نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

مسافر

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

***
ز آستان رضایم خدا جدا نکند
من و جدایی از این آستان .. خدا نکند
***

   اسمش رو سفرنامه نذاشتم که مدیون جزئیات پر فراز و نشیبش نشم !.. چون درخصوص ثبت سفر عیدم قصور کردم و نگاشتنش نهایتاً هم به سرانجام نرسید، سعی میکنم که هر چند به اجمال اما چند سطری رو از دفتر ماه عسلم به یادگار بگذارم .

   روز شنبه "19 شهریور" که با درگذشت عموی خانم، شالوده برنامه ها و مراسم شام پنج شنبه "24 شهریور" بهم خورد ؛ به مدت 2 روز همه چیز در حبابی از خلسه قرار گرفت (!) اما همه چیز سریع تر از آنچه که فکرش رو میکردم شفاف شد و دو طرف تصمیم گرفتیم که مراسم رو به شکل ماه عسل برگزار کنیم . حالا موضوع جدید زمان و مکان سفر بود ، با توجه به آغاز ماه مهر و شروع ترم جدید باید خیلی سریع عمل می کردیم و با وجود اصرار اطرافیان درخصوص رفتن به یک سفر سیاحتی داخلی ،‌ من و خانم تصمیم گرفتیم که تمام توان مون رو صرفاً روی سوریه و کربلا متمرکز کنیم . یک آمار کوچولو از سوریه، شرایط نامساعد منطقه ایش رو گواهی میداد و هر چند که خودم دوست داشتم سفرمون خیلی هم سخت و سنگین نباشه ، اما حکمت خدا و رحمت ابی عبدالله و دست های پر مهر ابوالفضل العباس و امضاء علی ابن ابی طالب ، منجر به پرواز مشهد - نجف در روز سه شنبه "29 شهریور" گردید .

   سه شنبه ظهر پرواز با حدود 2 ساعت تأخیر از زمین بلند شد و حدود ساعت 16:15 در فرودگاه نجف به زمین نشست . هر چند که نوع سفر کاروانی بود اما وقت پرواز متوجه شدیم که مسئول کاروان در نجف منتظر ماست . از طرفی‌ چون مسئول آژانس چارتر کننده پرواز، من رو میشناخت و میدونست که تو شرکت هواپیمایی کار میکنم "manifest" یا همون ویزای گروهی رو داد دست من و گفت که این رو برسون به دست ابوحیدر در نجف (!) با توجه به اینکه اولین گیت ورودی، گیت چک ویزاست و به اشخاص عادی هم اجازه ورود نمیدن،‌ نتیجه این شد که 45 نفر آدم سرگردان در فرودگاه نجف دور هم میچرخیدیم تا بالاخره فهمیدیم که باید همه پاس ها رو جمع کنیم و بعد از مرتب کردن و مهر خوردن، به همون ترتیب ورودی رو بپردازیم و با رعایت همون نظم (واژه نظم و ترتیب رو به این خاطر تکرار میکنم که با توجه به استعداد ما در این امر خطیر، به عمق فاجعه پی ببرید!) توسط نیروهای امنیتی چک شده و وارد سالن بشیم . تمام این مراحل رو در عدد 45 (تعداد همسفران!) ضرب و با ضریب اضطراب و دلواپسی افراد به خاطر بی حساب کتاب بودن کاروان جمع کنید تا بفهمید که چرا گذشتن ما از گیت ورودی، بیش از 2 ساعت (در حدود مدت زمان پرواز مشهد - نجف !) به طول انجامید . گمونم اگه بخوام این پست رو هم با چنین جزئیاتی ادامه بدم، عمرا به ثمر نخواهد نشست . لذا در حد یادگاری بد نیست بدونید که ما برخلاف تصورمون،‌ بجای اقامت در نجف مستقیم راهی کربلا شدیم و ابوحیدر که اصالتاً عراقی بود،‌ بهمون گفت که اقامت در نجف به زمان بازگشت موکول خواهد شد . جاتون خالی 3 شب در شهر کربلا و درک شب جمعه در میان بین الحرمین، گوشه ایست از خاطرات فراموش نشدنی این سفر .. صبح جمعه پس از کلی حرف و حدیث و راضی کردن افراد ناراضی و پرداخت 25 هزار تومان به اضافه هر نفر ،‌ آقای امینی که ایشون هم عراقی بود و از آنجا مسئولیت کاروان بی صاحب مشهد (همه کاروان ها اسم داشتن بجز ما .. واسه همین تصمیم گرفتیم که اسم مون رو بذاریم بی صاحاب!) رو تا زمان بازگشت برعهده داشت رو راضی کردیم که شهر سامرا رو هم در برنامه سفر قرار بدهند تا بتونیم در مسیرش به زیارت طفلان مسلم و سید محمد هم بریم . موضوعی که اون رو همه رو دلواپس کرد،‌ بسته شدن راه سامرا توسط نیروهای آمریکایی بود که حدود 3 ساعت ما رو در نزدیکی پایگاه آمریکایی ها معطل کرد . اون گنبد آجری که متاسفانه از عید تا حالا تغییر چندانی نکرده بود،‌ خون به دل آدم میکرد و سرداب صاحب الزمان (ع) هم محلی بود که خیلی ها از دل عقده باز کردند .. کاظمین ، شهر کوچکی در نزدیکی بغداد که آرزوی دیدن حرم با صفای دو گنبدی آقا موسی ابن جعفر (ع) و جواد الائمه (ع) از عید نوروز، همین طور گوشه دلم مونده بود و میزبان جمعه شب ما شد . صبح شنبه به سمت سکوی پرواز بال گشودیم . سکویی که با ایوان رفیعش ، شیعه علی و محب اهل بیت رو به عرش خدا میرسونه . کافیست از سمت باب ساعت وارد حریم قدسیش بشی تا با مناره های عظیم تنهاترین مرد عالم، به آسمون هفتم پر بکشی . تنها یادگاریم از شهر علی، قربت آقا بود و بس (!) پنجاه بار می گردنت ، پونصد نفر دقیقه ای یک بار فشار فشورت میدن اما .. دو تا خادم تو حرمش نبود که بیاد صفوف نماز جماعتش رو مرتب کنه ؛ خادم ،‌ ای بابا حواسم کجاست .. نماز حرم آقا رو شکسته اقامه میکردن، یعنی امام جماعت محلی هم نداشت چه برسه به .. خادم (!) این دفعه تو نجف خیلی دلم گرفت .. گرفته تر از همیشه ..


پ.ن:
    از زمان بازگشت سه شنبه "5 مهر" و مراسم شام فرداش که ظاهرش ولیمه بود و رسماً شام عروسی محسوب میشد و ماشین گل نزده و عروس نکشیده و ... نهایتاً ماجرا میهمانی پاتختی بعد از شام تو خونه و رفتن ملت که بگذریم ، تنها چیزی که بعد از بازگشتم خیلی خیلی دلم براش تنگ شده، حس "مسافر" بودنه (!) همین حس عدم تعلقی که آدم رو از زمان و مکان رها میکنه ، به عقیده من به تنهایی ارزش بارها و بارها تجربه کردن رو داره .. "چو تخته پاره بر موج، رها رها رهااااا.. من !!"

***
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابی است که بر سینه ی خاک است
در سایه ی هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماری است که در خواب کمین است
در هر قدمت خار هر شاخه سر دار
در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار
***

شاد باشید و شادی آفرین
یا علی مددی
یا حق

نظرات 8 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

خدای مهربانی های بی بهانه...
همیشه جایی در حوالی دلتنگی های من جاری می شوی...
جاری می شوی در ابری چشمانم...
و می باری آنقدر تا زلال شوم...
می باری آنقدر که آسمانی شود هوای دلم..
آنقدر که با همه روحم حس کنم...
داشتنِ تــــو می ارزد به همه نداشتن های دنیا...
می ارزد...

سلام به همه . دلم براتون تنگ شده بود.

سعید دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 02:37 ب.ظ

به به
به به
آقا مبارک باشه
نوش جان ! 
خبر می دادید ماشین تون رو گل می زدیم
شما چرا با این حال تون
بی زحمت نامه های ما رو هم بدین امضا کنن
راستی چرا هر وقت شما میری کربلا فرداش اعلام میشه کربلا بمب گذاشتن
بعد به شما که زنگ می زنیم می گی ما اون روز کربلا رو ترک کرده بودیم
ببخشید ها واسه کنج کاویمون پرسیدیم

ستاره کوچولو دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 08:36 ق.ظ http://moonlight70.blogfa.com

سلام و عرض ادب . خوبین خوشین سلامتین ؟
فقط می تونم بگم خوش به سعادتت داداش . که تو سال ۹۰ واسه دومین بار راهی کربلا شدی .

محمدرضا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://reza5906.blogfa.com/

سلام وب قشنگی دارین
منو بنام نیمکت لینک کنین
بم خبر بدین لینکتون کنم

باران سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 10:25 ب.ظ

یکسر زدم به آرشیوتون
پارسال یک همچین روزهایی از سال بود که اومدم برای یک موردی مشورت ازتون خواستم. یادتونه؟
عمرا اگه حافظه تون یاری کنه! سخته

دلم برای همه چیز و همه کس و همه روز تنگ شده...
خیلی
خیلی


برای خودم هم،هم


راستی اینجا ما دوستان خوبی داشتیم اعم از مونا و الهه و پازل و عابر و بوق و ...
مونا که رفت پی علم
الهه هم که هست بحمدالله هرچند کمرنگ ِ کمرنگ
بوق هم که برگشته خدارو شکر
اما از دو نفر دیگه خبر ندارم
ولی عمرا که یادم بره این دوستان رو
هرجا هستند خوب باشند و خوش و سلامت...

همین
راستی قبلا ها چه بساطی داشتیم اینجا با جواب کامنتها نه؟

یاحق

باران سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام سید

برای بار دوم کربلایی شدین ها کربلایی امین...

یادمه چندوقت پیش گله کرده بودین از عدم نامه های سرگشاده ی دیروز ...

دیگه همه حسهای دنیا هم جمع بشه حس اون نامه های سرگشاده زنده نمیشه گمونم... لااقل اینجا

راستی مگه تو مراسم عقد ماشین رو گل نزده بودین آیا؟!

کلا هوایی مون کردین سید با این پست...
البته هنوز هم معتقدم که هیچ فردی نتونسته مثل شما منو هوایی اون مکان مقدس بکنه.اونم به اون شدت. قبل از عید رو عرض میکنم...یادتونه که؟

خیلی مکانها و موقعیت ها و شرایط خاص شدیدا هواییم کردن. اما از نظر "فرد" منظورم یود که هنوز رکورد دارید!

از حس مسافر بودن که کلا نگید که می شینم زار میزنم اینجا! والا
وای که چقدر بی تعلقی، نابه...

عید مگه کاظمین نرفتید شما؟؟

minerva دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 04:13 ب.ظ

رسیدن بخیر...

برگ ریزان دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام. رسیدن بخیر. سفرا در پناه خدا. ما که دائم السفریم... حس مسافر بودن رو به هزار تعبیر تفسیر کردم
این پ.ن هم دم داریوش گرم خیلی دوسش دارم...
و اما از بی معرفتی شما بگم یا بد عهدی ایام؟ قرار به این شد که هر کی بره پی گرفتاریهاش اما وبلاگ که نه که... وبلاگ که جای ارتباطات عمومی هست و نظرات عمومی و دیدگاه های مفید و ...
سه جمله تمام شخصیت من رو ساخته :
- اگر آزاد نیستید لااقل آزاده باشید.
- دست یافتن به قله های دست نیافتنی بودن آنگونه که دیگران نمی توانند
- همیشه در انجام امور خودرا به جای طرف مقابلت بگذار و آنگونه با او برخورد کن که دوست داری او با تو برخورد کند
والسلام- علی همراه جنابعالی و همسر گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد