دنیای مطبوعات

به نام حضرت دوست

عرض سلام و ادب و احترام

*** زیر آسمان مینایی چاره ای نیست جز شکیبایی !***

   بر اساس نوشته بالا نتیجه می گیریم که : غریبه = آسمان مینایی و همراهی با اون = شکیبایی !

خوبید دوستان ؟ عذر میخوام از اینکه نتونستم زودتر از این بیام پیش تون .. راستش با خودم گفتم بهتره قبل از این که خدمت تک تک تون برسم و خصوصی گپ بزنیم، یک معذرت خواهی همگانی بکنم و دلیل مشغولیت اول هفته هام رو براتون توضیح بدم ..

   حدودا یک ماهی است با شرکتی که از اول تابستون در اونجا مشغول به کار بودم، تصفیه حساب کردم (با این وجود هر چند روز یک بار میرم پیش شون؛ آخه همشون مثل داداش های نداشتم میمونن و کلی بهشون عادت کردم !) و در حال حاضر مسئولیت بخش تایپ و غلط گیری و تاحدودی ویراستاری یک هفت نامه رو بر عهده گرفتم ! کاری که به مغز هیچ جن خبیثی (حتی خودم) هم خطور نمی کرد ...


   یکی از رفقام، مسئول امور داخلی "هفته نامه جیم" (ضمیمه جوان روزنامه خراسان !) است و به من پیشنهاد این کار رو داد . طفلی همون روز اول بهم گفت : "خودم هم میدونم که شاید کار تایپ برای تو اصلا کار جالبی نباشه ، مخصوصا برای تویی که سال ها پیش این کار رو بوسیدی گذاشتی کنار و الان سیستم تعمیر میکنی (!) اما دوست دارم که بیای پیشم تا هم کمکم کنی و هم با این نوع کار آشنا بشی .. (با خنده ادامه داد) در ضمن ، کار مطبوعات یه کار فرهنگی و چون میدونستم دنبال پول نیستی ، خبرت کردم !!"
   راستش من شخصا دوست دارم که کارهای متنوع رو امتحان کنم تا بتونم با نگاهی باز و آگاهانه ، شغل آیندم رو انتخاب کنم ؛ چون شغل یک مرد مساویست با نصفی از زندگیش (!) اگه انتخاب نابجایی داشته باشه ، مجبور خواهد بود از روی اکراه بخش قابل توجهی از روزش رو سپری کنه و این یعنی فاجعه (!) البته با توجه به نرخ بیکاری در جامعه ، شاید این جملات تا حدودی رویائی به نظر برسن اما من دوست دارم منطقی عمل کنم و در آینده به کاری بپردازم که ازش لذت می برم (!) با این که ممکنه مدتی از وقتم رو بگیره .. برای همین اندکی سنگین و سبک کردم و دیدم تو این چند ماهی که تا سربازیم مونده ، بد نیست که گریزی هم به این مقوله بزنم و ببینیم دنیاش دست کیه (؟!!!)
    الان سه شماره از 43 شماره جیم رو من تایپ کردم و با وجود سختی ها و مشکلاتی که در این کار وجود داره و هم چنین بی نظمی هایی که در روند تولید یک هفته نامه پیش میاد و حسابی کلافه ام میکنه ، اما باز هم از کلیت کار راضی هستم و با کمی تحمل میشه ازش لذت برد !..

   این قدر حرف زدم که اصل مطلب (علت کم کاریم) یادم رفت (!) جونم واستون بگه .. جیم رو روزهای پنج شنبه میذارن لای روزنامه خراسان (که البته محبوبیت زیادی هم نداره !) و میدن دست ملت (!) بجز استان خراسان چند هفته ای هست که به صورت همزمان در تهران هم منتشر میشه .. ما مجبوریم جیم رو به صورت صفحه آرایی شده تا دو شنبه شب ، ببندیم و بفرستیم لیتوگرافی . برای همین اوج کارمون روزهای ابتدایی هفته است و سرمون خیلی شلوغ میشه .. از طرفی امروز اولین سالگرد جیم بییید و به مناسبت همین اتفاق میمون (!) از این شماره به بعد تعداد صفحات جیم دو برابر (یعنی 16 صفحه) خواهد شد .. در نهایت، همه عوامل دست به دست هم دادن تا من در روز شنبه "12 ساعت" و روز یکشنبه حدودا "14 ساعت" تایپ و غلط گیری داشته باشم (!) به حدی که شب وقت برمیگشتم به خونه ، عملا ماشین رو بر روی ابرها می روندم !.... از این توجیحات میشه این نتیجه اخلاقی رو گرفت که من اصلا زنده نبودم که بخوام براتون کامنت تایپ کنم

با این وجود به همه تون سر زدم و با این که توان نظر دادن نداشتم ، پست های جدیدتون رو خواندم .. البته این حرف ها دلیل نمیشه که غریبه بی معرفت بشه (!) لذا در همین جا، جا داره که به صورت اختصاصی از آبجی وسطی ام «سمیرای گل» عذر خواهی کنم (چون هنوز نتونستم برای پست جدیدش نظر بدم) همچنین از «شهرزاد مهربون» به دلیل قصورم در نظر دادن عذر خواهی کنم (هر چند که پست جدیدش رو روز جمعه صبح خوندم و شاید جز اولین کسانی بودم که پستش رو دیده !) به وبلاگ همه تون از جمله مارگریت عزیز، مرجان جان ، نیاز خاله ، داداش فرزاد ، دختر عمو نور بهشتی ، ماهی خانومی و زنده یاد آبجی نیلووووووووو هم سر زدم و در اسرع وقت ، نظر خواهم داد ... راستی امشب جلسه نقد و بررسی جیم در یکی از تالارهای شهر برگذار میشه (مسئولیت فیلم برداریش هم با منه !) اگه تونستین آدرسش رو پیدا کنین حتما تشریف بیارین


شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 7 + ارسال نظر
لامپا یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 02:43 ب.ظ

سلام
هنوز هم هستم برام بنویس خوشحال می شم
در ضمن خودم می دونستم تو تاپیست نیستی خودت برام گفته بودی .
هممون یه موقع هایی نوشتنمون می یاد یه موقع هایی هم نه
این دلیل خوبی واسه کنار کشیدن نیست.

مرجان پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 03:54 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

امین من بالاخره یه روزی تو رو میکشم میدمت پیشی ها بخورنت ((= من بافتنی بلدم ؟ نه ببین ! من کی پولووره تو رو بافتم یا جورابتو بافتم که میگی بافتنی بلدم ؟ ((=

جرات داری ازمون فیلم بگیر بر رو سایت ... نه جون من جرات داری اینکارو بکن ! میسپرمت به گیگیلی ((=

سلام آبجی بزرگه

راستش پولوورم رو که خدا بیامرز مادر جان شکوه زحمتش رو کشید (!) اما جوراب هام رو خداییش خودت دوخوندی (!) اوه ببخشید ، منظورم این بود که بافوندی :)

ای بابا آبجی گل مَنگولیه من (!) کجای کاری عزیز ؟!؟!
تا به حال اندازه موهای صورتت (با توجه به مطلبی که در پستت نوشتی !) انسان شریف ، کمر به کشتن من بستند اما .. تا به امروز که خبری از هیچ کدوم شون نشده (!) تو هم بیا شانست رو امتحان کن .. ما را خیالی نیست :))

تنها امید من همون گیگیلیه ورپریدست که بیاد و کارم رو یک سره کنه ! (اونم تازه اگه دستش بهم برسه !!)
یا حق

مارگریت وحشی بهاری پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 03:34 ب.ظ http://margrite-vahshi.blogfa.com

سلام
ببخشید من چند روزی نبودم

در مورد پست قبلیت باید بگم که عکس عمیقی بود
واقعا باید به فکر چاره ای بود
و کلا مطلبت خیلی گیرا بود

در مورد پست جدیدت:
احسنت به این همه فعالیت
امیدوارم همیشه موفق باشی

پ.ن:راستی چون از پی گرد قانونی (یا حق) ترسیدم دیگه نمی نویسم
پ.ن:جواب سوالت رو هم تو کامنتای خودم دادم می تونی بیای بخونی

سلام بر مارگریت عزیز

خواهش میشه .. اصلا عیبی نداره ماگریت جان ، چون من هم تازه همین چند روز پیش رسیدم !

در مورد پست قبلی .. سراسر نظر لطف توست (!) وگرنه عمقی در دو بعد نمیشه ایجاد کرد، مگر اینکه در نگاه تو باشد !...

در مورد این پست هم .. ممنونم ازت . من هم امیدوارم که همیشه شاد و موفق و سربلند باشی عزیز .

ج.پ.ن : ای بابا ، حالا من یه چیزی گفتم (!) تو که نباید جدی بگیری ... مگه "یا حق" رو به نام غریبه ثبت کردن که پی گرد قانونی داشته باشه :))
ج.پ.ن : چه عجب آبجی خانم ما از دوش غریبه پیاده شدن و افتخار پاسخگویی به بنده حقیر دادن (!) حتما خذمت خواهم رسید و دُر افشانی هات رو خواهم خوند .

یا حق (این دفعه اگه نگی ، پی گرد قانونی خواهی داشت !!)

لامپا چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 08:00 ب.ظ

سلام به قریبه مهربون
می بینم که همکار شدیم
امیدوارم بعد از تایپ، نوبت نوشتنت برسه تو می تونی خیلی بیشتر از این خبرنگار نماهای امروزی.
مطمعنم اگه شروع کنی موفق می شی.

سلام لامپاییی
راستش رو بخوای ، من اصلا تایپیست نیستم (!) من فقط تایپ کردن رو به عنوان کسی که از کامپیوتر سر رشته داره ، بلدم . دلایل پذیرفتن این کار رو هم در متن پستم به اجمال توضیح دادم اما اگه بخوام کلیت ماجرا رو برات تعریف کنم ، باید بگم که .....
یکی از دلایلی که میخواستم وارد این مجموعه بشم این بود که در گذشته تجربه کارهای این چنینی رو داشتم .. حدودا 6 ساله پیش بود با بچه های دبیرستان دور هم جمع شدیم و یه هفته نامه راه انداختیم .. من هم خبر مرگم اون زمان مثلا مسئول صفحه بودم و دو نفر برام مطلب جمع میکردن (!) تا اینکه اون دوران تموم شد و اون جمع از هم پاشید .. اما بعضی از بچه ها به کارشون ادامه دادن .. به طور مثال یکی از بچه ها الان داره برای "ستون آزاد" مطلب مینویسه .. یه بنده خدایی هم از طرف مجله خانواده سبز به من پیشنهاد داد که برای شون مطلب می نویسه و ...
اما میدونی چیه (؟!) من اصلا نمیتونم خودم رو مقید به مطلب نوشتن بکنم (!) یه وقت میبینی نوشتنم میاد و کلی حرف برای گفتن دارم ، یه موقع هم میبینی که هر چی به خودم فشار میارم ، هیچی به هیچی (!) برای همین بود که نخواستم به عنوان نویسنده وارد جمع بچه های جیم بشم ....

لامپایی من خیلی خیلی خیلی باهات کار دارم .. هنوز از آی دیت استفاده میکنی که برات آف بگذارم یا نه ؟!
منتظر خبرت هستم ...
یا حق

نیاز سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام امین جون...چطوری؟خوبی؟..اقا تبریک میگم بابت کار..همین که فعالیت داری خیلی خوبه و هر کاری یه تجربه جدید بهت یاد میده که در اینده مطمئننا به دردت میخوره...به هر حال از سر تقصیراتت میگذرم و منتظرم تا دوباره به وبلاگم سر بزنی و کامنتای شونصد متری بزاری...:دی

راستی من پستای قبلی رو هم خوندم یه دلیل دیگه برای الزام ازمایش دی ان ای پیدا شد...خواننده های مورد علاقه من:احسان خواجه امیری...علیرضا عصار ...محمد اصفهانی...که از هر سه تو این وبلاگ یاد شد:)

خیلی برام جالب بود...
مواظب خودت باش
ایشالا تو همه کارات موفق و پیروز باشی

سلام بر خاله نیاز
شکر خدا ... همچنان گذر روزگار رو ورق میزنیم !.. تو خوبی ؟!
قطعا همین طوره .. مثلا من تو همین چند وقت ، کلی به اطلاعات عمومیم اضافه شد .. تازه فهمیدم که چقدر بی سواد بودم و خودم نمی دونستم !!

ممنونم از این که پست های قبلیم هم برات مهم بوده و خوندی شون .. حالا میخوام یه اسم دیگه هم به لیست خواننده های مورد علاقه مون اضافه کنم تا کلی حال کنی و شبانه قرار آزمایشگاه رو بگذاری ؟!

رضا صادقی رو از قلم انداختی خانوم خانوماااا ...

یا حق

مرجان سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 06:58 ب.ظ http://ghij.blogsky.com

سلام بر کوشولوی خودم :)
آخ آخ از کار تایپ خسته نمیشی ؟ به جون خودم از اونوقتی که گفتی این کار رو انتخاب کردی موقتا ، تا امروز که دارم این پستتو میخونم همش توی فکر بودم که اگه یکی کار دائمش تایپ باشه چی میشه ! اونم واسه یکی مثل من که دو دستی بلد نیستم تایپ کنم :|

امین میکشمت :دی من باید تو رو ببینم که داری فیلمبرداری میکنی .. باید از منو گیگیلی هم فیلم بگیری :دی

قربونت :)

سلام آبجی بزرگه
جدی میگی ، تو هنوز تایپ ده انگشتی رو یاد نگرفتی .. از تو که همه کار از جمله بافتی بلتی (!) بعیییده :))
اما عیب نداره عزیزم، بزرگ میشی یاد میگیری (چشمولک ایناااا !)
حالا از شوخی گذشته یه روز باید بری تایپیست های روزنامه رو ببینی تا بفهمی دنیا دست کیه (!) فکر کن همون طور که دارن با هم صحبت میکنن ، به برگه هم نگاه می کنن و دست هاشون تایپ میکنه (!) مثل اینکه تو با کش تونبون سر خرید بیسکویت بحث کنی و در همون حال نامه رئیس رو هم تایپ کنی :))

حالا چون خیلی اصرار میکنی ، ازتون فیلم برداری میکنم اما قول نمیدم که فردا روی سایت نباشه :))
یا حق

mona سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 04:25 ب.ظ http://myblueweb.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید
به ماه م سر بزنید خیلی خوشحال می شم.
موفق باشید!

سلام بر مونا خانم بزرگوار
راستش رو بخوای ، مشکل نیمکت اینه که یه جای زیبا به دست یه آدم ناشی افتاده (!) برای همین کلی طول کشید تا فرصتی پیدا کردم و شخصا خدمت تون جهت سلام و عرض ادب رسیدم ... از این تأخیر جدا عذر میخوام .

ممنونم از اینکه به نیمکت و نیمکت نشین ها سر زدید و همچنین متشکرم از لطفی که به ما داشتید .
حتما در اسرع وقت خدمت خواهم رسید .
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد