هوای حوا

به نام حضرت دوست

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودند
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی میگشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشۀ فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت

دفتر گذشته ها رو پاره کرد
نامۀ فرداها رو تا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
به سرش هوای حوا زد و رفت


شاعر : مشترک مورد نظر ، در دسترس نمی باشد !
خواننده : ناصر عبدالهی
نام اثر : به تیتراژ رجوع شود !
توضیحات : مشترک مورد نظر ، خاموش می باشد !!!

یا حق

نظرات 13 + ارسال نظر
شباهنگ یکشنبه 1 آبان 1384 ساعت 06:39 ق.ظ http://hamnafas.blogsky.com

با سلام

قبل از اول ببخشید از جهت اینکه دیر خدمت رسیدم
و اما اول : خیلی حرف دارم. کدومش؟؟؟ خب از پست زیبا و قابل تامل اینبار شروع میکنم. همونطور که عرض کردم فکر کنم این جریان برای هر انسانی باید پیش بیاد تا انسان بودن و به کمال رسیدن رو به اثبات برسونه در خودش.بله اینا که همش آقای بهمنی گفتن٬ رسم انسان بودنه. فراز و نشیب ایام رو پشت سر گذاشتن.نمیدونم . این استنباط شخصی خودمه خوشحال میشم مفهوم درستش رو بدونم. به هر حال گاهی وقتا انسان بودنمون تو همین حوایی شدنه. اگه نه خب ... درست میگم؟؟ مهم اینه که خودت بدونی حوایی شدی و پیرو هوا نشدی . به هر حال برات آرزوی میکنم که بادلی دریایی به دریا بزنی.
امیدوار منظورم رو رسونده باشم. هر چند شباهنگ هنوز تو حرف زدن عادیش و ارتباط برقرار کردن خیلی چیزاست که باید یاد بگیره .

نور بهشتی جمعه 29 مهر 1384 ساعت 01:56 ب.ظ http://noore-beheshti.blogfa.com

سلام بر غریبه و نیمکت تنهایی هایش ! من هر دفعه میام اینجا عذر خواهی باید بکنم ! این دفعه هم به دلیل تاخیر در جواب کامنتی که گذاشته بودین(حالا تاریخشو نگاه نکردما ! شاید دیر شده باشه ) واقعیتش دقیقا سوالی بود که من هم حدود(یادم نیس ! ) داشتم . تازه این سوال رو انباری از سوالات دیگه... اول اینو بگم که بیشتر چیزایی رو که میخواستم بگم دیدم خودتون تو ادامه ی کامنت نوشتتین. من خودم که طبق معمول اولین جایی که برای رفع سوال مراجعه کردم پدرم بوده و طبق معمول روم کم شده و تسلیم
گشتم... اون سوال رو هم خیلی باهاش بحث کردم که متاسفانه الان همش یادم نیس(چون مربوط به چند ماه پیشه) فقط چیزایی رو که میتونم بگم اینه که اولا کسی نگفته جای مسیحی و یهودی قعر جهنمه . کسی هم نگفته چون اطلاعات راجع به اسلام ندارن پس معافن و قعر بهشتن ! در کل این صحبتی نیس که تا این حد کلی بخواد روش بحث شه.اولا خدا خودش عالم تر از هر کسی هست (به قول بابا ،وقتی که من گیر میدم که فلانی فلان چیزو نمیدونست نباید مجازات شه ،با خنده بهم میگه :تو فکر کردی این چیزا رو تو میدونی و خدا نمیدونه؟؟) باید اینو در نظر گرفت که خدا تمام موقعیتها رو میدونه و مهربونیش اونقدر زیاد هست که خیلی از چیزا رو سانسور کنه! از کوله بار گناهان.ولی آخه از اون طرف هم باید هرکسی در حد خودش (به نظر من در نهایت حد خودش،البته نه افراطی)به وظایفش عمل کنه.یه موقع هست یه پیرزنی که یه گوشه ی دنیاست و سرش به کار خودش و در حد خودش آدم خوبی(هم در جوونی هم در پیری) هست .خوب ما که مهربونتر از خدا نیستیم.اون خودش میدونه جای همچی آدمی کجاس.یه موقع هم هست طرف تو اوج جوونی و نشاطه .خیلی چیزا هم راجع به اسلام دیده و شنیده (حالاغلط یا درست) خودش هم کلی سوال داره که با جوابشون میتونه از این رو به اون رو بشه. ولی بیخیال هست و میگه دنیا دو روزه و پس هرکاری عشقت میکشه انجام بده.مسئله ی دیگه اینه که مگه ما نمیگیم بالاخره همه مشرف میشیم بهشت!(منظورم اون دنیاست) و نمیگیم وقتی که فکرو به کار بندازیم دلمون میخواد جاودانه باشیم و...نمیگیم که میخوایم به خدا برسیم؟وقتی کسی این چیزا تو ذهنش جرقه بزنه دنبال کاملترین راه میگرده

علیک سلام بر تشعشعی که بی محابا به سمت "کل هم نور" می شتابد ...
این حرفها چیه (؟!) بارها گفته ام و بار دگر میگویم که ... همه در جواب دادن یا ندادن به سوالات من ، کاملا آزاد و صاحب اختیارند ... پس الکی نگران نشید که آی دیر شد یا ...
تنها مشکلی که این تأخیر به وجود آورد ، این بود که تا حدودی نسبتا ابری (!) نگران شما شده بودیم و به حمدا... مثل اینکه مشکلی پیش نیومده بوده ...
خیلی خوشحالم ؛ البته بیشتر بخاطر خودم (!!!) که بدونه هیچ شناخت قبلی ، تونستم رابطه ای که بین شما و این موضوع بود رو به راحتی حدس بزنم ؛ همچنین برای شما که از جانب حضرت دوست ، این چنین صاحب ذهنی باز و خلاق شدید .
میدونید ، مشکل اصلی ما احالی زمین ، این نیست که فکر نمیکنیم ، نه ... به نظر من مشکل اینه که نسبت به نتایج افکارمون ، زیادی پافشاری « و تا حدودی لجبازی » می کنیم . همین امر باعث میشه که ناخواسته در برابر افکار دیگران جبهه گیری کنیم و بی دلیل ، دست به نقض افکار آنها بزنیم . بحثی هم که در بین فرق و حتی ادیان مختلف به وجود آمده و زمینه ی گسترشش تا قیامت و تشرف مون به بهشت (!) کشیده شده ، تقریبا شمّه ای از همین یک دندگی رو نشون میده . البته به نظر میرسه که در زمان گذشته ، بحث های انحرافیه این چنینی ( که از سطح علم ما خارج است ) بیشتر در بین رؤسای جاهل و افراد ذی نفع رواج داشته و انحصاری کردن دنیای باقی ، کاری بس عبث و نابخردانه است .
راستش من هنوز مثل شما روم کم نشده « (: » ولی خوشبختانه ، با روشی مشابه شما ، به یک آرامش درونی رسیدم . من هم خیلی وقت بود که با این مسئله درگیر بودم و در ذهنم باهاش کلنجار میرفتم . نتایج حاصله برام قانع کننده نبود تا اینکه چندی پیش ، با رسیدن به همون منطق زیبای پدرتون « یعنی محاط و محدود بودن زاویه ی دید بشر ، به نسبت علم نامتناهی و محیطی که خالق آسمانها و زمین داره » به این نتیجه رسیدم که شاید ادامه دادن این بحث با اون صرافت و کنجکاوی من ، کمی غیرمعقول باشه ؛ برای همین سعی کردم که با آرامش بیشتری موضوع رو دنبال کنم و تقسیم بهشت رو بسپارم به خدا !!!...
یادم میاد که عبارت بی نظیری رو از آقای قراعتی شنیدم ( البته الان فقط مفهومش به خاطرم مونده ) که خداوند به بندگانش میفرماید : ای بنده ، تو لازم نیست که به من خدایی را بیاموزی ، چرا که من سالهاست که خدایی کرده ام (!) تو بهتر است که روش بندگی را فرا بگیری و بدان عمل کنی ... (:
در نهایت باز هم خیلی خوشحالم از اینکه شما صاحب پدری ( که انشاءا... به حق علی ، سایه ی سبز حضورش ، تا ابد بر سرتون باشه ) هستید که میتونید به راحتی باهاش صحبت کنید و انتقال افکار ، تحلیل مسائل و ... رو داشته باشید . همچنین خوشحالم که ایشون هم برای این مسائل وقت می گذارند و البته از همه مهمتر ، با علم و آگاهی خودشون ، شما رو راهنمایی می کنند . از این لحاظ واقعا بهتون تبریک میگم ( هر چند که وضعیت من هم دقیقا مثل شماست ، اما خیلی ها رو میشناسم که آرزوی یک لحظه بودن به جای من و تو رو دارند !!! )
بهر حال ، تجربه ی این بحث به عنوان اولین بحث اعتقادی من در عرصه ی دنیای به ظاهر مجازی (!) بسیار شیرین و دلنشین بود و حقیر امیدوارم که لیاقت ادامه ی این راه رو داشته باشم تا هر چه بیشتر از تجربیات شما و سایر دوستان ، بهره مند بشم . هر چند که به این میگن : « مفت خوری ، اونم از نوع شدیدش !!! » اما چون تجربه پدر علم محسوب میشه ، من به این راحتی ها ول کن نیستم ((:
یا حق

*پرنسس* جمعه 29 مهر 1384 ساعت 02:45 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

* برای خلوص تنها اخلاص را باید *

«« بسی گفتند: ــ « دل از عشق برگیر!
که نیرنگ است و افسون است و جادوست! »
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهرست اما ... نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی میگدازد
از آن شادم که در هنگامه ی درد
غمی شیرین دلم را مینوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانیست
وگر عمرم به ناکامی سرآید
تو را دارم ... که مرگم زندگانی ست »»
.. با احترام ــ تکه ای از فریدون مشیری ..

