نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

استراحت

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

نیاز شدیدی به استراحت دارم ..


 
دقیقا به همین شدتی که میبینی !



پ.ن: روز ، روزگار ، کار و ... گاهی اوقات لحظاتم به قدری سرد و سخت میشن که دیگه نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم ؛ صرفاً میتونم به حدی عضلات صورتم رو منقبض کنم که قطره اشک هیچ منفذی برای نفوذ پیدا نکنه !! همین ..


شاد باشید و شادی آفرین
یا علی مددی
یا حق

نظرات 8 + ارسال نظر
s.d.f جمعه 14 مرداد 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://lordesiah.blogfa.com

عکس باحالیه دقیقا شبیه آدمای خسته و وارفته است

خدا پدر عکاسش رو بیامرزه ..

حالا جدی عکس پرتره ام خوب افتاده بود یا نه ؟!!!

آتنا شنبه 8 مرداد 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

اگرتو،این سوی دنیا روی نیمکتی نشسته ای و همه آچه نداری اوست بدان که آنسوی دنیا،روی نیمکت دیگرکسی نشسته است که همه آنچه ندارد تویی.
نیمکتهای دنیارا چه قد بد چیده اند.
فقط خواستم یه چیز گفته باشم!

یه چیزی گفتی اما ... چه چیزی هم از آب دراومد !!

کاش همیشه یه چیزی برای گفتن داشته باشیم و بهم بگیم ..

minerva چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 11:50 ق.ظ

یه نکته!
دقت کردی ملت تو اکثر پست هات به عکس های انتخابیت گیر میدن؟!
فک کنم اپیدمی شده این حال تو افراد!
من زبونم دیگه مو در آورد!
بس که گفتم کار جای خودش تفریح و استراحتم جای خودش!
البته این خودش جای واکاوی داره تو خسته ی جسمی یا روحی شایدم هر دوش!
و اینکه چی باعث شده به چنین مرحله ای برسی!
از شلوغ بودن سرت خبر دارم کمابیش...
بعضی وقتا خوبه بذاری احساسات فوران کنن...

نکته خیلی جالبی بود !!

البته این نشان از ذکاوت (یا همون مرض!) نویسنده هست که همیشه دنبال دردسر میگرده و نمیتونه مثل بچه آدم عکس بذاره

اگر موی زبون حضرت عجل به اندازه موهای سر بنده باشه موضوع فی نفسه منتفی اعلام میشه (چون کلا به چشم نمیاد !)

تو پاسخ کامنت ستاره کوچولو هم عرض کردم که .. گاهی اوقات، آدم نمیتونه به تمام دانسته هاش عمل کنه (!) بهر حال ، برخی شرایط هست که نیاز به کار دو چندان داره .. الان هم فضا تو همون فازه

شایدم هر دوش !

برعکس در حال حاضر توان کنترل هر چیزی رو داشته باشم، قدرت مقابله با همین نصفه احساسات در حال تراوش رو نخواهم داشت .. از این جهت ،‌ خیالت راحته راحت !!

ستاره کوچولو چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.moonlight70.blogfa.com

سلام خوبی ؟
بگوببینم چه دلیلی داشت این عکس رو بزاری
عکس بهتری نبود که بزاری ؟؟؟؟؟
منکه گفتم بیشتر از توان خودت کار نکن گوش نکردی که نکردی . حالا نیاز به استراحت پیدا کردی ؟
پیر شدی رفت داداشی

سلام از ماست ..
ممنونم ، شما خوبی ؟ خانواده در دست تشکیل خوبن !!

عکس بهتر که بسیار بوده و هست .. اما موضوع سر تناسبش بود که به هیکل نافرم پستم نمیومد!!
میدونی، آدم ها خیلی چیزها رو میدونن که گاها خواسته یا از سر اجبار، بهشون جامه عمل نمی پوشانن داستان استراحت ما هم جزء دوم این دانسته هاست ..

مگهم در پیری من شک داشتی؟!

یا حق

آتنا سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

نمدونم چرا ولی تو همون نگاه اول فیلرو که دیدم یاد شما افنادم!!!!!

قطعا من هم به خاطر همین تشابه انکار ناپذیرش بوده که کوبیدمش وسط پست!!!!

فعلا این رو داشته باش تا بعدا به حسابت رسیدگی بشه ..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 09:07 ب.ظ

خسته ام ازین کویر ..
خسته ام ازین کویر ..
خسته ام ازین کویر .................

خسته ام از آرزوها....
آرزوهای شعاری.................
آرزوهای شعاری.................................

مونا سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام ..
نمیدونم چرا یاد کویر افتادم ! اون کویر عجیب و آشنایی که قیصر امین پور ازش دم زده ...
یادمه که بغض آلود و دلتنگ می خوند :

"خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر..."
یاعلی مددی

علیک سلام ..
اسباب خیر شدی آبجی ؛ شعرت باعث شد که سری بزنم به اشعار مرحوم امین پور و .. یاد دوران جوانی بکنم !!

در یکی از وبلاگ های همین حوالی ، چشمم به لحظه های کاغذیش افتاد که نافرم ، فرمت دل رو زیر و رو میکنه ..

خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین؛ پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛ روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری

علی یارت ..
یا حق

tanha سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 03:28 ب.ظ http://www.tanha26.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی دارید
موفق باشی

سلام ..

جالبی از خودتونه !

ممنونم از تشریف فرمایی تون..
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد