ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به نام حضرت دوست
ناتانائیل
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد
نه در چیزی که در آن می نگری
آندره ژید « نویسنده فرانسوی »
دوستان سلام
من روی سبک و موضوع نوشتنم خیلی فکر کردم اما به نتیجه نرسیدم و در واقع ، نتونستم یک موضوع واحد و یا یک سبک نوشتاری بخصوص رو برای وبلاگم در نظر بگیرم . البته تا حدودی اشکال از خودمه ، چون افکار و طرز بیانم در هیچ قالب نوشتاری جای نمیگیره .
خیلی خوشحال میشم اگر پیشنهادتون رو در این باره برام بنویسید .
ممنونم ...
یا حق
سلام خدمت دوست گرامی ! معذرت بابت تاخیر . و ممنون از قدم رنجه تون . واقعیتش قسمت کامنت رو که وا کردم ندونستم نوشته های دیگران رو بخونم یا جوابهای شما رو ! تبریک میگم که با دقت کامنت دوستان رو میخونین و با حوصله جواب میدین . یادم باشه سوال فلسفی داشتم بیام اینجا کامنت بذارم ! در پناه خدا ....
علیک سلام خدمت انوار الهی
ممنونم از اینکه قابل دونستید و سری به اتاق زیر شیروونیم زدید !
خواهش میکنم ، نیازی به عذر خواهی نبود . خیلی دوست داشتم بیایید تا بیشتر با شما و طرز فکرتون آشنا بشم ، امیدوارم که مشکل بخش کامنت هاتون حل شده باشه .
همچنین ممنونم از تبریک بجاتون ! پاسخ دادن به محبت دوستان ، شاید کوچک ترین کاری باشه که از دست یک دوست برمیاد . راستی اون علامت تعجب (!) بعد از دوست گرامی ، نشانه ی تعجب از دوست بودن است یا از گرامی بودن ؟؟؟ (:»
من آمادم که سوالات فلسفی تون رو پاسخ بدم !!! راستش دوستی دارم به نام «نور بهشتی» ، ایشون خیلی شبیه تفسیر المیزان هستند ! حتما میتونند سوالات شما رو پاسخ بدن (:
بازم متشکرم از اینکه جوابم رو دادید و امیدوارم که باز هم لیاقت زیارتتون رو داشته باشم . ببخشید که یه کم مزاح کردم . شاید برای اول آشنایی خیلی جالب نباشه ، اما چه میشه کرد ، خودتون شروع کردین !!!
یا حق
سلام بی معرفت
دیگه نمی گی خواهر ی داشتم
ای بابا
باشه
سلام خواهری
بله دیگه ، اگر من هم سالی یکبار یاد داداشم می افتادم ، حتما ازش گلایه میکردم که چرا اون یک سالی که من به یادش نبودم ، اون هم به یادم نبووووووووووووود !!!
به هر حال ، حقیر همواره به یادت هستم ؛ اما چه کنم که شما دیر دیر آپدیت میکنی و تازه جواب آف ها رو هم نمیدی ؟!!!
حالا خودمونیم کی بی معرفت تره (:
یا حق
به نام خدا...سلام...خیلی ممنون که به من سر زدید...مطلب بعدی اینکه از ساعت نوشته حدس زدم بعداز نماز صبح بوده...پس یه جورایی رنگ ایمان توش پیچیده...و مطلب آخر خواهش میکنم نظر تون رو بگید اگه در مورد من درست نباشه حتما بهتون میگم...باز هم ممنون
علیک سلامی گرم به سلام زیبا و صمیمی تون
کامنت گذاشتن در وبلاگ شما افتخاریست و حقیر هم به جز کسب افتخار ، کار دیگه ای نکردم ...
ساعت به روز کردنم رو به درستی متوجه شدید اما در مورد رنگش ...
و مطلبی که در برابر مطلب آخرت میخوام بگم (!) اینکه ، من این قدر در کامنتم صغری کبری چیدم که نیای بگی « خواهش میکنم نظر تون رو بگید » ، خیلی خوشحالم که اینقدر در رسیدن به مقصودم موفق بودم (:
نیازی به خواهش کردن نیست ، شما فقط کافیه که امر بفرمایید . البته باید قبلش زیر این برگه رو امضاء کنید و مسئولیت کلیه ی عواقبش رو به عهد بگیرید ((:
چشم ، اما یه کم زمان میبره . باید بشینم ذهنیاتم رو تا میتونم به موقعیت شما نزدیک کنم و بعد بنویسم شون . شاید به این وسیله درک کردنش برای شما آسون تر باشه . آخه میدونی چیه ؟ این مطلبی که میخوام بگم ، حرفیست که اکثر آدم ها در برابرش جبهه گیری میکنند و از قبول کردنش سرباز میزنند ؛ هر چند که شاید باهاش موافق باشند . پس بهم یه کم وقت بدید تا بتونم خودم رو جمعوجور کنم .
ممنونم ...
یا حق
میدونی چیه ؟ اکثر ادمایی که بلوگ نیزنن واسه گفتن حرفایی هست که تو عالم واقعی نمیتونن به کسی بگن البته بلوگ های علمی و ... هم داریم که اگه دقت کنی خیلی دیر اپ میشن اما به نظر من ادمایی مث تو حتی حرف دلشون رو هم نمیخوان بنویسن واسه همینه که سعی میکنن چیزی ننویسن که هرکس اومد غم بشینه تو دلش . کاری که من نتونستم بکنم و همیشه شرمنده کسایی هستم که میان و نوشته ها مو میخونن . میدونی خیال واهی رو که حتما میشناشی . یه بار ازش پرسیدم چرا دیگه نمی نویسی ؟ گفت اخه ارزش هر دلی به حرفای نگفته ای ککه توشه . خوش به حال تو و لوسی که اینقدر دلاتون پر ارزشه . اما شیدای بیچاره تا تقی به توقی میخوره میاد و غر غر هاشو مینویسه !!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
نکته ی جالبی رو مورد توجه قرار دادی ، فقط حیف که ناقصه ...
میدونی شیدا ، من هم در دنیای مجازی به دنبال گمشده هایی میگردم ، گمشده هایی که در دنیای حقیقی قابل دسترسی نیست . آره ، من هم اقرار میکنم که در این فضا ، حرفهایی رو میزنم که در دنیای حقیقی نمیتونم بگم ، حتی با صمیمی ترین دوستان و حتی با مامانم که از یک دوست هم بهم نزدیک تره . تا بحال به این موضوع توجه کردی که چرا کمتر وبلاگیست که کامنت گذاراش افراد فامیل و یا دوستان و نزدیکانش باشند ؟؟؟ به نظر من ، به این دلیل که این اشخاص ، کسانی هستند که آدم رو بارها و بارها دیدند و به گمان خودشون ، ما رو میشناسند ؛ برای همین طاقت شنیدن حرفهایی که از اعماق وجودمون نشئت میگیره رو ندارن . پس دنیای مجازی مکانسیت برای درونیات انسانها و گفتن حرفهای ناگفته . این بخش رو در تأیید حرف تو آوردم .
حالا میرسیم به نکته ای که تو بهش توجه نکردی ... حتما این قطعه ی ادبی رو شنیدی که میگه : « هر کسی از ظن خود شد یار من » ... منظورم اینه که هر کسی با توجه به احتیاجاتش ، وارد دنیای مجازی میشه . یکی دیگه از کارکردهای این فضا ، وارد شدن به تاریک ترین لحظات افرادست ، لحظاتی که بوی تنهایی در جای جایش پیچیده . تنها در دنیای مجازیست که افراد با گفتن درد دلهاشون ، راهی برای ورود به این لحظات باز میکنند . همون طور که قبلا هم گفتم ، من عاشق این لحظاتم و گمشدم رو در اونها جستجو میکنم . پس نتیجه گیری دوم : تا شیدایی نباشه که بیاد و صادقانه حرف های دلش رو بزنه ، هیچ غریبه ای نمیتونه به درونیاتش پی ببره و تا غریبه هایی برای شنیدن درونیات شیداها نباشند ، هیچ شیدایی انگیزه برای گفتن درونیاتش پیدا نمیکنه و در یک کلام : من و تو مکملیم ...
راستی ، با خیال واهی هم آشنا هستم و با توجه به مطالب بالا فکر نکنم که نیاز به توضیح بیشتری در مورد نظر ایشون باشه ...
یا حق
سلام.برای زدن حرف دل با دوست سبک و طریقه لزومی نداره و اصلا وجود نداره.حرف دل پاکنویس کردن نداره.وقت کردی سری هم به ما بزن...
یا حق
چاکر شما:حسین.ع
سلام حسین آقا
حق باشماست . خودم هم ، همین نظر رو داشته ام و دارم . مقصودم از این پست این بود که نظر دوستان رو جویا بشم که خوب الحمدا... ، همه با این موضوع موافق بودند .