سلام پرنسس
باز هم پیش دستی کردی و من رو بیش از پیش شرمنده ... باور کن وقتی برای اولین بار ، پست جدیدت رو باز کردم ، فقط سه تا کامنت داشت ؛ اما خوب اون موقع هنوز موقعیت گذاشتن کامنت رو نداشتم ... بگذریم .
جمله ی « برای خلوص تنها اخلاص را باید » بسیار زیبا و سنگین بود . به نظر من ، بخش اعظمی از مشکلات امروزی جامعه ی ما ، رابطه ی تنگاتنگی با ضعف اجرایی در بخش شرطی این عبارت « اخلاص » داره و گریبان گیر خیلی ها « از جمله خود من » شده ؛ امیدوارم که خدا به حق این شبهای عزیز ، ظرفیت اخلاص همه مون رو ، تا رسیدن به حد ایده آل بالا ببره ؛ شاید به این بهانه ، غریبه نیز به فیض "انسان بودن" ، برسه ... (:
راستش جناب مشیری آنچنان غوغایی میکنه که نمیشه به این راحتی ها جواب ابیاتش رو داد ؛ از طرفی ، هر چیزی بخوام بگم ، قبلا پسر عمو ده ها و شاید هم صدها بار گفته و زیادی تکراری میشه . بهر حال ...

بی خود نیست که لسان الغیب میگه :
با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خود پرستی

به یاد این بیت افتادم که :
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

یا حق

سولماز جمعه 29 مهر 1384 ساعت 02:10 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام داداشی گلم
ممنونم از لطفت چرا آپ نمیکنی

علیک سلام خواهری
کدوم لطفم !!! (: « قابل شما رو نداشت ، یهو زد به ذهنم و ... »
چــــــــــــــشم ، شما امر بفرمایید ... « کیه که انجام بده ((: »
به زودی آپدیت میکنم .
یا حق

عاشقونه پنج‌شنبه 28 مهر 1384 ساعت 12:43 ق.ظ http://mmmazad.blogsky.com

سلام من ازحرفهات سردرنیوردم من اولین باره که اینجا میام.ولی بازم میام.بازهم سربزن بای

علیک سلام
خیلی عجیبه (!) خوووب فکر کن ... تقریبا یک ماه پیش ... هیچی یادت نمیاد ؟؟؟
بد نیست که یک سر به پستی که در تاریخ «« جمعه 25 شهریور 1384 »» گذاشتم بزنی و مخصوصا به کامنت پنجمش نگاه کنی و بعد دوباره فکر کنی که آیا این اولین باریست که به اینجا میای یا دومین بااار ؟؟؟
البته میدونم که شاید یکی به دلیلی نامعلوم این کامنت رو به نام شما ، گذاشته باشه (!) اما به هر حال دوست دارم که نظر شما رو هم درباره ی علت این اتفاق جویا بشم (( البته در صورتی که این کامنت رو خودتون نگذاشته باشید !!! )) ...
من منتظرم
یا حق

پسر بچه سه‌شنبه 26 مهر 1384 ساعت 07:13 ب.ظ http://pesarbacheh.persianblog.com

سلام..........خوبید.بلاگتون رو خوندم خیلی جالبه...شعر هم جالب بود ...........موفق باشی.سر بزن

علیک سلام
شکر ایزد منان را ، شما چطوری ؟
جدا وبلاگم رو خوندی ؟!!! خدا صبرت بده ((:
آخه دیدن این وبلاگ خودش کسالت آوره ، چه برسه به اینکه مطالبش رو هم بخونی !... خیلی لطف داری ، اگر چیز جالبی هم داشته باشه ، کامنت دوستانه نه پست های من ...
پیروز باشی
رو چشم
یا حق

هُدا سه‌شنبه 26 مهر 1384 ساعت 02:26 ب.ظ http://dokhtariazsavaheleeshgh.blogsky.com

محمد علی بهمنی ..

سلام
وقتی اسمتون رو دیدم ، اولش فکر کردم که آشنایید « دختر عمو هدام رو میگم » اما کمی که بیشتر دقت کردم ، دیدم که نه ، مثل اینکه این هدا با اون هدا فرق میکنه (!) و چندی بعد ، وقتی که فهمیدم شما همون « با اجازه هدی جون !! بهترین دوست من » هستین ، حسابی جا خوردم .
خیلی خوشحالم از اینکه افتخار آشنایی با بهترین دوست شیدا نصیبم شده . همچنین از اینکه به حقیر افتخار دادید و با حضورتون ، اتاق زیرشیروونیم رو روشن کردید ، بسیار ممنون و متشکرم ...
راستی ، اگر درست فهمیده باشم ، منظورتون این بود که این شعر ، از سروده های آقای بهمنی است ، درسته ؟؟؟
نمیدونم که مراتب خوشحالیم رو چه جوری ابراز کنم (!) فقط امیدوارم که این آشنایی ، تداوم داشته باشه ...
پیروز باشید و سربلند
یا حق

شباهنگ سه‌شنبه 26 مهر 1384 ساعت 12:59 ق.ظ

سلام
اول: حسن انتخابتون قابل ستایشه
دوم: چه اشکالی داره ؟. اتفاقا خیلی هم خوبه که گاهی وقتا آدم بچه بشه .که گاهی وقتا آدم بشه و هوای حوا به سرش بزنه. ولی نه که حوایی بشه. هوایی و آسمونی بشه!!!
پاینده باشید و سرفراز

علیک سلام
ج.اول : خیلی متشکرم . حسابی خجالتم دادید (:
ج.دوم : هیچ اشکالی نداره . برعکس ، مقصود من هم این بود که ببینم به نظر دوستان ، این مسأله اشکال داره یا نه ؟! خوشحالم که شما هم با این موضوع موافقید . جالبه بهتون بگم که ناخواسته وارد بحث بسیار حساسی شدیم (!) دو سوال :
1 - به نظر شما ، مفهوم "حوا" در این شعر چیه و چه رابطه ای بین آدم شدن و حوایی شدن وجود داره ؟
2 - از دیدگاه شما ، بین هوایی شدن و حوایی شدن ، ربطی وجود داره یا نه ؟ و اصلا به صورت فطری ، این دو موضوع میتونند به هم ربطی داشته باشند یا نه ؟
پیروز باشید و سربلند
یا حق

شیدا بی لوسی دوشنبه 25 مهر 1384 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.javabet.persianblog.com

سلاااااااااااااااااام به زودی اپ میکنم یعنی الانم میخواستم بکنم اما جراتشو نداشتم برام دعا کن

علیک سلااااااااااااااااااام (:
خوشحالم از اینکه آپ کردی .
راستش تمام حرفهام رو در بخش کامنتت گفتم ، دیگه چیزی برای ارائه ندارم .
به نظر من : موفقیت با توست ، اگر که تو نیز با خویشتنه خویش ، باشی !!!
یا حق

سولماز دوشنبه 25 مهر 1384 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام داداشی گلم
خوبی
خیل یقشنگ بود شعری که انتخاب کردی
راستی عشق جدیدم ماهه خیلی دوستش دارم
برامون دعا کن

علیک سلام خواهری عزیزم
شکر ، شما چطوری ؟
قشنگی از خودتونه (!) ممنونم (:
عاااااااالیه ، خیلی خوشحال شدم ...
روزهای خوبی رو برات آرزو میکنم .
یا حق

هیچکس یکشنبه 24 مهر 1384 ساعت 10:57 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
غلط نکنم خیلی به دلت نشسته آره؟ صدای ناصر خان رو دوست داشته بیدم یه جورایی.
پیروز باشی.

علیک سلام
آره ... راستش من خودم ، بیش از همه ، با تقارنی که در استفاده از کلمات متضاد ، در مصرع های متوالی رعایت کرده ، حال می کنم . نمیدونم بهش توجه کردی یا نه : دریا ، دنیا / زنده ها ، مرده ها / هوای تازه ، غبار / کلید ، قفل و ...
بسیار جالب و آموزندست .
چاکریم ...
یا حق

مریم یکشنبه 24 مهر 1384 ساعت 01:35 ب.ظ http://maryambanooo.blogsky.com

حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت

سلام
میدونید مریم خانوم ، به نظر منم بیت اصلی « تو مایه های بیت الغزل » این شعر ، همین بیته . لذا به نظرم رسید که بهتره بجای توضیحات شخصی ، برداشت رو بگذارم به عهده ی خواننده ...
شاید اون تصویری که از "هوای حوا" ، در پشت ذهن شما نقش بسته ، هیچوقت به فکر من نرسه و البته زیباییش هم در همین برداشت های شخصیست !
یا حق

مرد یخی یکشنبه 24 مهر 1384 ساعت 06:15 ق.ظ http://isis.blogsky.com

سلام
خوبی عزیز
میگم منم همراه همیشگی باشم؟
خبرم کن
بای

علیک سلام
ممنونم بزرگوار .
شما سرور همیشگیم هستی ، همراه که جای خود داره ...
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد