نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

شیخ بهایی .. از گفتار تا رفتار

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

   چند روز پیش به شکل کاملا اتفاقی عکس ذیل رو دوباره دیدم و به خاطرات ماه ها قبلم برگشتم .. اگه اشتباه نکنم ، اوایل امسال بود که این تصویر نظرم رو به مفاهیمش جلب کرد . بارها و بارها خوندمش و با خودم فکر میکردم که شیخ بهایی چطور تونسته شعری به این زیبایی بگه !!


   الان چیزی حدود 10 ماهه که از اون ماجرا میگذره .. دهه هشتاد کم کم داره سر تعظیم فرود میاره ، در حالی که منه دهۀ شصتی هنوز تو شش و هشت زندگیم گیرم (!) با خودم گفتم : «گیرم ده ماه پیش این شعر رو خوندی و شیخ بهایی رو هم تحسین کردی .. شاید خدا به خاطر اون خدابیامرزی که در حق شیخ گفتی، نوری به سویش روانه کرده باشه اما .. این وسط چی عاید خودت شد ؟!» بابام وقتی چیزی میشنوه که خوشایندش نیست، درجواب میگه : «حرف خوب زدن بلد نیستی ، حرف نزدن رو که بلدی !» (یعنی دوست دارم این جوری روشنت بکنم که حاجی یه جورایی با خاک یکسانت میکنه !) منم به خودم گفتم : «تو اونقدر آدم حسابی نیستی که به چنین دیدی و گفتن چنین شعری برسی ، لااقل عمل کردن که بلدی !..» جدا برای رفتاری کردن گفتار دیگران، چه کردیم؟!

پ.ن:
   نامردا چند نفر به یک نفر (البته همین مینروا و بوق و باران برای زمین گیر کردن یک لشگر کافین !) من که به پای شما نمیرسم (یعنی تسلیم !) از اون جا که معمولا پنج شنبه و جمعه فرصت میکنم با خیال راحت به نظراتم پاسخ بدم ، از این به بعد فقط به 20 کامنت اول هر پست جواب میدم (البته اگه از 20 تا بیشتر بشه !) بروبچ اگه مورد خاصی بود ، خوشحال میشم که با آف و ایمیل در خدمت تون باشیم (فکر کنم همه آیدیم رو داشته باشین .. با این حال اگه کسی لازم داره ، با نظر خصوصی در خدمتش هستم)

شاد باشید و شادی آفرین
یا حق
نظرات 30 + ارسال نظر
مینروا(!)minerva دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:46 ب.ظ

وقتی حاضر به امتحان نیستی پس نمیتونم چیزی بگم خودم میدونم وبلاگ نداری عزیز...

میدونی مینروا .. اشتباه آتنا اینجا بود که فکر میکرد من میخوام براش نظر خصوصی بذارم .. برداشت ایشون از جمله من بد بود که به حمدا... ختم به خیر شد

آتنا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 02:54 ب.ظ

منیروا جون می گم وبلاگ ندارم!حالا می خوادچی جوری بهم خصوصی بده؟

آتنا شما جمله من رو درست متوجه نشدی .. منظور من این بود که اگه میخوای آیدیت رو اد بکنم .. شما آیدیت رو برام به شکل نظر خصوصی بذاری .. نه اینکه من به تو نظر خصوصی بدم که نیاز به وبلاگ از جانب شما باشه .. هر چند که در حال حاضر اد شدی و این موضوع منتفی اعلام میگردد

دیگه دیگه یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 06:54 ب.ظ http://zeinab.rozblog.com

سلام . الان شد ۲۸ تا نظر
گمونم نوبت به جواب من نرسه

سلام از ماست آبجی
شما بگو شد ۲۸۰ تا (!) کلا جواب آبجی بزرگه و البته همه رفقای مهربون و نیمکت نشین مون، محفوظه محفوظ خواهد بود

حالا یک بابایی یه اشتباهی کرد و یه مرزی معلوم کرد .. بچه زدن نداره که

minerva یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 04:07 ب.ظ

آتنا جان شما امتحان کن میبینی که میشه با خصوصی بهت آیدی داد!!!

نگران نباش .. دخترم موفق شد مینروا

آتنا یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 12:49 ب.ظ

من ندارم
آیدیتومیگم چی جورمیخوای باکامنت خصوصی بهم بدی؟؟؟

حالا دیگه داری

thxli جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:30 ب.ظ

امین الا ن هستی ایدیمو ادد کن

با عرض پوزش الان متوجه شدم .

