نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

دنیای دون

به نام صاحب صبر

     سلام ...





   و اما روزگار .. چه بگویم که باز در دل ما خون به پا کردی .. مگر غم عموی مسلمین کم بود که عموی مادریم را نیز از بین مان بردی ..  باز بدعهدیت را به اوج رساندی و غمت را غالب قلوب مان کردی .. و باز ... راستش اینکه چرا و چگونه و به چه حکمتیست، دیگر برام مهم نخواهد بود؛ اما به عمویم حسین (ع) بگویید که ملک مقرب عرش شان عزرائیل ، گل مهربانی را از باغ ما چید .. عمو رضا، حقیقتا مهربان و دوست داشتنی بود .. بگویید این بار به طریقی سوزاندی که تا به امروز، دردش را نچشیده بودم .. بگویید که بیش از توانم کشیدم  .. بگویید که از صاحب صبر بخواهد تا صحابه صبوری را بر ما کسیل نماید .. و بگویید که امین، دیگر طاقت مرگ عزیزانش را ندارد .. ندارد .. ندارد ..

پ.ن:
   غم شهادت عمو حسین (ع) را به تمام نیمکت نشینان و همچنین درد فراق عموی مادریم را به خاله و دختر خاله عزیزم تسلیت عرض کرده و از آبجی زینب بزرگوار به دلیل مطلب زیبایش در پاییزان همیشه بهاری قدردانی می نمایم .. همچنین از مینروا و باران عزیز که در این روزها نیمکت را تنها نگذاشته و با ابراز نگرانی، اوج محبت خود را به منحصه ظهور رساندند .. کمال تشکر را دارم . امید است که این قصور را نیز همچون گذشته عفو نمایید .

دیگر انگیزه ای برای شادی نیست .. چه رسد به شادی آفرینی
حق نگهدارتان

نظرات 14 + ارسال نظر
آبجی کوچیکه یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 04:16 ب.ظ

راستی فکر کنم با آوردن این اسم ( آبجی کوچیکه ) منو شناخته باشی ) بازم اگر نشناختی خودمو معرفی می کنم فقط ایمیل یادتوت نره ۳۸۱۴۶

آبجی کوچیکه یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام چون زیاد نمی تونم تو اینترنت باشم نتونستم کامل متن هاتو بخونم ولی به جرات می گم همون چند خطی رو هم که خوندم عالی بود راستی اگر نظرم رو خوندی یه ایمیل بهم بزنید که بدونم نظرم رو خوندید ممنون روز خوش . بای

آتنا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:35 ق.ظ

سلام
تسلیت می گم،خدابهتون صبربده منم تجربه کردم واقعا سخته.

عابر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 09:30 ق.ظ

من هم .. فقط می تونم به تو تسلیت بگم و برای اون مرحوم از صاحب این روزها طلب آرزش و مغفرت و همجواری کنم ..

بچه ها گفتند همه چی رو. حرفای من تکرار اوناست. اتفاقا تو یکی از همین شبا سخنران موضوع بحثش "صبر" بود.
اقسام صبر رو گفت که بهتر از من میدونی ..
اونم خلاصه حرفاش همین بود:
"هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند .."

امیدوارم شما هم بتونید مثل بانوی این روزها یک صبر زیبا داشته باشید .

ان مع العسر یسرا .. ان شاء ا..

سها شنبه 27 آذر 1389 ساعت 07:47 ق.ظ

تسلیت میگم امین جان...ایشالا غم آخرت باشه...

بوق جمعه 26 آذر 1389 ساعت 07:18 ب.ظ

میدونم حوصله خوندن شاید نداشته باشی شاید حتی اون چند خط رو هم که نوشتی یا با اشک باشه و یا از روی اجبار ...
ولی ...
تو باید تسلای قلب بقیه باشی
اروم باش
صبور باش
هر وقت خواست غمی یا دردی روی دوشت سنگینی کنه یاد غربت و تنهایی این شب های عمه سادات کن
یاد تنهایی ها
یاد بی کسی ها
یاد لالایی های عمه واسه دختر سه ساله
یاد اون صبر بی نهایت
و
و ...
دعا میکنم صبور باشی و کمکت کنه که صبور بمونی
دعا میکنم که تنها نباشی و همراه این روزهات همون بانوی صبر باشه ...

التماس دعا مومن

یاحق

فاطمه پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 10:40 ب.ظ

سلام امین

اول تسلیت میگم

و دوم برادر من صبر و صبر

نبین تو چهره امین الدوله غم بشینه

که دل ماهم غمگین میشه


ساینا... پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 09:15 ب.ظ

باز من با شنیدن خبر مرگ عزیزان انقدر جا خوردم و متاسف و ناراحت شدم که احساس می کنم نوشته های کامنت قبلیم به دلیل مشغولیت و درگیری ذهنیم کمی بی ربط باشه ولی باید گفت که طبیعت این جهان فنا و نابودیست از خداوند برای تو عزیز و خانواده آرامش و صبر را آروزمندم..امیدوارم دیگه شاهد غم و اندوه تو و خانواده ی محترم نباشیم...
باز هم تسلیت میگم...

ساینا... پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 09:01 ب.ظ


سلامم:
تسلیت میگنم امین جان..
هم به شما و هم به خاله ی عزیز و خانواده ی محترم...
ما رو هم در غم خودتون شریک بدونید...
به حکمتش شک نکن...حمتش نوعی خاصی ار استواری و محکم کردن آدماست میدونی که...
حکمتش وسیله ی سنجش صبر و تقوای آدماشه...نعمتی بزرگتر و فراوانتر و با شکوه تر از از حکمت خداوند به بنده اش عنایت نکرده است یعنی عنایت نمی کند...
حتی خداوند در قران می فرماید:دانش و حکمت را به هر کس که بخواهد می دهد و به هر کسی حکمتش داده شود خیر فراوانی نیز همراهش داده شده است...و در نهایت همدردیمو با یک سخن از امام باقر به اتمام میبرم که از امام باقر سوال شد صبر زیبا چیست؟حضرت فرمودند صبری است که در ان به هیچ یک از مردم شکایت نشود...
و من برای شما و خانواده ی محنرم صبر جمیل را آرزومندم ...
امین جان هر چه ناملایمات دنیا به تو روی می اورد به هیچ کس شکایت نکن حتی به خدای خودت...
بردبار باش برادر و به خیر حکمتش بیاندیش...
باز هم تسلیت میگم... و پر حرفی منو به بزرگواری خودت ببخش و همدردی این بنده ی حقیر را هم امیدوارم که پذیرا باشی....

مرجان پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 05:59 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

سلام داداشکم
غمگین نبینمت ! بهت تسلیت میگم داداشم مخصوصا هم به مامانت ...

قربون اون لپات برم نبینم روش اشک بشینه

حالا بیا پیش آبجی یه خورده بزنتت بکشتت

فدات شم . بازم میام
فعلا

مونا پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 04:21 ب.ظ

سلام
من ... واقعا متاسفم . خیلی ... خیلی !

همین

minerva پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 01:18 ب.ظ

میدونی امین دکتر شریعتی چی میگه؟!
میگه:
خدایا:مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان،اضطراب های بزرگ،غمهای ارجمند وحیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.لذت ها را بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

باران پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 12:17 ب.ظ

صبر دوست من... صبر آقا امین...

minerva پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 11:58 ق.ظ


تنها عکس العمل من بعد خوندن پستت بود...
من دیگه کم آوردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد