به نام حضرت دوست
عجب رسمیه ، رسم زمونه
قصه ی برگ و باد خزونه
میرن آدما ، از اونا فقط
خاطره هاشون بجا میمونه
سلام
مادرم سلام ، عزیزم سلام ، نفسم سلام
ای دلیل حضورم سلام ، ای معنای وجودم سلام
ای رهنمای رکوع سلام ، ای سجده گاه سجود سلام
ای تفسیر آیات پنهانی سلام ، ای تلألؤ انوار الهی سلام
ای شمع محفل سالکان سلام ، ای پروانه بزم عارفان سلام
...
مادرم سلام ، مادرم سلام ، مادرم سلام
مادرم مرا ببخش . مرا ببخش که همچون بی معرفتان عصر فراموشی ، به دنبال دنیای خویش روانم و چنان برگی برکف دریای بی انتها ، حیران .
مادرم ؛ نیک میدانم که سالیانیست مرده ام ، میدانم که در بی وفایی همتا ندارم ، میدانم که در دست راستم جز تهی حاصلی نیست ، میدانم که طومار اعمالم ننگین است ، میدانم که تا بدین روز فرزندی ناخلف بوده ام ، میدانم که این تنها نامه ایست که تا به حال ، به سویت روان کرده ام ، میدانم که ...
اما مادرم ، تو نیز نیک میدانی کنون به خاطر همین ناملایماتست که نالانم و معترف به نا اهلی خویش و نادم از کردار ناشایست . مادرم ؛ چیزی از خویش ندارم ؛ پس تو را به خودت ، به عصمتت ، به شفقتت و به شفاعتت قسم میدهم که مرا ببخش . مادرم ، مرا ببخش ...
امروز که روز فراق جسم تو از جان جامعه ی بشریست ، امروز که داغ ننگ را بر سینه ی ظالمان دَد پیشه میزنند ، امروز که بال رنج را در بلندای ملکوتش میگشایی ، امروز که مرهم سیمای کبودت دست احمد است ، امروز که آرامش سینه ی شکسته ات آغوش مصطفی ست ... ترا به عظیم ترین غم برجای مانده بر تاریخ ، ترا به بزرگترین تشویش خاطرت از جدایی زمین ، یعنی ترا به غربت غریبترین قریبان ، ترا به فراق از عشقت «علی» ، سوگند میدهم که مرا در صحنه ی صحرای هستی تنها نگذار ، مرا در این زمین افسون کار ، به خویشتن خویش وا مگذار ، مرا جدا از خویش زنده مدار ...
مادرم ؛ در این روز فراق با تو پیمان پیوند میبندم ، تو را سوگند میدم ، ترا قسم میدهم که مرا ببخشی و بارها و بارها صفیر سلامم رو به سویت روانه میکنم ؛ زیرا میدانم که تو امروز قطعاً صدایم را میشنوی و دست نیازم را به گرمی میفشاری ، هر چند که سیه روز و زشت کردارم ...
پس باز هم ، مادرم سلام ...
الا ای چاه ، جانم را گرفتند
گلم ، عشقم ، وجودم را گرفتند ...
یا حق
به نام حق
... من هم شرمنده مادرمم.
برایم دعا کن
موفق وسعادتمند باشین
درپناه حق
سلام عزیز
خیلی خوش آمدی . راستش وقتی کامنتت رو خوندم ، یک حس عجیبی بهم دست داد . نه تنها اسمت برام خیلی آشناست ، بلکه صدای نوشتت هم بدجوری به دلم نشست .
خدا هیچ فرزندی رو شرمنده مادرش نکنه ...
محتاجم به دعا و همچنین من هم به شدت التماس دعا دارم .
بیشتر بهم سر بزن .
یا حق