نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

دنیای مجازی

به نام حضرت دوست


سلام و عرض ادب و احترام

   اینم از پست جنجال برانگیزه دختر خاله نیاز ...

******************************


سلام به همه نیمکت نشینهای محترم و عزیز
اول از همه بگم اصلا منتظر یه آپ جالب نباشین ... من به این پسر خاله هم گفتم ، من بلد نیستم مثله شماها بنویسم اما بازم اصرار کرد .... اقا بیاین برین وبلاگمو ببینید همش چرت و پرته!!.... همین جا از همتون بابت خوندن اراجیف من عذرخواهی میکنم و معتقدم که حرمت نیمکت خیلی با لاتر از این حرفا بود که من بخوام توش مطلب بنویسم .... به هر حال ... امین مقصره ... برید یقه اونو بگیرید...!!!

راستش من خیلی فکر کردم تا یه موضوع خاص پیدا کنم ...تنها موضوع مهمی که به نظرم اومد صحبت کردن در مورد همین دنیای مجازیه که منو شما از طریقش با هم اشنا شدیم....من دوست دارم در مورد این دنیا صحبت کنین...انگیزه تون از اومدن و نوشتن تو این دنیا چیه؟؟....نظرتون نسبت به دوستانی که تو این دنیا پیدا میکنین چیه؟؟؟....به نظرتون ربط دادن این دنیای مجازی به دنیای حقیقی چقدر میتونه درست یا غلط باشه؟؟؟.....به نظرتون ادمایی که میان تو این دنیا و یه عده شون نقاب به چهره دارن چقدر میتونن قابل اعتماد باشن؟؟؟....اصلا با این نقاب موافقید یا نه؟؟؟.....به نظرتون مثلا من چقدر میتونم روی اینکه امین پسر خاله عزیزمه حساب کنم(به طور مثال)....و از همه مهمتر به نظرتون چقدر میشه رو دوستیهایی که تو این دنیا به وجود میاد و گاها به ازدواج هم کشیده میشه حساب کرد؟؟؟...اگه قرار باشه یه درصد اهمیت به این دنیا بدین اون درصد چقدره؟؟.....

شاد باشید و همیشه شادی افرین....

******************************

حرف های یواشکی :
1- ضمن تشکر مجدد از گل پسر عمو که مثل همه شما عزیزان ، از ضیق وقتش هم برای نیمکت مایه گذاشت و ... هیچی بابا ، اصلا ولش کنید (!) راستش من در آخرین کامنت محمد ، آخرین اخطارم رو دریافت کردم (!) برای همین میترسم که باز جو بگیرم و پیاز داغش رو زیاد کنم ، در نتیجه ییهو کارت قرمز بگیرم و از نیمکت اخراج بشم
2- اگه این داداش شهرامم نبود ، احتمالا من فاتحۀ کل ادبیات فارسی رو میخوندم ... شماها چرا بهم نگفتید که در پست قبلیم دغدغه رو اشتباه نوشتم (!) مگه شما فاس داران ادبیات پارسی نیستید !!!... مرجان از تو دیگه انتظار نداشتم
3- لطفا کامنت های پست دختر خاله نیاز هم مثل همیشه  ، کاملا واضح و شفاف باشه (آخه یه چند وقتیه که پست جنجالی و بحث برانگیز روی نیمکت نگذاشتیم ، گفتم شاید یادتون رفته باشه !) ... دوست دارم از این طرف (یعنی خونۀ ما !) اون طرفش (یعنی خونۀ شما !) بصورت دوبلکس قابل ارزیابی (و یا حتی طولیابی !) باشه ، البته با حفظ حجاب و سایر مسائل شرعی (هزار بار بهت گفتم که غریبه ، از این حرفا نزن زشته ... وبلاگ تو رو هم میبندن و بی خانمان میشی هاااا ) منظورم اینه که میخوام با کامنت هاتون ، ته ته دلتون دیده بشه (یاا... ، یاا... ، سرلخت نباشه کسی !!!) ... مخلص کلام اینکه دوست دارم برای بخش آخر سوال نیاز که مربوط میشه به درصد دادن ؛ یه درصد (اینش دلبخواهیه ؛ جون من آزادی عمل رو حال میکنید !) به کلیت دنیای مجازی بدید و یک درصد اختصاصی و ویژه هم به نیمکت (غریبه شخصا تضمین میکنه که به بیشترین درصد ، یک حوری به همراه کمک هزینۀ ازدواج داده خواهد شد !) ... همون طور که دیدید من اصلا شماها رو راهنمائی و ترغیب نکردم
3- محض اطلاع نیمکت نشینها باید اعلام کنم که : زحمت پست بعدی نیمکت رو آبجی سمیرا خواهد کشید
4- خبر ، خبر ... بدین وسیله فوران تبریک و تهنیت خودم و کلیه نیمکت نشینا رو خدمت محمد گوگولی مگولیه کوچکولو موچکولوی ناز و خوگشل (!) تقدیم میکنم و امیدوارم که صد هزار ساله بشه ... محمد جان ، تولدت مبارک عزیزم  