در خدمت تون هستیم

مونا جمعه 17 دی 1389 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام
نمیدونم توی محرم سخنرانی های آقای فاطمی نیا که از تلویزیون پخش میشد رو گوش میدادی یا نه ؟! توی یکی از جلسات که راجع به عرفان و زمینه های لازم برای رسیدن به معرفت الهی صحبت میشد ایشون جمله ای گفتن که هرگز یادم نمیره و مضمون اون این بود که :
"اگر میخواهید به شناخت و معرفت خدا برسید نه به استادی نیازمندید و نه به سواد آنچنانی .. چه بسا انسانهایی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتن و ندارن ولی به درجات بالایی رسیدند . فقط سعی کنید:
* به یقینیاتتون عمل کنید ! * "

و عمل کردن به یقینیات انگیزه ی الهی میخواد ..
اون چیزی که واضحه اینه که ایجاد انگیزه ی الهی به دنبال تار شدن و بی ارزش شدن هر چیز غیر الهیه .. که نه حاصلی در پی داره و نه چیزی به انسان اضافه و کم میکنه ! ( البته در خوشبینانه ترین حالت ! ) دیشب هم همین طور که کتاب جلوم باز بود شنیدم که آقایی در تلویزیون میگفت که برای عبدالله بودن فقط باید برای تمام اعمالت( حتی کارهای عادی و روزانه و به اصطلاح مباح ) از ریز تا درشت یک حد وجهت معین کنی ... جهتی که به سمت تقرب باشه و حدی که به سمت یک بی نهایته . اما این بی نهایت با باقی بی نهایتها یک تفاوته عمده داره و اون اینه که این هدف یک بی نهایت کرانداره ! یعنی با اینکه بی نهایت هست ، اما انسان تنها به خاطر این که جزئی الهیه که به الهی بودنش آگاهه میتونه درک کنه که اون انتها وجودی هست بی نیاز از قدر و حد و زمان و مکان که سررشته ی هر امری توی دستاشه !
میدونی امین .. فاصله گفتار تا رفتار فقط یک اراده ست. اراده ای که یا انسان رو به منتهای سعادت میکشونه و یا به قعر شقاوت !
اینجاست که اون بار امانت روی شونه هات سنگینی میکنه و کمرت رو می شکنه !
خیلی سخته .. خیلی خیلی سخته که فقط یک فرصت به کوتاهی یک عمر بهت داده باشن و ازت بخوان که سرنوشت اصلی خودتو با دست های خودت رقم بزنی ...
شعر زیبایی بود .. ممنون
راستی .. اگه امکانش برات نبود من ناراحت نمیشم که به نظرم جواب ندی . همین که بخونیش برام کافیه .
یاعلی مددی ...

علیک سلام ..

خوندن برای این نظر کمه .. باید خوردش تا در نهاد آدمی نهادینه بشه !.. خوشحالم که هنوزم بدور از قیل و قال های اطراف ، میای و عمق نگاهت رو به نیمکت هدیه میکنی و مثل همیشه ما رو مدیون نگاه زیبا و عرفانیت ..

اگه جواب خاصی نمیدم به خاطر اینه که علم و قدرت جواب دادن به چنین کامنتی رو ندارم ، نه اینکه خدایی نکرده نخوام چیزی بگم (!) کم کم داری مثل کسانی مینویسی که باید نوشت هاشون رو فقط خواند و فکر کرد ، دیگه چیزی برای مقابله به مثل و پاسخ باقی نمیذاری .. فتبارک ا...

ممنونم مونا ..
یا حق

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 12:37 ب.ظ

خواهش باران جان

وظیفه بود

حالا ببین چه ایمیلی نثار هم میکنن !!

باران جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:41 ق.ظ


این آیکون الان دقیقا داره فحشهای ۱۸+ میده!
با عرض خسته نباشید و سپاس و دست مریزاد و ایول فراوان به فاطمه خانم بسی حال کردیم ها . دم شما گرم که خب جلوی آقا امین دراومدی و حالشون رو گرفتی.
تا این بشر باشه که بیاد واسه ما عدد برای کامنتها مشخص کنه!!
جرأت دارید جواب کامنت من رو ندید. جریان، جریان همون سیاه و کبود کردنه!
کلا من اعصاب ندار هم هستم الان . می خواستم چندتا از فحشهایی که این آیکونه داره می گه رو اینجا بنویسم!
اول تعداد کامنتها رو ندیدم. با خودم گفتم نامرد باشم اگه 20تا کامنت نذارم حالش گرفته شه
(آیکون یک آدم اعصاب ندار)


البته قیافه هاشون که 81+ میزنه ، حالا چطور دارن فحش 18+ میدن دیگه خدا عالمه !!

یعنی الان این همه ارادت و سپاس و فدایت شوم، همه اش واسه این بود که فاطمه زحمت کشیده و یک دست روکش آسفالت تو دهن ما انداخته (؟!) بابا فکر نمیکردم که اینقدر مهم باشم حالا چیزه، خودکشی نکنی هم نکردی هااا

بله .. نظر لطفته .. برعکس به فاطمه هم گفتم که مطمئن بودم یکی از بچه ها زحمت این 20 تا رو خواهد کشید .. بازم خدا خیرم بده که تعدادش رو نبردم بالا وگرنه از کمر می افتادی (!) تو هم که کمرت خراااااب .. تازه کلی هم بار کنجکاوی داری با خودت حمل میکنی !! بهر حال دست فاطمه خانم درد نکنه که زحمت شما رو کم کردن .. شما همین فحش ها رو بدی کفایته !

حتما به بچه ها میسپارم که چندتا آیکون بی اعصاب واسه شما اضافه کنن .. گویا در حال حاضر شدید بهشون نیاز داری

minerva جمعه 17 دی 1389 ساعت 08:26 ق.ظ

خیلی نامردین من فردا امتحان دارم نمیتونم الان در خدمتتون باشم بعدا میام!!
امین من میدونم با تو اگه جواب کامنتامو ندی

عجبا .... ما پست بذاریم ، نامردیم .. نذاریم ، نامردیم .. کامنت بذاریم، نامردیم .. نذاریم ، نامردیم .. جواب بدیم ، نامردیم.. ندیم ، نامردیم ....

اصلا یه سوال : به نظر شما کلا خدا مرد هم آفریده یا نه؟! در صورت مثبت بودن جواب ، لطفا روش مرد شدن را نیز بیاموزانید!

فعلا برو درس هات رو درست و حسابی بخون .. اگه عمری بود و نیمکت پابرجا ، در خدمت تون خواهیم بود

خیلی خب حالا .. چرا تهدید میکنی فسقلی .. آیییییییی، نکش این موهااا روووو، صاحاب داره هاااا (حالا الان نه ، شاید فردا صاحابدار شد !)

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:45 ق.ظ

اینم بیست.


حالا بدو برو جواب بیستارو بده خودت گفتی بدوووووووووو

پسر خوب

میام میبینما

یا حق...

اولا که یک دختر خوب این موقع شب (اونم تنها در یک شب خاص!) توی نت رفت و آمد نمیکنه .. خوبیت نداره به جان خودم ، فردا پشت سرمون حرف در میارن

بعدش هم اینکه من 100% میدونستم، با چنین صحنه ای مواجه خواهم شد اما اگه راستش رو بخوای ، حتی 1% هم فکرش رو نمیکردم که به قول خودت بعد از 100 سال حلول کنی و زحمت این 20 کامنت رو بکشی

البته اینکه حس اذیت کنونت دیشب به این شکل و با کمترین هزینه و خسارت، ختم به خیر شده جای بسی شکر داره هااا اما به این جهت که خیلی هم حالش رو نبرده باشی ، فعلا یک - هیچ رو در نامه اعمالت بنویس تا سر فرصت از خجالتت در بیام ..

با توجه به اینکه قانونش رو خودم گذاشتم ، تبصره ای هم میذارم که این بیستای تو کلا یکی محسوب بشه .. اونم به دو جهت ، اولا اینکه حال تو رو بگیرم و دوما درس عبرتی باشی واسه آیندگان!

بهر حال ، دوباره به جمع نیمکتی ها خوش اومدی فاطمه خانم .. ضمنا بسی شانس آوردی که هنوز مصونیت دیپلماتیک داری وگرنه اساعه اسمت رو میبردم تو لیست سیاه و کبود شوندگان حالا من رو اذیت میکنی .. آرهههههه .. خفت میکنم

یا حق

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:44 ق.ظ

از من بعید بود نه امین الدوله


ولی باور کن خود فاطمه ام

همونی که سالی یه بار ظهور میکنه
امشب بیست بار طلوع کرد

۱۹

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:43 ق.ظ

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
نه قاطی شد 1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
قبلیه هفدهومی
اینم هیجدهه

۱۸

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:42 ق.ظ

باز قاطی کردم

این شونزدهومیه یا هفدهومیه

بزار برم دوباره بشمارمممم میام

۱۷

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:40 ق.ظ

باور کن امشب دلم میخواست یکیو اذیت کنم افتاد به تو


تقصیر خودته به من چه

۱۶

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:38 ق.ظ

شیش دیگه تحمل کن


اااا تموم شددددددددددد


میگم من امشب قاطی کردما نه

۱۵

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:36 ق.ظ

هر سری که می نویسم دعا میکنم کسی نظر نده که ایدم خراب میشه

این جدی بود

۱۴

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:35 ق.ظ

میگم امین شوکه نشدی که خودمما شک نکن

۱۳

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:34 ق.ظ

بکلی قاط زدم

پنجمیه شیشومیه

قبلیم یازدهومیه بود

وی یعنی این دوزادهه هوراااااا هشت دیگه دارم

۱۲

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:32 ق.ظ

امین قاطی کردما قبلیه 9 بود یا این نه؟

۱۱

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:30 ق.ظ

تازه این هشتومیشه

خسته نشیااا

میگم خدایشش برا من کیک نگه نداشتین


ای نامرداااااااااااااااااا

۱۰

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:28 ق.ظ

یه تصمیم گرفتم تا بیستا بریم منکه بیکارم تو چی؟؟


پس رفتیییییییییییمممممممم

۹

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:27 ق.ظ

ببخشید بازم اسمم یادم رفت

منظورم از من یعنی خود فاطمه بود

۸

[ بدون نام ] جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:26 ق.ظ

قبلیه من بودما

حوده خودم بودم

۷

[ بدون نام ] جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:25 ق.ظ

ببینم چند تا شد

1
2
3
4
اینم پنجمییییی

۶

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:25 ق.ظ

پس روز بصیرت ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۵

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:23 ق.ظ

شیطونه میگه اینجارو بریزم به همااااااااا


صابخونه کجایییییییییییییییییییییییییییی

من چاییییییییی میخوام البته نصفه شبی

۴

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:22 ق.ظ

اینقد حال میده کسی نباشه تو هی الکی برا خودت نظر بزاریییییییی

۳

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:20 ق.ظ

ایوللللللللللللللللللل

اول بودما نیدونستمممممممممم

۲

فاطمه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:19 ق.ظ

سلام علیکم جناب امین الدوله
داداش ما عقبیم
هپی برس دی غریبه ی آشنا

کیکم که با ما نرسید امیدورام لااقل جزو بیست نفر باشم

خوب خوب روز بسیرت بلهههههههههه خوشمان امد

ای وای من فکر میکردم تو بچه شیرازی
امین من آی دیتو ندارم شرمندم پس
باید جواب بدی

ایشالا که مرد عمل باشیم
یا حق...

سلام از ماست فاطمه خانم ..
اختیار دارین .. شما جاتون خوبه ، گویا من کمی زود به دنیا اومدم !
ممنون ..

والا کیک تولد همچنان در وسط پست قبلیم جاش محفوظه .. میل داشتین در خدمت تون هستیم

چه کنیم دیگه .. بالاخره من هم باید به نوبه خودم در تاریخ این مرز و بوم تاثیرگذار باشم .. چه بهتر که باعث بیداری و هوشیاری هم وطنانم بشم (بابا خودشیفته !)

بازم خوبه که لااقل شما متوجه محل سکونت بنده شدی .. حالا اگه یه موقعی دلت خواست، اطلاعات ما رو هم آپدیت کنی بد نیست ها

خب شما که آیدی نداری، میتونی نظر خصوصی بدی تا مشکلت حل بشه ! اینکه دیگه نیازی به احکام ثلاثه نداشت!

انشاءا...
یا حق

(چون دیدم نمیشه جواب تک تک کامنت هات رو بدم .. منم با تو میشمارم تا برسیم به بیست و یک جا از خجالتت در بیام !)

1

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد