ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به نام حضرت دوست
بارالهی ، معبودا ، محبوبا
میدانی که من آنچنان خود فریفته نیم که همچو نادانان عالم ندا در دهم :
خداوندا ، چرا قسمت زیارت یوسف فاطمه ات ، نصیب من نمی گردد ...
زیرا که آگاهم به کردار ناثواب و معترفم به بی لیاقتی خویش .
ای « قریب غریبه » نیک میدانی که گدازان دردیست در دلم از این غم بی لیاقتی . آخر چگونه آن ساحت مقدس در مروارید صورتم تصویر بندد ، در حالی که این چنین آلوده است ؟ آخر چگونه زبانم با ایشان هم کلام گردد ، در حالی که این چنین دربند گناه اسیر گشته ؟ آخر چگونه گوشم ندای حقش را بشنود ، در حالی که این چنین در خواب غفلت مانده ؟؟؟ آخر ...
نـــه ، این عین بی عدالتیست . پس حق سالکان و عابدان درگاهت که عطر طهارت روحشان ، نسیم رایحۀ ملکوت توست ، چه خواهد شد ؟! نه ... ؛ به حق که من در حق خویش ، ظلم کرده ام
« انا عرضنا الامانه ... و حملها الانسان ، انّه کان ظلوماً جهولاً »
ما بر آسمانها و زمین و کوههای عالم عرض امانت کردیم همه از تحمل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند تا انسان ( ناتوان ) بپذیرفت و انسان هم ( در اداء امانت ) بسیار ستمکار و نادان بود ( که اکثر به راه جهل و عصیان شتافت )
سوره الاحراب - آیه 72
محبوبا ، عاجزانه از پیشگاهت تقاضا دارم که مرا در زمرۀ حسودان عالم وامگذاری ، مرا در چنگال خویشتن خویش ( نفس اماره ) رها مکنی و ...
ای دادار بی قراران ، به حق این شب عزیز ، راه هدایت و اصلاح را در برابر دیدگان تمام معتقدین عالم نمایان فرما ؛ آمین یا رب العالمین
یا حق
سلام
زمزمه دلنشینی بود
آمیییین
ببخشید که یه کم دیره ولی با این حال باز هم تبریک میگم
علیک سلام
درود بر حدیث دل که دلنشین میبیند ، دلنشین میخواند و دلنشین مینگارد ...
خیلی خوشحالم که به من سر زدی ؛ وقتی اسمت رو دیدم ، یاد اون کامنتت در وبلاگ هیچکس افتادم . جای گل پسر عمو خیلی خالیه ...
خواهش میکنم بزرگوار . حضور شما خودش به اندازه هزاران تبریک ارزش داره ، این حرفها چیه عزیز . من هم به نوبه خودم به شما تبریک میگم و امیدوارم که هر روزت ، مملو از شادی و موفقیت و سربلندی باشه .
خیلی شرمندم شباهنگ جان . من در برابر همه این دوستانی که میبینی برام کامنت گذاشتن ، قصور حضور دارم . انشاءالله بعد از پست بعدیم که خیلی ذهنم رو مشغول کرده ، خدمت تک تک عزیزان میرسم و سعی میکنم که با کامنت هام جبران کنم .
فقط تا قبل از اینکه برسم خدمتت ، باید به دلیل استفاده از طرح چلیپا در قالب وبلاگت ، بهت تبریک بگم . خیلی خوشم آمد ، واقعا عالی بود . البته با توجه به نوع table بندیت ، به نظر میرسه که به تازگی شروع به ویرایش قالب کردی ؛ دوست عزیز ، اگر در این زمینه کاری از دست من برمیاد ، خوشحال میشم که در خدمتت باشم .
یا حق
سلام اول از همه بابت این همه تغییر تبریک میگم ادم اولش احساس میکنه اشتباه اومده . یکی میگفت شیعه واقعی کسیه که تو غم اماما شاد باشه و تو شادیشون شاد و تو اینو ثابت کردی حتی در حد بلوگ !! اما در جواب لمید جان باید بگم که اره حق با تواه . اما میدونی گاهی وقتا طرفت نیاز داره به زمان تا شرایطش کمی بهتر شه و میدونی که تا اون زنان نیاد جواب عقل خودت در درجه اول منفی خواهد بود پس بهش این فرصتو میدی اما مشکل ما این بود که میخواستیم با رعایت تمام مسایل اعتقادی چه مادی چه معنوی ازدواج کنیم مخصوصا باورهای خونوادکیمون همچنان حفظ بمونه که باید اقرار کنم کار غلطی بود مخصوصا در موررد دخترا هیچ دختر ۱اکی حتی اگه از اسمون هم اومده باشه نباید عاشق یه پسر بشه میفهمین منظورمو و این باور رو ؟ البته بعدا بیشتر توضیح میدم فقط خواستم بگم من اصلا ناراحت نشدم چون خیلی از حرفاتو قبول دارم اما خوب شرایط همیشه با منطق و عقل یکی نیست من خودم همنیشه از این حرفا میزدم اما وقتی میوفتی وسط اب چشم عقلت بسته میشه و اینجاست که باید یکی کث ل.سی پیدا شه که فقط از عقلش کمک بگیره
علیک سلام
ممنونم از تبریکت ؛ از اینکه پسندیدیش ، خیلی خوشحالم .
اون یکی خیلی درست و بجا میگفت ، اما چرا تو بی جا ازش استفاده کردی ؟! این سخن یکی از جمله روایات زیباییست که برای من و شما بجای مونده ، تنها مشکلی که وجود داره اینه که به شخص نامناسبی نسبت داده شد (!) آخه غریبه و چه به این حرفااااااا ... باز از سر بیکاری ، چوبت رو برداشتی (:
جات خالی شیدا خانوم ، ظهری یک کنفرانس دو نفری با حضور خواهرم ، در مورد همین موضوعی که در طی جوابت بهش اشاره کردی ( وقتی یک دختر به پسری علاقه مند میشه ، باید چیکار کنه ؟ ) برگزار کردم .
مکان کنفرانس در اتاق خودم بود و جالبه که بدونی در طی این گفتمان ، چند دقیقه ای هم از حضور مهمان عزیزی به نام مامان (!) ، بهره مند شدیم .
نتیجه مذاکره بسیار جالب بود و انشاءا... متعاقبا اعلام خواهد شد . « یه چیزی تو مایه های ، سریال ادامه دار ((: » من و امید (!) منتظریم که توضیحات بیشترت رو در این باره بشنویم . ( خودت قول دادی : البته بعدا بیشتر توضیح میدم فقط ... )
یا حق
سلام
آمین یا رب العالمین
علیک سلام
و من الله التوفیق
یا حق
سلام داداشی گلم
عیدت مبارک
موفق باشی
علیک سلام خواهری عزیز
متشکرم ازت . عید تو هم مبارک باشه .
به قول اون زنده یاد :
پیروز باشی (:
یا حق
سلام .... بی نهایت عیدتون مبارک... به امید رهرو واقعی بودن.... ( اونایی که خدا و بهشت خدا رو تمنا میکنن...شامل شما هم میشه نه ؟ با توجه به جواب کامنتهای قبلی میگم ! ) بعدم این تصویر واقعا قشنگتر از قبلیه... (تصویر شب عیدیه ! ) دیگه از اون رنگای خاکستری و طوسی دلگیر هم خبری نیس..اگه هم باشه اون سبزی و قشنگی تصویر اثرشو خنثی میکنه ! بازم عیدتون مبارک .... این تصویر متنتون هم خیلی زیباست...(همش تعریف عکس شد ) پس برای تنوع و تازگی و شادابی و نشاط و هیجان ... **** عیدتون مبارک ************ تو این شب دردعاها فراموش نکنین...به امید ظهور........
علیک سلام
یادم میاد یه زمانی ، پست های دوستان رو جمله به جمله تحلیل میکردم . این مطلب بیشتر شامل وبلاگ محمد و نفیسه میشد . الان کمی دلم برای اون روزها تنگ شده ، پس بد نیست که یادی از گذشته بکنم و همون بلا رو سر کامنت شما بیارم :
از همین بی نهایت تبریک تون ، یه فاکتوریل بگیرید و نتیجش رو به توان n برسونید ، در پایان جهت زیبایی کار ، یه بی نهایت دیگه رو هم در حاصل قبل ضرب کنید و در نهایت ، نتیجش رو به عنوان تعداد تبریکات حقیر بپذیرید (!) یادمه در یکی از کامنت هاتون فرمودید که سوال ریاضی دارد ؛ از این بی نهایت برمیاد که اوضاع خیلی خراب باشه (:
البته امید به رهرو بودن هم بسیار زیباست اما غریبه ها اصولا زیاده خواهند ؛ به همین دلیل دوست دارند که به غیر از رهروی واقعی بودن ، یک راهروی واقعی هم باشند (!) راهرویی که ظرفیت پذیرش رهروان زیادی رو داشته باشه . البته به قول معروف : سنگ بزرگ ، نشانه ی نزدنه ...
واژه ی تمنا من رو یاد این مصرع انداخت « تمنای وصال تو ، همیشه بر زبان جاریست ... » اما خوب چه فایده از اینکه همیشه بر زبانم جاری باشه ؟! درسته ، غریبه هم مثل سایرین ، تمنای وصال داره ؛ با این تفاوت که سایرین مشتی هستند نشانه ی خروار ولی غریبه ارزنیست ، نشانه ی مشت !!!
ممنونم از تعریفی که کردید ؛ امیدوارم که تصویر پایه و سایر تغییرات ، مورد پسند شما و دیگر دوستان قرار گرفته باشه . نکته ای که اشاره بهش خالی از لطف نیست اینه که عامل اصلیه همه این تغییرات ، اون کامنت شما بود که فرمودید ( « اعوذ بالله من نفسی » قابل تأمله اما اون عکسه نمیگذاره ... ) متشکرم از تلنگر به موقع تون . حق با شما بود ، حال و هوای غریبه داشت باعث میشد که خیلی از حقایق دیده نشوند و این مسئله جای تأسف داشت . به همین دلیل بود که تمام سعیم رو کردم تا قالبی متناسب با این عید بزرگ محیا کنم . بهر حال امیدوارم که مورد قبول قرار گرفته باشه ...
بازم عید خودتون مبارک . از جمله اون چیزهایی که به هیچ وجه ضرر مادی نداره ، تبریک گفتنه (!) پس تا میتونید ولخرجی کنید ...
در مورد تصویر متن ، دیگه نمیتونم بگم که چشم هاتون زیبا میبینه (!) چون واقعا زیباست ... البته نه به این دلیل که من انتخابش کردم ، بلکه به این جهت که هر چه در اون یادی از آقا شده باشه ، زیبا و حتی بی همتا میشه . فقط ای کاش که قلب غریبه هم زیبا میشد !!!...
همش یک کار کردید و اون یک کار هم تنها کاری بود که میتونستید همش بکنید ( واج آرایی با « ک » ! ) در نتیجه اصلا ناراحت نباشید . از تنوعی هم که بوجود آوردید واقعا سپاسگزارم . تبریک فی نفسه شاده ، هر چند که هزاران بار تکرار بشه ...
من هم از شما تقاضا دارم که نه تنها در این شب ها ، بلکه در تمام شبهای زندگی تون ، حقیر و سایر دوستان رو از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید ... به امید حضور در زمان ظهور ...
یا حق
سلام آقا . احوالات شما؟ شرمنده ميکنی از اين همه لطفی که داری... نميخوام بگم بدون دونستن حرفايی که زدی ...حرفام درست بوده . ولی بازم ميگم که نقاط اشتراک بين کامنتهای من و غريبه وشيدا خيليه ! واقعيتش من با تمام حرفای تو و شيدا خانم موافقم . ولی نميدونم چه مشکلی هست که نميتونم اونی رو که تو ذهنمه درست بگم. امين جان . تمام حرفات حقه و من هم بهشون معتقدم . من امکان نداره به اين دوستی ها تهمت هوس و ناروايی بزنم. اتفاقا (اگه راجع به عوام بخوای صحبت کنی که ) راحت ميشه گفت يه ميل طبيعيه. حالا وقتی دو طرف آدمای معتقدی هستن و اين مسائل براشون فرا تر از يه نيازه ... قضيه فرق ميکنه..همون طور که شيدا خانم مدام در نوشته هاشون به صداقت و پاکی که بين ايشون و طرفشون بوده اشاره ميکنن...امين عزيز. من اصلا حق ندارم راجع به شخصيتشون قضاوت کنم و يا هدف دوستيشون رو بدونم . اتفاقا يه موقع هايی چون هر دو خيلی پاک هستن و نيتشون کاملا صادقانه است... يه موقع هايی روزگار و واقعيت يه چيز ديگه ای رو رقم ميزنه...(آدمای اطراف...يا هر دليل ديگه ای...) واسه همينم هست که ميگم تا آدم مطمئن نشده...تا پاشنه ی خونه طرفو !! درنياورده که به اين عشقش جاودانگی ببخشه ....نبايد چشم به روی واقعيات بست و احساسی با قضيه برخورد کرد...چون رفته رفته نه تنها ممکنه آدم و نسبت به خيلی چيزا بد بين کنه ...بلکه ديگه خيلی لذات زندگی هم از چشمش ميفته...دوباره ميگم من هيچ وقت ...اينو نگفتم که اين دوستيها ناپاکه...اتفاقا آدمايی هم که معتقد نيستن خيليهاشون تو اين مسائل دنبال پاکی و عشق واقعی هستن.............عيدت مبارک...
علیک سلام امید جان
شکر ، ایزد منان را . شما چطوری ؟ روزگار بر وفق مراد هست ؟!
اختیار داری ، هر چه هست واقعیتست و بس ...
میدونی امید ، هر وقت میام نت ، بیشتر به حال خودم تأسف میخورم (!) راستش وقتی به افرادی مثل تو ، محمد ، لوسی و سایرین برخورد میکنم که از خودم بهتر هستید و هستند ، محدودیت های بشریم ( حصار زمان و مکان ) بیش از پیش اذیتم میکنه . نمیدونم متوجه منظورم میشی یا نه !!!... باور کن وقتی به این فکر میکنم که دوری از شما عزیزان ، تنها بخاطر یک جسم مادیست که خواسته و ناخواسته در بعد مکان محدوده و برداشتن این حصار کار هر کس هر کسی نیست ( هر چند که غیر ممکن و رویایی نیست اما در حد من ، تنها پلاک آرزو رو میشه بهش نسبت داد ) یه جورایی احساس خفقان به روحم دست میده .
میدونم الان میخوای چی بگی ! درسته ، حق با توست . میدونم که این محدودیت ها ، همه از زیبایی های جهان ماده است و اصلا اگر این محدودیت ها نبود که دیگه تبعید حضرت آدم (ص) به زمین معنا نداشت ؛ اما خوب چه کنم ، گاهی قبول واقعیات سخته ، خـیـلـی سخت ... مخصوصا وقتی که روحت دوست داشته باشه ، جسمت رو ترک کنه !!!...
جدا اگر میشد که این جمع صادق و صمیمی رو یک ساعت در کنار هم جمع کرد ، چقدر از مشکلات روزمره مون حل میشد ... چقدر در پیشرفت فکری و اجتماعی مون تاثیر می گذاشت ... چقدر در انتقال افکار زیبا مؤثر بود ... چقدر ... اما حیف ... نه تنها بخاطر اینکه محدودیم در لباس مکان ، بلکه بیشتر از این جهت که نمیتونیم در لباس مکان فعلی مون راحت باشیم (!) البته من حق ندارم که از جانب دیگران اظهار نظر کنم ، برای همین تنها از طرف غریبه حرف میزنم ؛ راستش من دنیای مجازی رو بیشتر از دنیای حقیقی مون قبول دارم ( نه به این معنی که شیفته و فریفتش شده باشم ... نه ) علتش وجود این دو صفت زیباست که من علاقۀ بسیار زیادی بهش دارم :
ا - صداقت ، 2- رک و راستی ...
صداقت به این مفهوم که در این سرا ، انسان ها دیگه هیچ دلیله قابل توجیهی برای دروغ گفتن ندارند ، یعنی اگر دوست نداشته باشند چیزی رو بگن ، خیلی راحت میگن " بگذریم ... " و از طرفی ، اگر علاقه به گفتن مطلبی داشته باشند ، بدون خواهش و التماس (!) خودشون میرم سر اصل مطلب ؛ که این خیلی عالیه ( البته باز هم اشاره میکنم که من چشمم رو به روی واقعیات نمیبندم ؛ میدونم که در این سرا هم ، دروغ و دغل زیاده ، اما منظوره من وجود صداقت در این کلبه هاییست که ما در اونها به سر میبریم ) ؛ ...
رک و راستی هم به این مفهوم که انسان ها دیگه مثل دنیای حقیقی برای هم فیلم بازی نمی کنند ؛ این مسئله در دنیای مادی مون ، خیلی اذیتم میکنه ؛ مخصوصا وقتی میتونم از چشم های افراد ، درونشون رو بخونم . دیدن اینکه به هزار و یک روش متوسل میشن تا بتونند ظاهر رو حفظ کنند و باطن شون رو مخفی نگه دارند ، واقعا آزار دهندست . البته حق دارند و به عبارت دیگه حق داریم (!) چرا که من و تو هم به گونه ای داریم در دنیای حقیقی فیلم بازی می کنیم . این مشکل از آنجا نشئت میگیره که دنیای ماده ، ظرفیت انسانها رو برای درک فرازهای روحی محدود میکنه و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این مشکل در دنیای مجازی ( حداقل در کلبه های ما ) به ندرت دیده نمیشه . خدا رو شکر ...
ای بابا ، این پاسخ هم که سرتاپا درد و دل شد (!) ولی خوب این حرفها رو باید به یکی میگفتم و در حال حاضر ، مظلوم تر از تو کسی رو پیدا نکردم که سرش رو بخورم (!) بلاخره ، وقتی حرفها سنگینی میکنه باید قبل از تبدیل به غم باد ، یه جوری تخلیش کرد (:
دیگه داره صدای قیز و قوزه لولای فکّم در میاد . طفلی چشم های تو که میدونم الان دارن من رو نفرین میکنند (!) شرمندم از اینکه مزاحم اوقات شریفت شدم . امیدوارم که سر پل صراط ، به دلیل حروم کردن وقتت ، حالم رو نگیری (:
یا حق
سلام پسر عمو... چه تبریکی.. چه عیدی ای .. مرسی:) اینجا چه قشنگ شده ... :) مبارک شما هم..
علیک سلام عزیز
ممنونم از این همه تشویق ، کلی روحیه گرفتم . دیگه دارم به این نتیجه میرسم که بجای پست گذاشتن تو وبلاگم ، بهتره برم تو کار تغییر قالبش (!)
در یک ماه اخیر ، فقط چهار تا پست گذاشتم اما در عوض دو بار قالبش رو تغییر دادم (:
خیلی جالبه !
یا حق
salam weblog e ghashangi dary be manam sar bezan bye
علیک سلام
عجبا ...
جدا که جای تعجب ، تحیر ، تفکر ، ... و در یک کلام ، شاخ درآوردن داره !!!
جون غریبه میشه بگی ، جریان چیه ؟! آخه شما چطوری میفهمی که من کی آپدیت میکنم ؟!!!
البته نمیدونم که میاین جواب کامنت تون رو بخونید یا نه (!) بهر حال برای اطلاع خودتون و همچنین سایر دوستان اشاره به این نکته ، خالی از لطف نیست ؛ تا بحال به زمان کامنت هاتون توجه کردید ( هم این و هم کامنتی که در پست قبلی گذاشتید ) ، میشه گفت که دقیقا پنج دقیقه بعد از آپدیت من شما کامنت می گذارید و این جدا جای تعجب داره . آخه چطوری ... جلل خالق
خیلی خوشحالم از اینکه به حقیر سر می زنید ؛ دیگه دارم یواش یواش مجبور میشم ، حرفی رو که در کامنت قبلی تون زدم ، پس بگیرم (:
یا حق