یا حق

نظرات 76 + ارسال نظر
حیتا یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام سلام صدهزاران سلام ...تقدیم به عزیزانم!
چه عجب بالاخره دست عمه حیتایی به این صفحه کلید رسید...
اما بدونید بی اغراق خیلی وقتا در فکرتون بودم...
سلامتی روح و جسمتون آرزوی قلبی منه!

فاطمه یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام به خانواده گل مجازی ام
کامنت جالبیه
تو این دنیا درصد کمی از ادما بدون نقاب زندگی میکنن
منه درونی ام با من بیرونی ام خیلی فرق میکنم نه اینکه فکر کنین ادم دو رنگ و دورویی ام نه اما شرایط محیطی ایجاب می کنه که خودمو اونی که هستم نشون ندم البته اینا رو بدترین معلم دنیا یعنی تجربه بهم ثابت کرده
ولی من که همیشه نمیتونم اینجوری باشم من اینجا یعنی تو این دنیای مجازی میتونم خودم باشم و از اینکه اینجا رو پیدا کردم خیلی خوشحالم
دنیای مجازی شما برای من دنیای واقعیه چون میتونم خودم باشم

نیاز یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام به همگی....اخه قربونتون برم من وقتی خودم پست میزارم که نمی تونم بیام برای خودم کامنت بزارم که(خنده)...من هر روز کامنتای شمارو میخونم....ممنونم که وقت گذاشتید و مطالب رو خوندید...البته تا الان که فقط ۴ تا از نیمکت نشینها لطف کردند در مورد این موضوع صحبت کردن و من واقعا لذت بردم...سروناز عزیز...مرجان پر انرژی...سمیرای نازم و پسر عمو هیچکس مهربون ممنونم که وقت گذاشتید...حوصله کردید و دقیق به سوالها جواب دادید....ایشالا بقیه نیمکت نشینهای عزیز هم زودتر از راه برسن....در ضمن منم واقعا نگران حیتایی عزیز هستم...کسی ازش خبر نداره؟؟!!
شاد باشید و پر از موفقیت

مرجان خوشکل و ملوس و نااااااااااز ! یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 10:20 ق.ظ

این چه کاریه که شهرامکی در جریانه ولی منو گیگیلی نه ؟ آخه مگه میشه منو گیگیلی بی خبر باشیم ؟ اصن از منو گیگیلی مگه مهم تر و فضول تر هم پیدا میشه آخه ؟(نیشخند)

سروناز یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 07:34 ق.ظ

خوبین
نه
نه
نه
نه
نه
تو رو خدا نه
مرجان جون خوشگل و ناز و ملوس و.........نکن این کار رو
قلبم از کار میفته ها
راستی این عمه جونم دیگه نیستا
اصلا پیداش نیست
در ضمن دختر خاله جون چرا خودت نمی یای ؟؟؟
امینم اگه دستخم بهش برسه
تازه می خوایم یه کارایی بکنم که شهرامی در جریان کار قرار داره
خودش هم میشه عضو انجمن

مرجان جونه فداش بشم اصلا قربونش برم شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام به همه (نیشخند)
اصن چرا همه اینقدر بی حال شدین ؟ کوشین پس ؟ بابا شما که این رویای شیرین رو به افسانه تبدیل کردین که !
نکنه اون مزاحمه اومده همتونو کشته ؟ قتل عامتون کرده ؟
پس حالا که اینجوریه این نیمکتو میدین به منو گیگیلی ؟ (نیشخند) خب به ما چه ؟ نیستین دیگه همه رفتین عالم ارواح پس نیمکتو کاسه کوزه و اینا و ایناااااااا خب ، به دردتون نمیخوره دیگه ! (چشمک)

مرجان شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 09:46 ب.ظ

دیدی حالا آبجی سمیرا خودت به گیگیلیو مسی خط میدی ؟
زود بپر جلوشونو بگیر که رفتن یه شیشه مایع سفید کننده روی لباست خالی کنن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سمیرا شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 09:32 ب.ظ

زود باشین بگبن این گیگیلی و مسی کچا قایم شدن؟؟

مگه دستم بهشون نرسه...
من فردا قراره برم مهمونی ..این دوتا شیطون ..روی اون لباسی که خیلی دوستش داشتم..نقاشی کردن..اونم با ماژیک آبی و قرمز
حالا من چی کار کنم؟

سمیرا شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 09:30 ب.ظ

با سلام
من الان تازه متوجه شدم که در کامنت قبلیم اشتباهاتی
صورت گرفته..
۱.کلمه ی آمین ۲ بار تکرار شده.که باید یکی باشه.
۲.یه جمله که نمیدونم از کجا اومده به انتهاش اضافه شده(آبجی سروناز خوبم)

[ بدون نام ] شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 05:06 ب.ظ

مرجان شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام به همه !
حالا شهرامکی هی بیا بی سوادیه منو گیگیلیو جار بزن هی پرهای رنگی رنگیتو به رخ منو گیگیلی بکش ! اگه آخرش من اون دمبتو نچیدم !!!!!!!!!!!!!!!!!

سروناز شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام به همه
خوبین سلامتین
ابجی سمیرا می خواستم بفرستم دنبالت آخه یه کم دیر کرده بودی و من ندیده بودمت
اما این دفعه رو شانس آوردی که با گیگیلی و مسی نیومدم رو سرت خراب شم
به به شبح هم کشف شد
شنیده بودیم که گربه هفت تا روح داره ولی خروس دیگه نه !!!!!خوب دیگه اینم میشه دهمین عجایب هفتگانه جهان

شهرام شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 11:27 ق.ظ

بعدشم شبح رو اینجوری مینویسن مرجان خانومه عزیزه ملوسه نازنینه دوست داشتنیه گل !

شهرام شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 11:25 ق.ظ

در ضمن من روح و شبح نیستم مرجان خانوم ...!! من فقط یه خروس بی محلم ...همین !!

شهرام شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 11:25 ق.ظ

سلام

من دلم برای حیتایی عزیز تنگ شده ....نمیدونم چرا نیست ...هر کسی خبر داره لطفا به منم اطلاع بده ...

ممنون..

هیچکس شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 10:07 ق.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
مخلص همگی
مخلص خانوم نیاز
بذار بی معطلی برم سراغ جواب دادن به سوالایی که پرسیدی:
انگیزه؟: خب من نوشتن رو دوست دارم و نوشتن من رو. چرا اینجا می‌نویسم؟ واسه اینکه پول ندارم کاغذ و قلم بخرم ): ولی گذشته از شوخی اینجا می‌شه تبادل اندیشه کرد و این خوبه.
دوستان؟: بعضی‌هاشون باید در حد مجازی بمونن و بعضی‌هاشون باید تبدیل به واقعیت بشن.
ربط دادن؟: راستش منظورت رو از این سوال نفهمیدم.
نقاب؟: آدمی که نقاب به چهره داره قابل اعتماد نیست. چه اینجا، چه تو تگزاس!
موافق؟: اینجانب از طرف صنف «هیچستان» استفاده از هرگونه نقاب را محکوم کرده و خواستار برخورد با عوامل این فاجعه ی اسف‌بار هستیم!
حساب کردن؟: رو امین حساب کن تا اونجا که گردنش بشکنه آخه تقصیر خودشه که خوبی از خودشه. (اوچیکتم (کوچیکتم) پسر عمو)
به این دنیا اگه به عنوان یه وسیله‌ی ارتباطی نگاه کنی اونوقت همه‌ چیز درست میشه. این دنیا شاید بتونه ابزاری باشه برای معرفی و شروع یک رابطه ولی تضمینی برای هیچ چیز نیست. یه سوال: چقدر میشه رو ازدواج‌هایی که از طریق سنتی انجام میشه جساب کرد؟ چه تضمینی بر موفق بودنشون هست؟ شما ممکنه با همسر آینده‌ت از ۱۰۰۰۱ طریق آشنا بشی ولی این که تا چه حد ایشون رو بشناسی ربطی به شیوه و محل آشنایی نداره.
درصد؟: بازم منظورت رو نفهمیدم ولی هرچیزی معتدلش خوبه که میکنه به عبارتی ۵۰٪
پیروز باشی.
پ.ن: سید تو یه خورده وقت کردی به ما تیکه بنداز! مسلمون خوب وقت نداشتم کامنت‌ها رو بخونم و جواب بدم. بعدشم مردم معطل من که نمی‌تونن بشن که یه «هیچکس» زپرتی بیاد از خودش جواب کامنت در وکنه!
پیروز باشی.

سمیرا شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 01:30 ق.ظ

راستی مرجان جون ..
اینم چیزایی که خواسته بودی..
خدا میدونه که تو واین گیگیلی چه نقشه ای زیر سر دارین(چشمک)

تاریخ دقیق تولدم:
۲۲ اردیبهشت ۶۶. ساعت ۴:۳۰صبح
امر دیگه ای باشه؟؟

سمیرا شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام به نیمکتی های عزیزم

آخیییش خستگیم در رفت...به خدا هیچ نیمکتی به اندازه ی این نیمکت خستگی رو از تن آدم در نمیاره...
چقدر خوشحالم که الان اینجامو پیش شما نشستم..

به دختر خاله عزیزم تیاز سلام و خسته نباشد میگم...

عجب بحث جالبی راه انداختی دختر خاله..
من صد سالم فکر میکردم یه همچین موضوع بحث برانگیزی
عمرا به ذهنم نمیرسد...آفرین و دست مریضاد
راستش حرف زدن راجع به یه همچین موضوعی جای تامل و بحث داره که من فکر می کنم به این راحتیا نشه موضوع روبازش کرد..
اما خوب من حرفامو میزنم..
تو یکی ازاین روز های قشنگ خدا پا به این دنیای ناشناخته ومجازی گذاشتم..همه چی روند عادی و طبیعیه خودشو طی می کرد...که خدا منو چرخ داد و چرخ دادو نشوند روی این نیمکت ...اینجا بود که همه چی شکل دیگه ای به خودش گرفت زندگییه من ...زاویه تغییر درجه داد..اینجا بود که ناشناخته ها رو شناختم ..نفهمیدنی ها رو فهمیدم و زندگیم رنگ تازه ای رو از ان خودش کرد...توی این نیمکت با شخصیت کم نظیری آشنا شدم...که تاثیر کلام زیباش در وجودم و در روحم رخنه کرد..و این نیمکت برام مقدس شد...من این شخصیت رو هیچ وقت ندیدم ..ونه صداشو شنیدم..به نظر من آدم همیشه لارم نیست دنبال اما و اگر بگرده تا بتونه واقعیت هارو ببینه..بعضی وفتا حس قلبیه آدم تکلف همه چی رو مشخص می کنه ..کاری که حس قلبییه من باهام کرد...
ومن مطمئن شدم که پشت این شیشه هدایت این نیمکت رو یک شخصیت قابل اعتماد و صادق به عهده داره..
امین جان به خاطر همه چیز ازت ممنونم
توی این نیمکت سکنی گزیدم و شخصیت های خوبش یکی یکی خودشون نشوم دادن...
مامان نازنین..که خیلی مهربون و نازه..ویک مادر فداکار
داداش شهرام گلم..که خیلی فهمیده و باشعوره
مرجان عزیزم .که واقعا نقش یک خواهر بزرگتر رو خوب ایفا می کنه
ابجی سروناز ناز نازی که مودب و ارومو نازنینه..
پسر عمو هیچکس که خیلی کم میاد اینجا ولی همو ن کم امودن هم تاثیر گذاره.
دختر خاله نیاز که با گذاشتن این پست نشون داد که خیلی تیزو باهوشه
و عمه حیتای عزیزم که منبع انسانیته و خیلی دلم براش تنگ شده.

از خداوند بزرگ می خوام که خانواده ی بزرگ ما رو زیر سایه ی رحمت خودش قرار بده و پاینده بودن اونو تداوم ببخشه

آمین

آمین

آبجی سروناز خوبم

سروناز جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام مرجانی جون خوفی شلامتی شیکار می کنی
با شبه هم که دوشتی تو
خوبه خوبه
نترسی ها
یه موش گنده واست میارم
اول من میگم
تاریخ دقیق تولدم
اول شهریور سال 1367
اگه چیز دیگه ای هم میخوای بدنی بگو تا بگم
اهان من سحر به دنیا اومدم و ماه رمضون هم بوده

مرجان جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 09:26 ب.ظ

منو گیگیلی به تاریخ دقیق تولد همتون نیازمندیم ! خواهش می شود برامون نوشتن نمایید . با عرض پوزش از خانومهای گرامیه این خونواده . اوکی ؟

مرجان ملوس و دوست داشتنی و مهربون جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 08:04 ب.ظ

سلام شبه ناز !
اون کامنت قبلی رو شما شبه محترم ، روح محترم نوشتی نه ؟ من نمی دونم چرا از موش می ترسم ولی از روح نمی ترسم ! (چشمک)

روح محترم !
باید اسمتو حتما به منو گیگیلی بگی ! وگرنه نقشه ها برات میکشیم (نیشخند)

خطاب به مرجان ملوس و نازنین جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 06:51 ب.ظ

میگم یه خورده خودتو تحویل بگیر خانوم ....خجالت نکشی یه وخ ...!!!

اما خداییش هم ملوسی هم نازنین ....من همیشه روحیه تو رو تحسین میکنم ....

احسنت به این روحیه و احسنت به این شادابی ..

من میگم تندیس بلورین نیمکت برای پر انرژی ترین عضو خانواده رویای شیرین باید به مرجان ملوس و نازنین تعلق بگیره ....

افرین به تو دختر ..

مرجان ملوس جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 04:32 ب.ظ

باز سلام به همه
راستی داداشی از عمه حیتایی خبری نداری ؟ نکنه کشتیش ؟ منو گیگیلی ازت میترسیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مرجان عزیز و نازنین جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام به نیمکتی ها !
به به چه پست جالب و البته بحث برانگیز ! من حوصله مقدمه ندارم :
راستش من از روزی که اینترنت رو شناختم و تازه وارد این دنیا شدم ، هیچ فکر نمی کردم که ممکنه خیلی ها نقاب زده باشن و دروغ تحویل بدن . برای من دوستان مجازی و حقیقی فرقی نداره فقط بدیه دوست مجازی اینه که بیشتر وقتها چهره اشو نمیبینی و صداشو نمیشنوی . من دلم نمیخواست اینجوری میبود . دلم میخواست چه آقا چه خانوم راحت بتونن به دوستای مجازیشون عکس بدن ، همدیگه رو ببینن و این دوستی ها رو به دنیای حقیقی هم بکشونن .
اما خب به قول نیاز خیلی ها با نقاب میان توی این دنیای مجازی و غیر از اونی که هستن جلوه میدن ، پس کار این عده از آدما باعث میشه که بقیه محتاط باشن و با ذهن شکاک وارد این دنیا بشن که تا بخوان به طرف اعتماد کنن سالها طول میکشه . هدف من از اینکه اینجا می نویسم این بود که چیزهایی رو که برام عجیب بوده و مورد علاقه ام بوده به دوستام هم نشون بدم هدف اولیه ام این بود که دوستای مجازیه مورد اعتمادمو به دنیای حقیقی هم ربط بدم ولی خب تا الان که فقط محتاط بودم . این قضیه هنوز واسه بعضی ها جا نیافتاده و البته واسه من هم . نمیخوام بگم اصلا اعتماد ندارم و خدای نکرده ممکنه بهم دروغ گفته باشن نه ! منظورم اینه که هنوز توی دلم دارم با خودم تجزیه تحلیل می کنم و کلنجار میرم که این ربط دادن دو تا دنیا میتونه درست باشه یا نه !
ازدواج اینترنتی هم برام موضوع خیلی جالبیه و به نظر من وقتی دو طرف به اون نقطه رسیدن که به هم اعتماد دارن و همدیگه رو از هر لحاظ میشناسن خب چه عیب داره ؟ به ازدواج هم ختم بشه ! البته این نوع ازدواج منوط به اینه که همدیگه رو از طریق اینترنت دیده باشن که این موضوع هنوز برای من حل و قابل هضم نشده !!!!
من از نقاب خوشم نمیاد چون هدفم این بوده که دوست های واقعی پیدا کنم پس من هم باید مرجان واقعی باشم . به نظر من اون کسی که اینجا دروغ تحویل دیگرون میده توی دنیای واقعی هم حتما دروغ میگه .
در کل چون من آدم خیلی خوش بینی هستم نمیخوام بگم صد در صد ، ولی میشه ، میشه به این دنیا هم اعتماد کرد و براش اهمیت قائل بود فقط نباید بی گدار به آب زد . من میگم ۴۰ درصد احتیاط و سبک سنگین کردن و ۶۰ درصد هم اعتماد .
ولی برای آدمهای تشنه محبت و بچه سال ، این اعتماد کردن رو به کل منع میکنم .

داداش کوچولو ! چطوری ؟ مشمولک من !!!!!! (چشمک)

سروناز جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 09:00 ق.ظ

وای جای بحث داره اینا
ببخشید سلام
من می گم که این دنیادنیای جالبیه میشه روش وقت گذاشت ارزشش رو داره که آدم بیاد اینجا
اینکه به آدمی اینجا چقدر می شه اعتماد کرد خب هر شخصی که ما باهاش در ارتباط هستیم اگه یه کمی صمیمی بشیم می تونیم بدونیم که طرف چقدر قابل اعتماده در مورد ازدواج ها اینتر نتی من موافق نیستم
یعنی جالبه ولی من شخصا دوس ندارم اینجوری ازدواج کنم
دوستایی رو که توی این دنیا پیدا کردم رو مثل دوستای دنیای واقعی ام می دونم و قکر نمی کنم که اونا هم مجازی ان یعنی واقعیت دارن
همیشه توی خونه هم از دوستام حرف می زنم
می دونین این دنیا محدودیت نداره ازادی اینجا می تونی حرف دلت رو راحت بگب می تونی با یه کسی که دوستش داری راحت تر ارتباط بر قرار کنی
مثلا من با داداشم راحت می تونم توی وبلاگش حرفهام رو بزنم در حالی که در واقعیت انقدر آزادی بیان ندارم !!!درصد اهمیتم به این دنیا سخته که دقیق بگی یعنی از صد درصد بایستی بین دنیای واقعی و مجازی رو یه درصدی بیان کنم ؟؟
اگه اینجوری باشه راستش رو بخوای من درصدم بالا پایین میره یه روزیه که همه فکر و ذکرم این دنیاست ولی یه روزی هم میشه که نه زیاد این دنیا نیستم اما 60 درصد واقعی 40 درصد مجازی
اما نیمکت بدون شوخی و چاخان باید بگم که اینجا رو خیلی خیلی دوس دارم و داداشای گلم واسم مثل داداشای دنیای واقعی ام هستن و خواهرای عزیزم هم همینطور مامان نازنین یه مامان خوب و مهربونه برام و دختر خاله نیاز هم مثل الطاف دختر خاله خودمه ولی فاطمه رو نمی تونم دختر عمه تصور کنمش بهم حق بدین خب
پسر عمو هیچکس هم مثل پسر عمومه
یعنی همه واقعی ان و گیگیلی و مسی رو توی ذهنم اصلا تصور نمی کنم که کودک درون بچه هان و حس مس کنم یه روزی هم میشه که اونا رو ببینم
از 40 درصدی که به دنیای مجازی میدم 25 درصدش اینجاست
قابل توجه داداشی امین
همه توی خونه می دونن وقتی من غصه دارم و اخمو ام اگه بیام اینجا روحیه ام بهتر می شه
واااااااااای چقدر حرف زدم

سروناز جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 08:40 ق.ظ

اووووووووووول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد