-
جوابیه !!!
چهارشنبه 14 دی 1384 06:37
به نام حضرت دوست راستش وقتی با اون دستان مهربون و با این همه لطف و صفا برام کامنت میذارید ، من احساس میکنم که به شما مدیونم ... مسئولیت سنگینی رو لمس میکنم که تنها با جواب دادن به کامنت های شما عزیزان ، برطرف میشه . البته نه یک جواب معمولی ... من دوست دارم اگر عزیزی برام یه شاخه محبت فرستاد ، من گلستانی از زیباترین...
-
... و من مُردم !
دوشنبه 12 دی 1384 20:03
به نام حضرت دوست یا حق
-
اطلاعیه
دوشنبه 28 آذر 1384 19:14
به نام حضرت دوست توجه .................................................... توجه بعد از سالها انتظار لامپا به دنیا آمد !!! اوه ببخشید ، منظورم اینه که لامپا هم در دنیای مجازی صاحب خونه شد و به جمع وبلاگ نویسان دنیای مجازی پیوست ... در مورد پیشینۀ لامپا ، چیز زیادی جهت گفتن ندارم « و به عبارت دیگه : اجازۀ گفتن چیزی رو...
-
ویژه نامه
شنبه 26 آذر 1384 07:26
به نام حضرت دوست اللّهمّ صلّ علی علیّ بن موسی الرّضا المرتضی الامام التّقیّ النّقیّ و حجّتک علی من فوق الارض و من تحت الثّری الصّدّیق الشّهید صلاۀً کثیرۀً تامّۀً زاکیۀً متواصلۀً متواترۀً مترادفۀً کافضل ما صلّیت علی احدٍ من اولیآئک فرازی از دعاء بعد از زیارت امام رضا علیه السّلام یا من جلّ عن اَدَوات لَحظات البَشَر و...
-
خرابات مغان
چهارشنبه 23 آذر 1384 14:45
به نام حضرت دوست ساعت ها به این فکر می کردم که منظور عارف شیراز ، از بیان این استعارات پیچیده و تو در تو چیه ؟ خرابات مغانش به کجا اشاره داره ؟ و یا اینکه ، منظورش از نور خدا چی بوده ؟ ... روزها و هفته ها در ترجمه ی این گونه ابیات غرق بودم و خدا رو شکر ، الان میتونم بگم که تا حدودی به مفاهیم ذاتی این گونه اشعار پی...
-
قلبه پایانی
چهارشنبه 11 آبان 1384 05:51
به نام حضرت دوست در حالی که صورتم از شدت عصبانیت ، بر افروخته شده بود ؛ به سمت شیطون رفتم و شروع کردم به بد و بیرا گفتن . گفتم ، گفتم ، گفتم و اون فقط سکوت کرد ؛ حتی سرش رو هم بالا نیاورد که بگه حرف حسابت چیه (؟!) دیدم این جوری نمیشه ، برای همین یه نعره ی «الله اکبر» کشیدم و فریادزنان ازش پرسیدم : چی از جون این مردم...
-
قلب (3)
سهشنبه 10 آبان 1384 05:39
به نام حضرت دوست نه ، نه ؛ امکان نداره . آخه اون اینجا چیکار میکرد (؟!) پناه بر خدا ، ببین چقدر ظاهرش رو تغییر داده ؛ اصلا قابل شناسایی نیست ... یعنی اون واقعا خودشه (!) یعنی اون خودِ خودِ شــیـطـونــه ... کمی که گذشت و تونستم به خودم مسلط بشم ، چشمای بهت زده و نگاه متعجبم رو به سمت جمعیتی که دور بساط شیطون جمع شده...
-
قلب (2)
دوشنبه 9 آبان 1384 05:50
به نام حضرت دوست راستش اون شب یه جورایی دلم گرفته بود . از جسمم خسته شده بودم و به سرم هوای پرواز زده بود . چشمام رو یواش یواش بستم و روحم رو سبک و سبکتر کردم ... تو خوب میدونی که من تعلقات زیادی ندارم ؛ برای همین ، خیلی زود از کالبد جسم ، میزنم بیرون . آرام و آزاد و رها ، شروع کردم به گشت و گذار در کوچه باغ های...
-
قلب (۱)
یکشنبه 8 آبان 1384 07:50
به نام حضرت دوست آه عزیزم ، چقدر جای تو در سینه ام خالی بود ... وای بر من که نمیدونم در لحظات فراق ، چی به سرت آمده که اینقدر ضعیف و شکسته شدی (!) تو که تا چندی پیش ، تمام وجودم رو پر کرده بودی ؛ حالا وسعتت در کنج سینه ام ، به اندازه ی مشتیست !!!... ای قلب ، مرا ببخش که در حقت ، بد کردم ؛ مرا ببخش ... کاش آن شب ، پایم...
-
شیدا و علی
شنبه 7 آبان 1384 07:23
به نام حضرت دوست بسم الله الرّحمن الرّحیم « نادعلیاً مظهرالعجائب تجده عوناً لک فی النّوائب » بخوان علی علیه السلام را که مظهر کمالات و صفات عجیبه است تا یاری کننده تو در تمام مشکلات و سختیها باشد خدا رو شکر که امسال هم زنده موندیم تا شب های قدر رو لمس کنیم ؛ انشاءالله ، همگی تونسته باشیم آن طور که شایسته است ، قدره شب...
-
نکته ها
شنبه 30 مهر 1384 06:54
به نام حضرت دوست ممنونم از شما دوستان عزیز و بزرگواری که همچنان برکت نگاه تون و لطف و صفای حضورتون رو از وبلاگ من دریغ نکردید و با کامنت های زیباتون ، غریبه رو بیش از پیش شرمنده خودتون می کنید ؛ خیلی متشکرم . عذر میخوام از اینکه چند روزی به دلیل آپدیت نکردن متعمّدانه ی من ، راحت بودید (!) امیدوارم که از این فرصت کوتاه...
-
هوای حوا
یکشنبه 24 مهر 1384 06:09
به نام حضرت دوست دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت زنده ها خیلی براش کهنه بودند خودشو تو مرده ها جا زد و رفت هوای تازه دلش میخواست ولی آخرش توی غبارا زد و رفت دنبال کلید خوشبختی میگشت خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشۀ فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به...
-
تسلیم
پنجشنبه 21 مهر 1384 07:23
به نام حضرت دوست عرض سلام و ادب ، خدمت کلیۀ دوستان عزیزتر از جانم . باور کنید که نمیدونم باید چی بگم (!) نمیدونم که آیا واژه ای هست که بتونه میزان ارادت غریبه رو به شما غریبه نوازان ، نشون بده یا نه (؟) نمیدونم ، کلمه ای هست که بتونم به کمکش ، از شما به خاطر این همه لطف و بزرگواری تون ، تشکر کنم یا نه (؟) ؛ نمیدونم...
-
بازگشت به عصر کامنت
جمعه 8 مهر 1384 17:49
به نام حضرت دوست در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ... خوب دیگه ، بالاخره هر چیزی پستی و بلندی های مربوط به خودش رو داره ؛ هر چند که بخش قابل توجهی از زیبایی های زندگی ، در همین پیچ و خم ها ، گردنه و پرتگاه ها ، ... و حتی زمین خوردن ها خلاصه میشه اما عواقبش رو هم باید پذیرفت . قانون طبیعت میگه : « هر عملی را عکس...
-
نظر سنجی
جمعه 1 مهر 1384 00:02
به نام حضرت دوست به لطف ایزد منان ، اعیاد شعبانیه با شور و شأف فراوانی برگزار شد و به حمدالله با خیر و خوشی هم به پایان رسید . امیدوارم که این ایام به همۀ شما عزیزان خوش گذشته باشه و حقیر و سایر دوستان رو هم از دعای خیرتون فراموش نکرده باشید ( یکی نیست بگه تو خودت دعا کردی که از بقیه انتظار دعا داری !!! ) وقتی به...
