخار میکنی دوستان هم به تو افتخار میکنن!
+اثرات امتحان فیزیک بود دیگه!
برا بصیرتم تو این کامنت جاش نیست بعدا دوباره مزاحم میشم...

سلام بر مینروا .. دخترکی کودک آزار (آخه چرا اینقدر من رو اذیت میکنی تو! )

ببین من دیشب کلی جواب برات نوشتم اما وسطش نت هنگ کرد و تمام صفحاتم رو بست .. خلاصه توفیق نشد که جوابیه عریض و طویل خدمت تون تقدیم کنیم .. در ثانی به دلیل افزایش بیش از حد نظرات بی پاسخ ، مجبور شدیم که جواب ها رو هدفمند کنیم و برای هر نظر فقط چهار خط سهمیه تعیین کنیم ..

به خاطر نظرات مثبتی که در مورد کلیت ماجرا داشتی ممنونم .. کیک هم قابل شما رو نداره ولی چون اجاره کرده بودم ، متاسفانه مجبور شدم که به صاحبش برگردونم و چیزی به خودمون هم نماسید (!) در مورد سایر فرازها نیز جواب هایی از این قبیل رو تو ذهنت فرض کن تا همین جوری ظرفیتت بره بالا

ممنون ..
یا حق

طهورا شنبه 11 دی 1389 ساعت 10:17 ق.ظ

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته


روز بصیرت ملیست و طبع شاعرانه تان شکوفته شده
مبارک است این شکوفایی بر تمام مردم خوب ایران زمین
غریبه جان
غنچه شدی باز شدی مثل یه گل ناز شدی
/ عکس خوشکلت رو گفتم /
خیـــــــــــــــــــــــلی جوون موندی توی عکس خــــــــــــوش به حــــــــالـت


ان الله و وملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنو سلوا علیه و سلموا تسلیما

و علیکم السلام بر جناب طهورا !

هر چند که لحن صمیمی و دوست داشتنید من رو جذب خودش کرد اما آشفتگی ذهنیم بهم اجازه نمیده که شما رو به خاطر بیارم .. لذا عذرخواهی بنده رو به این خاطر که از پاسخ جزء به جزء هزر میکنم ٬‌ قبول بفرمایید

با این وجود از حضورتون کمال تشکر و قدردانی رو دادم و از اینکه در همون نگاه های آغازین تونستید بنده رو بشناسید و حتی به سن و سال حقیقیم هم پی بردید ٬ واقعا خوشحالم و خدا را شاکر

امیدوارم که توفیق زیارت مجددتون رو داشته باشیم ..
باز هم ممنونم ..
یا حق

بوق شنبه 11 دی 1389 ساعت 10:02 ق.ظ

اقا زاویه دید عکسات طرفای میدان شهدا نیست ؟؟؟؟؟؟؟

خوش به حالت نزدیک حرمی ...

دعامون کن

یاحق

این جمله به ظاهر سوالیت گویای چندین مطلب هست که در اینجا (یعنی صحن علنی نیمکت !) به برررسی نکته اصلیش خواهیم پرداخت!

نکته اینجاست که شما یا مشهدی هستی و یا به انداه کافی تو مشهد و مخصوصا اطراف حرم زندگی کردی

میگم خودمونیم .. به نظرت وقت اون نشده که بری تو بیوگرافیم و یک پیام خصوصی برام بفرستی

قربونت رفیق .. محتاجیم ..

یا حق

بوق شنبه 11 دی 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

مبارک ...
البته تبریکات رو عرض کردیم ...

دستت درد نکنه حالا ما بلند گوییم دارم برات ...

این عکس اولی که گذاشتی الان مت کدومه ؟

حیف که الان تولدته ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نخیرم فقط احتمالات دیگه رو در نظر گرفتم گفتم شاید مال مت نبوده
از کجا معلوم مال خرزوخان نبوده ؟؟؟؟؟

سوال مهمیه که باید کاراگاهی بشه

لطف ..
بنده هم تشکرات رو پیشکش کردم ..

میدونم داری برام اما نمیدونم چرا رو نمیکنی ..

والا در این مورد که کدوم یکی از گوسفندها میتونه معرف شخصیت باطنی ما باشه ، به نتیجه نرسیدیم !.. لذا بی خیال این موضوع شدیم و علی الحساب به قلب مون تکیه زدیم تا ببینیم خدا چی قسمت میکنه !!

بازم خدا رو شکر تولدمه .. اگه مردنم بود که حتما شخصا برام توی قبر، عذاب مضاعف میفرستادی !!

عجب .. پس حضرت والا دستی هم در علم کشف جرم داشتید و رو نمیکردی .. بسیار عالی (!) با خودم میگم چهره ات آشناست هااا اما یادم نمیاد .. اصن فکر کنم شناختمت ، گمونم تو خود شرلوک همزی و یا خانم مارپل !! درسته ؟!...
زود لو بده دیگه ، قلب من ضعیفه و طاقت انتظار نداره هااا ؟!

عابر شنبه 11 دی 1389 ساعت 08:14 ق.ظ

یادم رفت بگم که حضرت عیسی (ع) می فرمایند: (مفهوش رو میگم نه دقیقش)
"هرگز به سعادت و رستگاری نمی رسید مگر اینکه دو بار متولد شوید"

به نظرم بی ربط با بصیرت و این چیزا نباشه !

راستی .. ای کسی که به خاطر تو "بچه های بالا" اسم اون روز رو میذارن " بصیرت" ..!

بعد اسم ما به خودشیفتگی در اومده .. شما که دست ما رو از پشت بستی!!

چه جمله زیبایی رو نقل قول کردی .. احسنت .. کاملا درسته و قطعا با موضوع گسترش پاک و بی آلایش زاویه دید بی ارتباط نخواهد بود .

والا من دستت رو از پشت نبستم .. البته تو پشتت به ما بود و متوجه نشدی .. زحمت دست بندت رو خواهران امنیت اخلاقی کشیدن .. بنده فقط داشتم نگاه میکردم و بهت میخندیدم ! این جوری

عابر شنبه 11 دی 1389 ساعت 08:06 ق.ظ

آقا من خیلی حسودیم شد ! به دفتر کارت .. منم میخوااااام .. ولی اینو جدی میگم، "هیچی" تو این دنیا "تصادفی" نیست، حتی مکان و ارتفاع اتاق کار تو ..! "انتخاب" شده است ..

اون شعر اینقدر برای من عزیزه که اکثر اوقات توی حرم با هندزفری تو گوشم میخونه .. ازون شعرا که عمیق ترین و دردمندانه ترین حرف دل آدمو به زبون آورده ..

از اینکه با هم هم سلیقه ایم ، خوشحالم دوست جون ...

در برابر جملات این کامنت دیگه تسلیم صد در صدم و هیچ رقمه نمیتونم اذیتت کنم ..
بله .. کاملا با حضرت والا موافقم و امیدورام که آقا توفیق زیارت شون از دفتر رو به خاطر بدی های فراوان مون ، سلب نفرمایند .. آمین

راستش گوشی یکی از بچه ها تو سالن ناهار خوری زنگ زد .. دیدم که از این شعر به عنوان آهنگ همراهش استفاده کرده .. با خنده بهش گفتم که نمیشه به تلفنت جواب ندی ؟! (تازه شانس آورد که خانم بود و ادب رو رعایت کردم ، وگرنه کلا گوشیش رو ازش میگرفتم !!) خلاصه بعد از تموم شدن صحبتش ، فایل این آهنگ رو برام بلوتوث کرد و بنده هم سینه به سینه ترویجش دادم

در مورد سلیقه گفتی .. من رو یاد یکی دیگه از خانم ها انداختی که داشت از استعدادهاش میگفت ، من هم من باب مزاح عرض کردم که "نه .. کم کم داره ازتون خوشم میاد !" اونم نامردی نگرفت و گفت : «خوبه ، فقط حیف که خوشت یه کم دیر دست به کار شده !!»

عابر شنبه 11 دی 1389 ساعت 08:02 ق.ظ

اما ز حق نگذریم اون عکس نیمرخت از همه قشنگ تر بود ! حتما شکل خودتم هست!

بله دیگه .. اینو نگی چی بگی مادر ترزا !!

راستی یادت میاد که سال 1979 یعنی 4 - 5 سال قبل از میلاد با سر سعادت بنده ، جایزه صلح نوبل رو گرفتی و تازه پاپ ژان‌پل دومم آمرزیده معرفیت کرده ؟!

بهر حال آدم وقتی به شما جوونا نگاه میکنه ، حس میکنه که رادیو داره «تقویم تاریخ» پخش میکنه (!) آخییییی ، یادش بخیر

(دوست دارم الان حست رو در مورد زندگی بیان کنی ؟.. میگم اصلا چطوره در موردش خاطره بنویسی !! )

عابر شنبه 11 دی 1389 ساعت 08:01 ق.ظ

ببین .. ببین .. خوش به حالت .. میگم از 5شنبه که اینهمه کادو گرفتی اینقده مهرت بیشتر به دلم نشسسسسسسستهههه که نگوووو!

همینجور ی گفتماا

بعدش چیزه .. میگم میشه منم با این مت جون دوست شم؟! آخه خیلی پسر با مرامیه!ازش خوشم اومده.

تازشم چه دوستای مجازی باسلیقه ای داری! چه کادوهای قشنگی بهت دادن!

هوم .. هوم .. قربانت .. نه بابا، این جوریاست !! پس خوب شد که لیست اقلام دریافتی رو بهت ندادم وگرنه قطعا اسمت رو میگذاشتی مهری (!) میگم حالا یه کاری ، نمیشه شما کلا فکر کنی که بنده همواره در حال کادو گرفتنم ؟! (دیدی بعضی ها بیماری فقر آهن دارن، منم عموما دچار فقر محبتیم ! )

برعکس منم همونجوری شنیدماااا

نه دیگه ، لطفا بی خیال این یه قلم بشو و به مت چپ نگاه نکن که غیرتی میشم !! به نظر من بهتره جلوی خوشت رو بگیری که هی نیاد و بره .. بهش بگو مگه خودش از خودش لاخواهر ، لامادر که به مت ملت گیر میده !!.. دهههههههه

قربون شما .. این جمله دو جنبه شما رو به همراه هر دو جنبه اش خریداریم .. در ثانی ما کلا دست بوس دوستان (البته با حفظ موازین شرعی!) بوده و هستیم

minerva شنبه 11 دی 1389 ساعت 07:16 ق.ظ

راجبه پستت نظر باشه برا بعد نخیرم امین خان دقت کن دیگه!(ای بابا میگم دقت،دقت کن دیگه چرا حرف گوش نمیکنی؟)منظورم در اون جمله این بود تاکیید رو این کلمه بود:"فککککککککککرررر"به نفعته خوب فکر کنی چون من دیگه توضیح نمیدم!(آیکون الهه خشن میشود)
+|این آیکون ویژه هست چون کسی نمیتونه مث من خشن شه!

بی خیال پست بابا .. اصل ماجرا رو بچسب !

آهان .. پس بحث سر فکر کردنه .. نه آخه میدونی چیه؟ من اصولا رابطه چندانی با این کلمه ندارم و معمولا هم مورد استفاده قرار نمیگیره !

خیلی خب حالا .. چرا داغ میکنی .. اوکی ، چون تویی سعی میکنم دقت کنم اما فکر نمیکنم هاا ، گفته باشم !

کلی گشتم تا یک آیکون درخور خشونت حضرت عالی پیدا کنیم اما نشد .. فعلا علی الحساب به اینقدر خشم بسنده کنید تا بدیم بچه ها تمساحی، نه یعنی عذر میخوام .. تمثالی از خشم شما بسازند !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد