شرمندم !!!

به نام حضرت دوست

عرض سلام و ادب و احترام دارم ، خدمت همه دوستان عزیز .
از اینکه به دلیل مشغله ی زیاد ، موفق نشدم که پست مورد نظرم رو به موفق حاضر کنم ، بسیار شرمندم . میخواستم یک پست با موضوع بیوگرافی خودم بگذارم که متاسفانه موفق به اتمامش نشدم ؛ امیدوارم که عذرم رو بپذیرید .
این تصویر زیبایی که شاهدش هستید ، اولین هدیه ی روز مرد است که یک دوست حقیقی ، در دنیای مجازی بهم داده . البته اسمش رو به دلیل مسائل امنیتی ، فاش نمیکنم !!! از جمله : 1 - چشمش میکنید ، 2- چشمتون دریاد ، 3- دلتون بسوزه ، 4- بترکین از حسادت ، 5- ... به دلیل کمبود که نه ، بهتره بگم نبود وقت (!) از ایراد ادامه ادله ، صرف نظر میکنیم
و اما میرسیم به رنگ زیر زمینه که خیلی متفکرانه به نظر میرسه . این رنگ ، حالت غریبه رو در شهریور ماه نشون میده ؛ البته از فاش کردن موضوع تفکر غریبه ، باز هم به دلیل مسائل امنیتی ، جداً معذوریم ! لطفاً تماس نگیرید 
خوشبختانه به مدت یه هفته از شرم راحت خواهید بود . از این فرصت کمال استفاده رو بکنید ، چون کم گیرتون میآد ! احتمالاً فرصت نخواهم کرد که کامنت های احتمالی تون (!) رو پاسخ بدم ، با این وجود تمام سعیم رو میکنم که بهر مکافاتی شده ، بیام و بخونمشون .
لطف تون برقرار و سایه تون مستدام باد ...

یا حق
نظرات 10 + ارسال نظر
سولماز چهارشنبه 9 شهریور 1384 ساعت 01:07 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام بی معرفت
خوبی
مثل همیشه عالی بود

سلام خواهری
خدا رو شکر ، خوبیم به خوبی دوستان ...
مگه این بیت زیبا رو نشنیدی که میگه :

معرفت دُر گرانیست به « هرکس » ندهند
پر سیمرغ عزیز است به « کرکس » ندهند

در نتیجه معرفت رو به هرکسی نمیدن ؛ فوقه فوقش ، معرفت رو به « هیچکس » میدن (!) ، اما عمرا به « بی کس ( = غریبه ) » نمیدن . آخه غریبه کجا و معرفت کجا ... هزار رحمت به کرکس !!! (:
یا حق

شیدا بی لوسی سه‌شنبه 8 شهریور 1384 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.javabet.persianblog.com

سلام از اونجایی که بنده دست طولایی در لو داددن دارم مخصوصا در مورد غریبه ها میخوای بگم اون عکسو کی بهت داده ؟ اما در مورد امید خان فکر میکنم لازمه بگم این دقیقا چیزی بود که ۱ سال منو وادار کرد به لوسی و خودم و رابطمون بجنگم و فکر کنم اما اقا امید من فقط یه چیزی میتونم بگم که خدا هیچوقت نگفته اگه دیدین کسی به کمک احتیاج داره ولش کن و برو فقط چون جنس مخالفه و یا اینکه هر پسری با ئختری حرف زد پس به همسرش خیانت کرده و بالعکس . میدونی اینا همه به نظر من برمیگرده به اینکه ادم چقدر از خودش مطممئنه و صحبت مولا علی هم صحیح اما اختیار همه چی حتی نفس ادم دست خودشه البته من اینو تو عمل هم دیدم و میگم اما باز عذر میخوام که تو این بحث دخالت کردم راستی غریبه ی اشنا خسته نباشی ایشالا یه روز بچه های خواهرت بیان واسه دایی ............................!!!!!!!!!!

علیک سلام
از اون جایی که حقیر دست کوتاهی در لاپوشونی دارم ، مخصوصا در مورد شیدا ها ، از شما خواهش میکنم که نگی ؛ هرچند که دیگه فرقی نمیکنه ، چون الانم به حد کافی تابلو شده (:
در مورد امید هم خیلی خوشحالم که وارد بحث شدی . این موضوع تا حدود زیادی به من ، تو و همه ی دوستان دنیای مجازی مربوط میشه ، پس اسم این کار دخالت نیست ، همفکریست ... چیزی که من خیلی دوست دارم در این اتاق زیرشیروونیم اتفاق بیفته . به زودی با یک پست ، این بحث رو وارد مرحله ی جدیدی میکنم ...
« غریبه ی آشنا » صفت زیبا و پر مفهومیه . میدونی منو یاد کی انداختی ؟ یاد لامپایی !!! یادته یکبار جواب کامنتش رو دادی ؟ ... هر چند که به ظاهر ما رو ترک کرده اما حضور مجازیش رو احساس میکنم . اونم به من میگفت که تو یک « خود شیفته » ی آشنا هستی . امیدوارم هر جا هست شاد و موفق باشه ...
در جواب دعات باید بگم : انشاءا... ، راستی فکر نمیکنی تا بچه های خواهرم پا به عرصه ی حیات بذارن یه کم دیر بشه ؟!!! ((:
در این چند هفته هر کی میخواست تبریک بگه ، میگفت : مبارک باشه ، انشاءا... نوبت امین آقا ! » بعد منتظر میشد که من سرخ و سفید بشم اما زهی خیال باطن (!) چون من هنوز جمله اش منعقد نشده بود ، میگفتم : « انشاء ا... !!! » این کار به حدی غیر منتظره بود که الان فکه بخش اعظمی از فامیل افتاده و احتیاج مبرمی به جلوبندی دارند ... با این وجود من آخرشم نفهمیدم که وقتی یکی داره برات دعای خیر میکنه (!) چرا نباید آمین بگی ((:
یا حق

هدا یکشنبه 6 شهریور 1384 ساعت 04:27 ب.ظ

سلام پسر عمو..خوبی؟ دیگه سراغی نمی گیری.. ز من یاد گرفتی؟! می بینم که محافظه کار شدی !! میام فعلا...سرم با درسا گرمه وقت نمی کنم وراجی کنم !!!

سلام دختر عمووو ...
ممنونم . شما چطوری ؟
چه میشه کرد دیگه . به قول اون ضرب المثل که میگه : کمال هم نشین در من اثر کرد وگرنه من همان خارم که هستم ... (: اما از شوخی گذشته ، خیلی متاسفم ؛ راستش این چند وقته خیلی کار داشتم ، انشاءا... به زودی جبران خواهم کرد .
ای بابا دختر عمو ... من کارم کجا بود که محافظه اش باشه . دقیقا مصداق اون ضرب المثلی که میگه : کفنم کجا بود که گورم باشه ((:
خوشحالم از اینکه میبینم از همین اول کار ، چسبیده به درسا . موفق باشی ... راستی چندتا سوال در این باره ازت داشتم که انشاءا... هر وقت دیدمت ، میپرسم .
باز اومدی نسازی هااا ... هزار بار گفتم به دختر عموم توهین نکن ! حرفهای دختر عموی من ، همشون دُر و گوراند ؛ اون پسرعموشه که به جز وراجی کاری یاد نداره ...
یا حق

هیچکس پنج‌شنبه 3 شهریور 1384 ساعت 11:26 ب.ظ http://www.hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
نخیر. مثل اینکه من باید هر چه سریعتر شورای بحران تشکیل بدم! آخه نه تنها سراغی از ما نمی‌گیری بلکه آپ هم که می‌کنی ما رو خبر نمی‌کنی که مبادا بیام و با کامنتم وبا رو به بلاگت انتقال بدم! یا الله! این چه مصیبتی بود گریبان گیر «هیچکس» شد! مرا یارای مقابله با هجر و بی عنایتی نیست ای مخدوم!
پیروز باشی.

علیک سلام
زیاد زحمت نکش ؛ چون اعضاء محترم شورای نگهبان غریبه اعلام کردند که تمام اعضاء شورای بحران هیچکس ، رفع صلاحیت شدند !!!
طبق دریافت آخرین اخبار کذب (!) از منبعی صد در صد ناموثق (!!) غریبه ی مجهول الحال ، ساکن اعماق هیچستان ، در نواحی دور دستی از کشور گمنام ، واقع در جغرافیای ناکجا آباد دیده شده (!!!) از متقاضیان خواهشمند است که جهت کسب اطلاعات بیشتر ، با شماره تلفن 118 تماس حاصل نمایند ... (:
نیست تو خودت هر وقت آپ کردی به همه اطلاع دادی ، که حالا میای از من ایراد میگیری ؟! نکنه میخوای این دفعه رو مثال بزنی که برای اولین بار برام off گذاشتی ، البته اون هم برای این بود که از سیاهی در بیای ((: !!!
محمد جان ، اوضاع یه نموره نافرمه ، به قول بعضی ها « آنورماله ! » میترسم بیام برات کامنت بگذارم ، تو هم بگیری ! خودت که کم درد و مرض نداری (!) ، چرا الکی دنبال دردسر میگردی ؟! آخه غریبه سرتاپاش دو زااار نمیارزه ، چه برسه به پست ها و کامنت هاش ...
یا حق

امید پنج‌شنبه 3 شهریور 1384 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام امین جان . (ممنون از اینکه در صدا کردنت راه رو هموار کردی . ) اولا اینقدر تو متین و سنگین جواب کامنت منو دادی که جدا نمیدونم در مقابل ادبت چطوری کامنت بذارم ! در هر صورت از منطق و پذیرا بودن انتقادی که داری جدا خوشحالم . نگران بودم که ناراحت شی از نوشته هام . منظورم رو متوجه شدی الا یه قسمتش ! ببین من نگفتم که تو با آدمایی که ناشناس هستن گرم صحبت میکنی (جمله بندی رو حال کن ! ) میدونم که لحن صحبت در طی صحبت های متعدد تغییر پیدا میکنه و آدم دیگه احساس غریبه گی با طرف نداره و کاملا مثل دوستای خودش(منظورم همجنس) میمونه . خوب صحبت منم همینه . که خیلی باید دقت کرد . من نمیگم با دو کلمه حرف کسی تو گناه و اینا میفته یا مثلا با کسی که آدم اصلا نمیشناسه نباید راحت باشه . حرف من سر همون دقت خیلی زیاده .... اینو در نظر بگیر که آدم با بیشترآدمای دیگه میتونه به مرور زمان راحت باشه .... خوب صحبت منم همینه (همش میخوام بگم صحبتم چیه ..نمیشه ! ) اینقدر باید دقیق بود که نگذاشت به اون حد برسه ... چه بسا آدم طرف رو کاملا مثل خواهر خودش بدونه و رفتار کنه .ولی دیگه سر خودمونو شیره نمالیم . جایی که علی(ع) میگن : بزرگترین دشمنت رو نفست بدون.... فکر نمیکنم توجیهات ما بتونه از پشت پرده چیزی کم کنه . به ما گفتن با نامحرم خیلی خیلی مواظب باش. چه جای خواهرت باشه چه نباشه ! حالا نه اینکه حتما خدای نکرده قصد آدم بد بوده.... به خاطر خیلی چیزا که ما علمش رو نداریم . پس به حرف من (ببخش اگه کمی راحت میگم) فقط یه عنوان قضیه ی دختر و پسر و جنس مخاف نگاه نکن که در جوابم این باشه که: دیگه خیلی راحت حرفای هم رو میفهمیم..../ همین مسائل ریز تو زندگی آینده ی آدم میتونه تاثیر گذار باشه... فکر شریک آینده ی خودت و .... بکن آخه ! سیدم که هستی .... میگن سیدا پسرعمو میشن ؟؟؟؟ نماز و اینا هم که به راه ... خدا میدونه وقتی اینا رو میبینم جدی تر میشم ! (الان میگه ولمون کن بابا ! ) بازم ممنون از روحیه ی انتقاد طلبیت ... دست حق پشتیبانت.

علیک سلام آقا امید گل ( راه هموار بود عزیز ، فقط کافی بود امتحانش میکردی ! )
پاسخ دادن به این کامنت خیلی سخته ؛ به سختیِ گرفتن یک تصمیم بزرگ ؛ یک تصمیم خیلی بزرگ ...
امید ، نمیدونم به این نکته پی بردی یا نه ؟؟؟ میدونستی دست گذاشتی روی نقطه ای که منشور درگیریهای درونی چند ماه اخیرمه ؟!!! میدونی در نتیجه ی صحبت های تو و برخورد اطرافیانم در دنیای حقیقی ، دارم مجبور میشم یک تصمیم متضاد با باورداشت ها و روحیاتم بگیرم ... فقط ازت میخوام یه مدت بهم زمان بدی تا بتونم خودم رو بسنجم .
میخواستم یک پست بگذارم و همه چی رو بنویسم ، اما نشد . راستش ترسیدم (!) ترسیدم شنیدن این حرفهایی که حتی خودم رو هم به تعجب وا میداری ، برای دیگران غیرقابل تحمل باشه . وقتی من که صاحب این روحیاتم ، از گفتنش می هراسم ، چطور میتونم توقع داشته باشم که دیگران اون ها رو درک کنند ؟!!!
شاید با گذشت زمان ، بتونم درونیاتم رو واضح تر بیان کنم ، نمیدونم ...
متاسفم که نتونستم جوابی درخور کامنتت بگذارم ؛ موضوع اینجاست که تمام وجودم درگیر عمل به همین کامنته ...
یا حق

تو ای پری کجایی؟ چهارشنبه 2 شهریور 1384 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.sacred8.persianblog.com

سلام غریبه .... فکر کنم گفتی تا یک هفته نیستی ... بهتر من هم می‌رم بعد میام ...(چشمک...)

علیک سلام
کی گفتم : نیستم ؟؟؟ من فقط گفتم : از شرم راحتید !!! (:
امیدوارم در جریان باشید که هفته ی غریبه ها مثل پری ها (!) هفت روزه نیست ؛ البته حالا خودتون اسباب کشی دارید و وقت نمی کنید بیایید ، یه بحث دیگست هااااااااااااا ...
خوشحالم از آشنایی و متشکرم از تشریف فرمایی تون . امیدوارم در طی اسباب کشی ، آدرس اتاق زیر شیروونیم رو گم نکنید (:
یا حق

مریم چهارشنبه 2 شهریور 1384 ساعت 12:25 ب.ظ http://maryambanooo.blogsky.com

فکر کنم اشتباه کردم شما سفر نمی رید سرتون احتمالا شلوغه .

سلام
این دفعه دیگه نوبت من بود که عرض ادب کنم (:
اوهوم ... البته سفری تازه به جریان افتاد ! یک سفر جدید در جریان مهاجرت خواهرم در سیر زمانه . هر چند که من مسافر این سفر نیستم اما خواه ناخواه تاثیراتش رو ، روی زندگی من هم خواهد گذاشت !!!
احساس میکنم که بهتره خطوط بالا رو به فارسی سلیس ترجمه بکنم (:
راستش در این چند روز ، درگیر مراسم عروسی خواهرم بودم . هر چند از اینکه سروسامانی گرفت و وارد عرصه ی جدیدی شد ، خیلی خوشحالم اما بهر حال تأثیراتی هم داره که باید تحمل شون کرد ؛ به طور مثال ، با رفتنش خانواده ی چهار نفری مون رو سه نفره کرد و غریبه رو غریبه ای تنها !
با آرزوی خوشبختی اون و همه ی کسانی که پای در این سفر میگذارند ...
یا حق

مریم چهارشنبه 2 شهریور 1384 ساعت 09:58 ق.ظ http://maryambanooo.blogsky.com

سلام
سفر خوبی داشته باشید .

علیک سلام
متشکرم از دعای خیری که بدرقه ی راه زندگیم کردید ؟!!! ...
میدونید ، انسان همیشه مسافره ، حتی اگر در شهر خودش باشه !
یا حق

حلیه سه‌شنبه 1 شهریور 1384 ساعت 06:04 ب.ظ http://www.mahpenhan.persianblog.com

سلام وبلاگ عالی و قلم خوبی داری موفق باشی .اگر تو انستین بنده نوازی کنین و به من هم سر بزنین
ماه پنهان

علیک سلام
ممنونم از اظهار لطف تون . امیدوارم که همین طور باشه ...
فاصله ی توانستن و شدن ، پلی است به نام خواستن ! من خواستم ، توانستم و لیاقت دیدن و کامنت گذاشتن در وبلاگتون رو به دست آوردم . بسی خوشحال و مشعوفم از آشنایی تون .
از ظاهر وبلاگتون ، این طور به نظر میرسه که به تازگی شروع کردید و از باطنش میشه فهمید که حرف برای گفتن زیاد دارید ؛ مهارت تون در تحلیل فیلم ها قابل ستایشه و ... امیداورم که همیشه به همین قدرت و زیبایی بنویسید .
از اینکه به این اتاق زیر شیروونی سری زدی ، خیلی متشکرم ؛ امیدوارم که ادامه داشته باشه .
یا حق

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 شهریور 1384 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام
نمی دونم چرا این تصویر منو یاد مرفهین بی درد میندازه

علیک سلام
به نوع احساس و قدرت درکت تبریک میگم . درست فهمیدی !!!
در وَرای این تصویر ، نشانه هایی از مرفه بودن و بی دردی به چشم میخوره . با این تفاوت که این بار ، این دو خصلت در یک نفر جمع نشده ؛ این دفعه مفره دردمندی ، کادوئی زیبا به یک متوسط به ظاهر بی درد هدیه داده و این یعنی محل تلاقی دو معرفت و دو شناخت ...
امیدوارم زمانی برسه که همه ی مرفه ها بی درد بشن و همه ی متوسط ها مرفه !!!
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد