به نام حضرت دوست
سلام و عرض ادب و احترام
***
ز آستان رضایم خدا جدا نکند ..
***
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد
شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را
برای گریه اش اینک به فکر شانه بیفتد
درست مثل جوانی شرور و هرزه و سرکش
که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد
شبیه متهمی که به دست خویش بمیرد
و یا به پای خودش دست تازیانه بیفتد
منم مشبه تشبیه های فوق و ای کاش
که از سرم هوس گفتن ترانه بیفتد
نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت
دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد
همیشه وقت زیارت، شبیه پهنه دریا
تمام صورت من در پی کرانه بیفتد
شبیه رشته تسبیح پاره، دانه اشکم
به هر بهانه بریزد به هر بهانه بیفتد
ولی عهد دلم نه، تو شاه کشور قلبی
که با تو قصه جمشید، در فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد
الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد ...
"شعر از محسن رضوانی"
***
.. من و جدایی از این آستان خدا نکند
***
شاد باشید و شادی آفرین
علی مددی ..
یا حق
امین امین امین
بیلم تو دستمه هااااااااااااا
کجاییییییییییییییی
دیگه نیس شکلک عصبانی نیس
فاطمه فاطمه فاطمه
خوب منم سبیلم رو لبم .. این که گفتن نداره
در همین نزدیکی ..
بازم خوبه که شکلک هات تموم شد.. چون منم شکلک زار زدن رو پیدا نکردم
سلام
ای بابا شما دلتون نمی خواد تشریف بیاااااااااااااارین
هر وقت اومدیم نبودی
آخیییییییییییییش - یکم عقده ام خالی شد
علیک سلام ..
همین دیگه .. آدم وقتی نباشه تازه قدر بودنش رو میدونن!
اممممم.. گمونم الان داره پر میشه
سلام
شعرخیلی قشنگی بود. مضمونشم زیبا بود.
عکسه ولی خیلی خوشگل تره به خصوص آسمونش
منتظر بعدیام
علیک سلام..
رسیدن بخیر سروی خانم ..
پس با این تفاسیر باید بگم که دست شاعر و گرافیست عکس درد نکنه
حتما اگه مورد خاصی به چشمم بخوره، تقدیم میکنم
ممنون که اومدی ..
یا حق
امین کجایی آیا؟!!!
همین دور و ورا ..
"بسم رب النور "
پرواز با دست تو معنا می شود آقا
یک آسمان در گنبدت جا می شود آقا
آن کهکشانی را که گم کردند آدمها
در گوشه ی صحن تو پیدا می شود آقا
من پر کشیدن را نمی دانم ولی گاهی
در آسمان تو پرم وا می شود آقا
باید تمام آسمانها کاغذم باشند
از شعر من تا کفتری پا می شود آقا
از شعر من تا کفتری سوی تو می آید
حتی خدا محو تماشا می شود آقا
حالا که من آهوترین درمانده ات هستم
یک شب نگاهی هم به ما ...
آیا می شود آقا؟
"یاعلی"
سلام ..
دیدن اسم تو به تنهایی من رو به یاد .. "ونفخة فیه من روحی" میندازه . چه برسه به خوندن شعر زیبایی که نوشتی
سپاس از حضورت ..
یا حق
سلام
قشنگه بود امین
همه شعر نوشتن
شرمندم شعر بلد نیستم
یا حق...
سلام بر فاطمه و نام زیبایش
ممنونم ازت .. هر چند که سایر رفقا لطف کردن و با شعر جواب شعرم رو دادن اما شما نیاز چندانی به شعر نوشتن نداری ، چرا که اسمت به تنهایی سرشار از تمام هارمونی های دنیاست ..
سلام
پرسه زنون توی رواق ...غصه بجای خونه
غمه که این روزا تنه خسته مو میکشونه
این روزا دوزخ منه... من که بریدم از تو
بریدمو پشت سرش ...هی میخورم چوبشو
چند سالیه تو سینه داغ انتظارو دارم…
چند سال که اسم تو رو... هی به زبون میارم
ضامن هشتمین بی رقیبم
ستاره مشرقیه غریبم
سوی کبوتری که شد فراموش
میشه که وا کنی دوباره آغوش
چند ساله کار من شده شمردن لحظه ها
این نفسای خسته که ...دارن میفتن از پا
بذار بیان که خسته از گذشته تباهن
بذار بیان که خسته از یه لحظه اشتباهن
ضامن هشتمین بی رقیبم
ستاره مشرقیه غریبم
سوی کبوتری که شد فراموش
میشه که وا کنی دوباره آغوش؟
علی اصحابی --->آهنگ ستاره مشرقی
پ.ن : شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد ...
پ.ن 2 : محمد اصفهانی قشنگ خوندتش .
یا علی بن موسی الرضا مددی
امیدوارم که خداوند لطافت همین یک بیت رو از همه حقیقت پیشگان بپذیره..
"چند سالیه تو سینه داغ انتظارو دارم…"
بازم گل کاشتی فسقلی
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده
درود بر عابری که ما رو هم در عبورش به فیض رسوند ..
امروز به میهمانی رضا آمدهایم
با هم به گلستان صفا آمدهایم
مانند شقایقی همه سوخته دل
محتاج و غریب و بینوا آمدهایم
در سنگر عشق و کرمش پای نهادیم
چون کفتر گنبد طلا آمدهایم
امروز کنار پنجره فولادی
دلخسته و با دست دعا آمدهایم
ما زائر بارگاه عشقش هستیم
ای دل تو مگو کنون چرا آمدهایم؟
محتاج کرم گشته و در بند اسیریم
با بارگنه بهر شفا آمدهایم
احسنت بر انتخاب شاعر کوچولو