به نام حضرت دوست
به لطف ایزد منان ، اعیاد شعبانیه با شور و شأف فراوانی برگزار شد و به حمدالله با خیر و خوشی هم به پایان رسید . امیدوارم که این ایام به همۀ شما عزیزان خوش گذشته باشه و حقیر و سایر دوستان رو هم از دعای خیرتون فراموش نکرده باشید ( یکی نیست بگه تو خودت دعا کردی که از بقیه انتظار دعا داری !!! )
وقتی به ترتیب نوشته هام نگاه میکنم ، خدا رو شکر ، یک بی نظمی وصف ناپذیری رو میبینم که جدا جا داره در اینجا از غریبه ، به دلیل به وجود آوردن این شاهکار عظیم هنری تقدیر و تشکر بشه . غریبه جان دستت درد نکنه ، حقیقتا که فاجعست ... بهر حال آش کشکه خاله تونه ، از همون نوعی که چه بخورید و چه نخورید ، پاتونه
دبیر مقاطع مخروطیم در دوران پیش دانشگاهی که فردی پر از نظر اطلاعاتی ، چاق از نظر هیکلی و شوخ از نظر اخلاقی بود ، جمله جالبی با این مفهوم داشت : « کمی از این مسائل مهم ( اراجیف و تیکه و ... ) فاصله میگیریم و به مسائل پیش پا افتاده ( مقاطع مخروطی ) میپردازیم » ( یعنی ما یک ساعت و نیم سرکلاسش میخندیدیم و گذر زمان رو به هیچ وجه حس نمی کردیم . بعد از کلاس ، وقتی میرفتیم تو حیاط تازه میفهمیدیم که چه مطالب مشکلی رو بهمون درس داده ! ) خدا حفظش کنه ...
راستش بچه ها ، وقتی که به دو پست ( = طومار « آدم بشو نیستم » ) قبلیم نگاه کردم ؛ دیدم که ناخواسته شما رو با شرایط و موقعیت جویِ دوران بخصوصی از زندگیم ( که البته اون دوران بحرانش بود و الان کاملا عادی و آرام شده ) آشنا کردم ؛ هر چند خالی از لطف هم نبوده و یه جورایی ، بی از آدمی زاده (!) ... اما از این لحظه به بعد میخوام با هم یک تصمیم مهم بگیریم . به شرح زیر :
حتما تا الان ، متوجه بحثی که بین من و امید و شیدا به وجود آمده شدید ، سوالم اینجاست که مگه شماها ( با عرض پوزش فراوان ) سیب زمینی تشریف دارید که ساکت و بی نظر نشستید کنار و هیچی نمیگید ؟!!!
میدونید عزیزان ، من وقتی که داشتم این وبلاگ رو راه اندازی میکردم ، فقط یک هدف در نظرم بود . هدفم این بود که مکانی رو برای انتقال نظرات ، دریافت سوالات و پاسخ بهشون به وجود بیارم ؛ چیزی که خیلی بهش علاقه دارم و البته نیاز مبرم همه مون است . جایی که متأسفانه تا به امروز در هیچ وبلاگی ندیدم . بقول گذشتگان : « هر سری عقلی داره » پس چرا ما به همین سادگی خودمون رو از نعمت هم فکری و هم صحبتی با هم محروم میکنیم و فقط به یک دعا از جانب هم قانعیم . ( «دعا» خیلی عالیه . به حدی که تقدیرات الهی رو تغییر میده اما به شرطی که حرکتی هم از جانب ما وجود داشته باشه ، تا بدین وسیله نعمت خداوند شامل حالمون بشه ) اصلا مگر نمیگیم که ما آینده سازانه این مملکتیم ( بشین بینیم باااااااا !!! ) پس چطور قدرت تحلیل مشکلات همدیگه رو نداریم ؟ ...
بهر حال من این پست رو فقط به این دلیل گذاشتم تا از شما دوستان سوال کنم که آیا حاضر به همکاری هستید یا نه ؟ آیا دوست دارید که من و سایر دوستان تون رو در حل مشکلات و مسائل یاری کنید ؟ آیا مایل اید که نعمت همفکری مون رو شامل حال یکدیگر بکنیم تا انشاءالله ، نعمات الهی شامل حالمون بشه ؟ ...
چند روزی پست نمیگذارم و بهتون فرصت میدم که فکر کنید و برام کامنت بگذارید ؛ قطعا پاسخ مثبت و منفی شما در ادامه ی کار این وبلاگ موثر و حیاتی خواهد بود .
من منتظرم ...
یا حق
سلام داداشی گلم
خیلی خجالتم دادی جای شما هم رو چشمهای منه
هر امری بود در خدمتم
علیک سلام به گله داداش
پس معلوم شد که از اون خجالتی هاشیییییییییی (:
اختیار داری ؛ دیدبانه (!) فضلا کجا و منزلگه فقرا کجااا ...
یا حق
سلام امین جان . البته بستگی به فرصت افراد هم خیلی داره... موفق باشی.
علیک سلام امید آقای گل
این کامنتت دیگه زیادی کوتاهه (!) منظورت از فرصت چیه (؟) یعنی فرصت پست خوندن و کامنت گذاشتن و یا ...
میشه بیشتر توضیح بدی ؟!!!
یا حق
سلام
ببین گل پسر عمو، من نه اهل سیاستم، نه درایت، نه رذالت، نه حماقت، نه شکایت، نه خجالت، نه حتی حجامت! من اهل ارادتم پسر! پس تو رو به جان بی جان این «هیچکس» بی کس بی همنفس قسم هر وقت آپ میکنی ما رو خبر کن که بیایم مشکلاتمون رو بریزیم رو دایره.
پیروز باشی.
علیک سلام
باد آمده و بوی عنبر آورد ... عجبا که بعد از نسیم یاس ، چشم مون به جمال عنبر روشن شد (!) خدایا شکرت ...
میگم جریان چیه محمد ، تازگی ها زدی تو مایه های جملات موزون و ریتمیک (؟!) البته بی نقصه بی نقص هم نیست ؛ مثلا در خط دوم ، واژۀ « ارادت » نافرم تو ذوق میزنه ... راستش در این که تو صاحب ارادتی شکی نیست ، این خصلتیست که در همۀ بزرگان دیده میشه . مشکل اینجاست که این دفعه داری در جای نامناسبی ازش استفاده میکنی (!) آخر ای جانان ، بر سر مزار غریبان ، چه جای عشق بازیست !!!...
بر روی هر دو چشم . زین پس پشه ای هم قصد جنبیدن داشت ، در دم شما را مطلع و مراتب را گزارش مینمائیم (: « حالا جالبه که آف نگذاشتن رو از خودت یاد گرفتم !!! »
دایره ی غریبه ، همیشه محتاج همنشینی با مشکلات است ؛ ثواب داره اگر مشکلی رو مرهم دل دردمندش بکنی ...
یا حق
سلام مومن ............ممنون از این که هنوز با معرفت هستید .............حتی نسبت به بی معرفت های مثل ما ...........................شرمنده مان می کنی برادر
علیک سلام آقا مجتبی
قدوم مولود مهر ماه ، گلباران باد (:
خیلی لطف کردی که بهم سر زدی . چه عجب یکی در این غریبستان پیدا شد که بهم " با معرفت " بگه ، جدا جای تعجب و تحیر داره (!)
شما سرورمون هستی شاسوسای عزیز ، این حرفها چیه ؟!!! همین که به آی دیه حقیر افتخار دادی و بعد از ماه ها ، همچنان حضورش رو در اد لیستت ، تحمل میکنی ؛ نشانه ی اِند معرفت بودنته .
امیدوارم حالا که کلبۀ زیر شیروونیم رو پیدا کردی ، دیگه گمت نکنم (:
یا حق
غریبه ی عزیز سلام
هنوز هم بدین نام میخوانمد چراکه با این نام برایم یادگار میگذاری .. ولی هر روز میروی تا برایم آشناتر شوی
ای دوست
بدین گونه با شکوه از من سخن گفتن شاید برای چون منی بیش باشد
اما این عظمت و ادادت و خلوص شما را بر من میرساند
نه بزرگی مرا بر شما
از بابت تبریکات پرمهرتان ممنونم
من نیز از جانب فرمانروا و خود صمیمانه برایتان آرزوی رنگارنگی زندگی را میکنم
در دنیا وصلتهای عجیبی است که بر بار مینشیند
شگرف و مرموز
شاید که گاهی پروردگار هم میخواهد از نبایدها باید سازد
هرانچه که هست چه زیبا و چه زشت
باید که دنیا و مخلوق را زیبا دید
این رمز پاک بودن و آلایش همان قلبی است که میگویید فیلتر
شده بود
ولیکن من بران باورم که قلب آرامتان همیشه در راه تپیدن است
و اینک گذری بر نوشتارتان:
ماه ها میگذرند و این ما هستیم که باید در اوج رسیدنشان
دعا کنیم ... برایت دعا خواهم کرد
هرچند که میدانم من مهتاج دعای توام ای دوست
در مورد دبیرتان هم باید بگم حتما آدم جالبی بوده است که در موردشان نوشتار فرمودید
همفکری چیز زیبایی است اگرچه گاهی بر صلاح آینده مان نیست
اما من به سهم خود هر کمکی که از اندیشه ام و تجربیات غریضی ام بر بیاید کم نمیگذارم
بران امیدم که تمامی مشکلاتتان حل شود
آی دی خود را هم برایتان برجای میگذارم
باشد که در کوچکترین بیراهه ها راهنمایی غظیم برایتان باشم
با احترام* یاس سفید*
یا حقت را با یا علی پاسخ میگویم ای دوست
موفق باشی
علیک سلام بر بانوی گل ها ، یاس سفید
بی آلایش ، پاک ، صاف ، صادق ، صمیمی ، ... وااای خدای بزرگ . چگونه ممکن است که یک نفر ، این همه عظمت و احساس را به یکباره در جملاتش گردآوری کند ؟ ... جدا که متحیر کننده است . بی تعارف ، زبانم قاصر از توصیف این همه زیباییست ...
نهایت تشکرم را تقدیم قدوم معطرتون مینمایم و عمیق ترین تبریکاتم را تسلیم قلم و قدرت بیان شما . سالها بود که زمزمه ای به این زیبایی را نشنیده و سبک بیانی به این جذابی را جایی ندیده بودم . نمیدانم در توصیف قلم شما از چه واژه هایی کمک بگیرم : موزون ، منسجم ، مبهوت کننده ، ... ، نـــه ، این واژه ها در توصیف عظمت متن شما ، هیچ است ؛ ای کاش الان اینجا بودید تا وظیفۀ خطیر پاسخ گویی به این محبت تان را به خود شما محول می کردم ، چرا که هیچ اندیشه و قلمی را یارای مقابله با این فوران معرفت نیست ...
یکایک جملات شما را بارها و بارها خواندم ، به این امید که شاید از این رهگذر درسی از ادب ، اخلاق و یا هنر بیاموزم ؛ اما چنان بدیع و شگرف مینمایانند که گویی درک این همه رمز و راز ، در قلب کوچک من ، جمع ناشدنیست . چه زیبا زمر پاک بودن را نگاشتید ، حقیقتا که راه تعالی چیزی نیست جز درونی پاک و برونی زیبا بین . این جملات را باید سرمه چشم ، قاب دیواره ی قلب و زمزمه ی درونیم سازم ؛ شاید بدین روش ، راهی برای پرواز غریبه نیز ، باز شود ...
بی نهایت سپاسگزارم که آمادگی خویش را در کمک و یاریم اعلام نمودید . قطعا حضور شما و نفس گرم و صمیمی تان ، راهگشا و رهنمایی مطمئن ، برای حقیر و سایر دوستان خواهد بود . همچنین از اینکه غریبه را محرم دانستید و آی دیه خود را برایم به یادگار گذاشتید ، صمیمانه قدردانی مینمایم .
همواره چشمان غریبه ، میزبان قدوم سبز و پربرکت شما خواهد بود . تنها امیدوارم که افتخار دهید و لیاقت میزبانی خویش را از من مگیرد ، چرا که سلب توفیق دردناکی خواهد بود ...
بارالهی ، این چه قدرتیست در نوشته های یاس که این چنین فضای کلبه ی من را عطراگین نموده است ؟!.....
یا حق
سلام من منتظرم ببینم مامانت چه نظری داشتن ؟ هری باشه از گروه مامان من و لوسی هستند پس خیلی ب شاید نتیه این بحثا رو معلوم کنند من ب زودی بر میگردم
علیک سلام
انتظار بیهوده و عبثیست (!) چون در اوایل بحث ، تلفن زنگ زد و مامانم از جمع مون خارج شد ؛ همچنین فردای همون روز که ادامه بحث رو با خواهرم ادامه دادم ، اصلا مامانم خونه نبود (!!!) در نتیجه حقیر هم مثل شما ، نظر ایشون رو در مورد این بحث نمیدونم .
و اما در مورد اینکه مامان من ، شما و لوسی ، در یک گروه فکری قرار دارند ، تا حدود زیادی موافقم . چرا که میدونم مامان من هم با اصل و ریشه ی این موضوع مخالفه اما نکتۀ مهم اینجاست که همیشه موارد استثنائی ، عکس العمل های استثنائی رو هم می طلبه ؛ در نتیجه توضیح و تفسیر شرایط به وجود آمده ، میتونه مسیر اظهار نظر رو از « نه ! » ی همیشگی منحرف کنه .
به هر حال ، در حال حاضر هیچ گونه اطلاعی از نظر مامان ، در دست نیست . « مشترک مورد نظر ( = خروس قندی ! ) در دسترس نمی باشد (: »
یا حق
سلام
از اینکه یهم سر زدید ممنونم وهمینطور از اظهار همدردی تون.
یه وقتایی آدما با شنیدن حرف های دیگران و همدردیشون می تونن بار سنگین آلامشون رو راحت تر تحمل کنند.
سیب زمینی بودن هم واسه خودش عالمی داره:((
علیک سلام
خواهش میکنم ، انجام وظیفه بود ؛ دیگه چه دوست داشته باشید ، چه نداشته باشید (!) غریبه رو باید در وبلاگ تون تحمل کنید (:
شکر خداوندی را که جملات ناقص غریبه رو در برابر دیدگان شما ، به عظمت همدردی جلوه گر ساخت و سپاس داداری را که حرف های دلم رو مرهمی برای قلب شکستۀ شما قرار داد .
وقتی فکر میکنم که تونستم با جملاتم ، گوشه ای از بار سنگین دل تنگی هاتون رو از روی دوش تون بردارم ، آرامش عجیبی بهم دست میده ؛ البته خیلی هم دور از انتظار نیست ، چرا که درد شما چیزی جز در من و سایر دوستان تون نیست و آلامتون ، خاریست در چشم همۀ ما . حقیر که در این رهگذر هیچم ...
درسته . الکی که نیست میگن : « مزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد ! »
یاحق
سلام داداشی گلم
من مثل اینکه از این قضایا عقب موندم
اما در مورد مشارکت هستم و همه جوره کمک می کنم
اگه دوست داشتی به من بگو که چی شده
موفق باشی
علیک سلام خواهر خانومی
اختیار داری ، ما هر چی بِدَویم به گرد و غبار شما هم نمیرسیم . عقب موندگی ، تنها مختص غریبه هاست و بس ...
خیلی ممنونم از اظهار آمادگیت . اگر رای آورد و تو هم دوست داشتی ، پست های بعدیم رو دنبال کن و نظر شخصیت رو در موردشون بده .
خودم که خیلی دوست دارم حرف هام رو به همه بگم ؛ تو که جای خود داری « یعنی روی فرق سر داداشی (: »
یا حق
سلام( اول ممنون بابت لینک ) راجع به این نوشته تون فکر نمیکنم نظر خاصی داشته باشم ! به نظر میاد اونایی که از اول تو جریان بحثتون بودن مشارکتشون ادامه داشته باشه بهتره... چون اصولا تو هر بحثی آدم دنبال نتیجه اس و هدفمند یه صحبتایی رو شروع میکنه . شما فکر کنین این همه بلاگرز !! محترم هستن که هر کدوم با توجه به شرایط زندگی شون و موقعیتهایی که تا حال براشون پیش اومده و یا تجاربی !! که داشتن نظرات شخصی متفاوتی دارن. یه جمله زده میشه و هرکی یه برداشت ازش میکنه و اصلا دیگه اصل قضیه و محور اصلی بحث عوض میشه و .... کلی باید توضیح داد که این جمله چرا ... به چه دلیل ... با توجه به چه چیزایی ......زده شده....فکر نمیکنم در این صورت چندان موفق باشه...(حالا بگذریم از اینکه تا چه حد مسائل مادی !!! و فکر افراد دچار مشکل میشه...! ) مگه اینکه یه تعداد محدود ... رو در رو .... هدف دار... تو پر ! و البته وجود افراد جا افتاده ...! در بحث باشه تا .........بلکه فرجی حاصل بشه و نتیجه ی سودمندی بده ..... در هر صورت تمام این سخنان ! نظر شخصی بود و امیدوارم که هر تصمیمی دارید موفق عمل کنید... (راجع به ریاضیات و مربوطات !!!! ریاضی بمااااند... ولی کلا همشون به حال و خوشمزه تشریف دارن ! )
علیک سلام
خواهش میکنم . شما با این تشکر ، میزان بزرگ منشی خودتون رو نشان دادید ؛ وقتی کسی وظیفه اش رو انجام میده ، دیگه نیازی به تشکر کردن نیست و حتی کسی انتظاری هم از طرف مقابل نداره ؛ در این حالت اگر ازش تشکر بشه ، نشانه ی فرهنگ غنی و زاویه دید باز و گستردۀ طرف مقابله . از این بابت بسیار خوشحالم ...
نقد بسیار پخته و جامعی رو از نوشتم داشتید ؛ ابعاد کامنت تون ، من رو برای مدت زیادی به فکر فرو برد . راستش نمیخوام بگم که به این مسئله توجه نکردم و یا اینکه تا بحال باهاش مواجه نشدم ، نه (!) این مشکل بارها و بارها برای خودم ( به عنوان یک دوست ، یک همفکر ، یک همدرد ، ... و حتی یک منتقد ) پیش آمده و من ناتوانی واژه ها رو در بیان احساسات و حتی انتقال افکار ، با وجودم لمس کردم . شکی نیست که دنیای مجازی ما در عین گستردگی ، محدود به لغاته ( حداقل در حد ما و با توجه به آداب ، سنن و ریشه های اعتقادی مون ) و متأسفانه لغات به نسبت ابزارهای دیگر انتقال مفاهیم ، از ناتوانایی هایی برخورداره ؛ چرا که هم نیاز به یک نویسنده ی ماهر داره ( که غریبه صاحب این امتیاز نیست ) و هم احتیاج به مخاطبی آگاه و زیرک که گیرندگی بالایی داشته باشه ( که من تمام امید و سرمایه ام رو بر روی همین بخش معطوف کردم ) .
راستش تابحال کسی رو ندیدم که در دنیای مجازی ، موفق به انجام این کار ( حداقل در ابعاد یک وبلاگ ) بشه ، برای همین نمیتونم تصوری در مورد نتیجه اش داشته باشم . من فقط با توجه به شناختی که به صورت سطحی ، نسبت به دوستان پیدا کردم ؛ میتونم بگم که اگر از نظر درکی ، از من قوی تر و مسلط تر نباشند ، بدون شک از من ضعیف تر نخواهند بود ؛ به طور مثال خود شما ، بدون هیچ گونه هماهنگی قبلی ، دقیقا انگشت بر روی نقطه ضعفی گذاشتید که مبتلا به اکثر بحث هاست . خوب این خودش نشانه ی شناخت شماست و من معتقدم که همه بچه ها در همین سطح فکری قرار دارند . مرحله بعدی به زبان قاصر من نگاه میکنه که باید با جملاتی کوتاه ( چون هیچکس دوست نداره که پست بلند و سریالی بخونه ) و واضح ، منظور بحث رو بیان کنه و این کار بسیار سختیه .
نکته ی بعدی اینجاست که من هیچ وقت ، در هیچ بحثی به دنبال نتیجه ای از پیش تعیین شده نیستم و نخواهم بود . هدفم اینه ببینم در این جمع کوچک مون که به صورت تصادفی در کنار هم جمع شدیم و نشانگر بخشی از جامعه هستیم ، چه نتیجه ای حاصل میشه و با توجه به اون ، طرز فکر من چقدر از معیار این جامعه کوچک دور و یا به اون نزدیکه ... پس در چنین جمعی هم ملیت ، هم مذهب ، هم عقیده و حتی هم سن و یا هم سطح بودن ، نمیتونه ملاک تعیین کننده ای باشه . هر چند که خودم اقرار میکنم که هر چه این فاکتورها قوی تر باشه ، احتمال نتیجه دار بودن بحث بیشتر خواهد بود ، اما اون جمعی که شما به صورت محدود ، رو در رو ، هدف دار ، توپر و ... مشخص کردید ، یک جمع آرمانی و ایده آل است و در این فضا به هیچ وجه قابل دسترسی نیست .
در نهایت خیلی متشکرم از این انتقاد بجا و سازنده تون ، من همچنان منتظر نظر بقیه دوستان خواهم ماند تا ببینیم خدا چی میخواد ...
یا حق