به زودی خدمت خواهم رسید . خیلی ممنونم که سر زدی .
یا حق
سلام پسر عمو جان... اره دیگه..بعضی نزدیکی ها ادم رو دور می کنه ! دلم برای این دنیا و دوستان اینجا تنگ شده... دوستای خوبی مثل شما...پسر عموی نادیده ! هرچند من عموی مجازی ام رو تهران دیدم ! اما خوب شما نزدیک نبودید و من هم ان طرف ها نیومدم !
اما این.. به نظرم ادم نباید یه سبک نوشته داشته باشه.. هر لحظه و هر موقه زمانی ادم می تونه یه جوربنویسه ~!! حالا می تونی بگی کی نظر تو رو خواست !!
بار و بندیل چمدون هم امروز جمع می کنم.. فردا به روز !!
راستی پسر عمو ..می خوام یه اهنگی رو برام مدیا کنی ..خیلی پر رو ام نه؟! اما خوب هستم دیگه..شما هم من رو به دختر عمویی قبول کردی باید پای لرزش بشینی !!!!!
ایام خوش ...
سلام دختر عمووو ...
پس کجایی تو ؟!!!
چه عجب یادی از ما کردی . خودمونیم ، در اثر نزدیک شدن زیاد ، دیگه داشتی یواش یواش فراموشم میکردی ، نه ؟؟؟ اما خوب ، برات متاسفم که این غریبه ی سمج ، به این شلی ها دست بردار نیست . وقتی دختر عمویی به خوبی تو پیدا میکنه ، دیگه نمیتونه رهاش کنه و این لرزش کار خربزه نیست بلکه زلزله ایست که در نتیجه ی سونامی روزگار پدید آمده و باید پاش بشینی ، بسوزی و بسازی !!!
در ضمن ، من نظرش رو خواستم . اصلا ببینم ، تو چی کاره ای که دختر عموی من رو سین جین میکنی ؟!!! (:
خوشحالم که مستقر شدید . انشاءا... هر چه سریع تر به وضعیت ایده آل و طبیعی تون برگردید . البته میدونم ، مسافرت یه سری دل تنگی ها و دل کندن هایی داره که آدم رو تا چند وقت ، گیج و مدهوش نگه میداره ...
در مورد مدیا ( البته اگر بشه بهش گفت مدیا !!! ) من در بست ، در باز و ... در خدمت تون هستم . فقط آهنگ ، تصویر و متنی که دوست داری به جای کلیدهای « ON » و « OFF » بگذاری رو برام بفرست . مدیا در اسرع وقت ، درب منزل تحویل داده میشود ((:
یا حق
بی موضوع خاص نمیتونی بنویسی؟نباید که حتماً از یه سبک به خصوص پیروی کنی.
در ضمن احساس خاصی دارم.اینجا نمیشه بگم.برات آف میذارم.
سلام
واقعیت اینه که من بدون موضوع میتونم بنویسم ، اما مونده بودم که آیا شما هم میتونید بخونید یا نه ؟؟؟
در مورد احساست هم که ...
یا حق
در ضمن تو انسان بنفش نیستی تو انسان سفیدی که اگه یه روزی خدا نکرده یکم غبلر روش بشینه دلش میگیره من از آدمهای بنفش از جیغهای بنفش و ...... خوشم نمیاد از نظر من تو فقط سفیدی مثل برف
اون کامنت بلایی هم همه پ ها ژ نوشته شده ببخشید
شاید حق با تو باشه . اگر چه ممکنه بنفش نباشم اما مطمئنم که سفید هم نیستم . سفید بودن و پاکی ، صفت هایی است که تا رسیدن بهشون ، راه درازی رو در پیش دارم . تو به خودت نگاه نکن که روحی پاک و سفید همچون ماه شب چهارده داری ...
یا حق
سلام بر یار همیشگی خودم میدونی که برای من نه غریبه هستی نه قریب تو دوست بسیار آشکار و ژیدایی هستی برای من و در هیچ کدام از لحظات با تو بودن من غریبی وغربت را احساس نکردم .
واما در مورد اینکه به من نگفتی وب لاگ داری اینو راست گفتی من کسانی که دوستشان دارم به هر طریقی ژیدا میکنم و این برای من سورپرایز خوبی بود .
وبعد هم اینکه چی بنویسی عزیزم نوشتن که قانون و ریتم خاصی نداره هر زمان که شروع کردی هر چیزی که از قلب و احساست میگذره وقابل نوشتن بنویس تا دوستان خودت رو رو در روح پاکت سهیم کنی در ضمن به رویاهایت بهاء بده که همیشه تازگی ها و نو شدندها و پیشترفتهای زندگی در آنها نهفته است سعی کن همیشه بدون تصمیم گیری قبلی در هر لحظه ای که میدانی نوشته هات برای دیگران مفیده بنویسی . البته این نظر منه چون فکر میکنم کسی که از اول میداند کجا میرود خیلی دور نخواهد رفت .
برات بهترینها رو آرزو میکنم ومنتظر نوشتهای آموزنده وخوب تو هستم .
دوست همراه تو یوکابد
بای تا بزودی
علیک سلام بر جزئی از وجود غریبه
بازم با مهارت لطیف ادبیاتی و ظرافت قلمت ، من رو مدهوش جملات و کلماتت کردی . من موندم اگر فارسی زبان اصلی و مادریت بود ، چه غوغایی به راه مینداختی ؟!!!
اگر آیندگان از من بپرسند : یکی از بزرگترین افتخارات دنیای مجازیت چیست ؟ خواهم گفت : گلی از باغ الهی رو میشناسم که به حقیر ، صفت بی نظیر دوست رو نسبت داده . میدونی چرا وقتی با تو صحبت میکنم ، حس غربت رو احساس نمیکنی ؟
چون غربت غریبه زمانیه که با دنیای مجازی رو به رو میشه و صحبت با تو عین حقیقته (!) یعنی در حین صحبت با تو ، بودنت رو عین دنیای حقیقی لمس میکنم و هیچ جزئی از وهم و خیال در بین نیست ، پس حس غربتی هم شکل نمیگیره ...
با افتخار اعلام میکنم که سبک من در نوشتن ، کاملا منطبق با چیزیست که تو گفتی و وقتی که دیدم تو هم این نوع نوشتن ( یعنی نوشتن آنچه که از قلب و احساسات میگذره ) را تایید کردی ، بیش از پیش به راهی که میرفتم ایمان آوردم و از این به بعد ، تمام سعیم رو میکنم که استوارتر و محکم تر گام بردارم . فقط امیدوارم که در روحم پاکی ای باقی مونده باشه تا با دوستان تقسیمش کنم ...
یوکابد ، وجود تو و نوشته های بی مانندت ، قوت قلبیست برای بودن و ادامه دادن غریبه . پس تو هم مثل من دستانت رو بیار بالا و بگو : خدایا ، سایه ی وجود یوکابد رو هیچ گاه از سر بی لیاقت غریبه کم نکن ، آمین ...
یا حق
سلام
خوشبختم
فکر میکنم برای شروع همین کافی باشه
علیک سلام پرستو خانوم
درودی بی پایان به پیشگاه پرنسس (:
من سالهاست که از آشنایی با شما خوشبخت و مسرورم (!) و حال ، خوشحالم که شما هم از این آشنایی احساس خوشبختی میکنید !
شما از جمله یاران قدیمی محمد هستید و من هم مدت زیادیست که لیاقت آشنایی با شما رو دارم . بارها به وبلاگ تون سر زدم ، به دفعات از مطالبتون نکته برداری کرده و در حافظه خودم و کامپیوتر ، ثبت کردم . البته حتما از اینکه چرا تا بحال کامنت نگذاشتم تعجب کردید !!! عیبی نداره چون خودمم هنوز از این موضوع حیرانم ...
نیازی به فکر کردن نیست . یقین بدونید که همین برای شروع و امتدادی بی پایان ، از سر غریبه هم زیادتره .
ممنونم که سر زدید و همچنان منتظر پیچیدن بوی یاس خواهم ماند ...
یا حق
به نام خدا...سلامی چو بوی خوش آشنایی...پس غریبه ایی که تو وبلاگ شیدا می نوشت شمایید؟ خوشحالم...میخوام با نوشته هاتون آشنا بشم.
علیک سلام هانا خانوم
درودی چو نور دل پارسایان ... آره ، من همون « *** » هستم که در نهایت با نام حقیقیم « غریبه » لیاقت کامنت گذاشتن در وبلاگ شیدا رو پیدا کردم .
من هم از خوشحالی شما خوشحالم و همچنین امیدوارم که نوشته هام ارزش خواندن را داشته باشند .
ممنونم که برام کامنت گذاشتید . خوشحال میشم اگر بیشتر به این اتاق زیر شیروونی سر بزنید .
یا حق