-
تبریکی به سبک غریبه
دوشنبه 28 شهریور 1384 18:38
به نام حضرت دوست بارالهی ، معبودا ، محبوبا میدانی که من آنچنان خود فریفته نیم که همچو نادانان عالم ندا در دهم : خداوندا ، چرا قسمت زیارت یوسف فاطمه ات ، نصیب من نمی گردد ... زیرا که آگاهم به کردار ناثواب و معترفم به بی لیاقتی خویش . ای « قریب غریبه » نیک میدانی که گدازان دردیست در دلم از این غم بی لیاقتی . آخر چگونه...
-
تکذیبیه ای برای پست قبل
جمعه 25 شهریور 1384 01:14
به نام حضرت دوست خدایا غلط کردم ... !!! ندانم صفیر سخن را با کدامین واژه بیامیزم تا به مددش ، لیاقت خواندنت حاصل آید ؟! بار الهی ، کدامین صفت را برای نامیدنت برگزینم ؟! بگویم : معبودا ، محبوبا ، رحیما ، کریما ، عظیما ، لطیفا ، ... نـــه ، دیگر این صفات را یارای تسکین قلب غریبه نیست ؛ پس چه بگویم ؟؟؟ ... هان ای دل غریق...
-
بالاخره تابستونم شروع شد
جمعه 11 شهریور 1384 11:26
به نام حضرت دوست بعد از گذشت دو ماه و اَندی از ماه تابستان ، بالاخره تعطیلات غریبه آغاز شد . تابستونی رو بخاطر ندارم که به این شدت فعالیت کرده باشم ، به حدی که به دنبال یه روز بی مشغله جهت اندکی استراحت بگردم ! اما خودمونیم ، چه زود گذشت ... وقتی برگه های تاریخچه ی ذهنم رو ورق میزنم ، مبهوت میمونم که چقدر بی محابا ،...
-
شرمندم !!!
سهشنبه 1 شهریور 1384 01:44
به نام حضرت دوست عرض سلام و ادب و احترام دارم ، خدمت همه دوستان عزیز . از اینکه به دلیل مشغله ی زیاد ، موفق نشدم که پست مورد نظرم رو به موفق حاضر کنم ، بسیار شرمندم . میخواستم یک پست با موضوع بیوگرافی خودم بگذارم که متاسفانه موفق به اتمامش نشدم ؛ امیدوارم که عذرم رو بپذیرید . این تصویر زیبایی که شاهدش هستید ، اولین...
-
تساوی
پنجشنبه 27 مرداد 1384 21:44
به نام حضرت دوست به نظرم رسید که بد نباشه مطلبی رو به صورت علنی ، در وبلاگ بیان کنم ؛ شاید این طوری راحت تر بتونید تفاوت بیانم رو تحمل کنید بارها به رفقا گفتم که هر چند ، خودم دوست دارم صحبت های دیگران رو به دفعات بشنوم و روشون فکر کنم - چون بهم اثبات شده که هر دفعه ، چیز تازه ای یاد میگیرم ! - اما به شخصه از زدن...
-
قانون زمین
پنجشنبه 20 مرداد 1384 17:01
به نام حضرت دوست ( پسر خالم « میره اول راهنمایی » کنارم نشسته بود و بهم گفت ... ) + امین ! - چیه ؟ + تو اون فیلمه رو دیدی ؟ - کدوم ؟! + همون که یکی توش میگه : یادمان باشد کاری نکنیم که به قانون زمین بر بخورد ( بی اختیار به یک نقطه خیره شدم و به این فکر میکردم که این مطلب رو در کدوم وبلاگ دیدم . بعد از چند لحظه گفتم...
-
عظمت
شنبه 15 مرداد 1384 05:03
به نام حضرت دوست ناتانائیل ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که در آن می نگری آندره ژید « نویسنده فرانسوی » دوستان سلام من روی سبک و موضوع نوشتنم خیلی فکر کردم اما به نتیجه نرسیدم و در واقع ، نتونستم یک موضوع واحد و یا یک سبک نوشتاری بخصوص رو برای وبلاگم در نظر بگیرم . البته تا حدودی اشکال از خودمه ، چون افکار و...