نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

ام ابیها

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

***
"'فاطمه سرور زنان بهشتی است"
رسول اکرم صلی ا... علیه و آله
***


   نوشتن از کبودی کواکب حال میخواهد، سما در اوج بی حالیست (!) قلم در وصف آن اوج و عروجش باز میماند، ورق در صفحه ها خالیست .. نگه را ناظر عبد و عبودش وا نهاده، اولین فانیست .. بیان در گفتن مسجود در سجاده جان داده، صامت ثانیست .. نفس در کالبد بسته ، روح خسته ، جسم پست و چشم مست و خیره بر کنجی که شیری دست و پا بسته، به سوگ هستیش مبهوت بنشسته ..


   منادی صور اسرافیل سر داده، حیات اندر گلوی چاه جان داده، گواهی از حیات میّت و مات ممات و موت ما داده، فغان را روز رستاخیر امان داده، گمانم کوثر احمد به محشر هم زمان داده ..


   الهی عود موعودیم.. به ذاتت، مهر مسجودیم.. به نامت، جود موجودیم.. به عشقت، عین مولودیم.. به ناموست قسم، بد بوده ایم اما نه در خیل بدان بودیم.. خدایا حرف دلی دانی.. جهان بی مهدیت فانی .. جهان بی مهدیت فانی .. جهان بی مهدیت فانی ....


***
"ای فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودی تو خشنود می‏شود"
رسول اکرم صلی ا... علیه و آله
***


یا علی مددی
یا حق

نظرات 5 + ارسال نظر
عابر به نفخ صور دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

ممنون که ما رو مهمان دل نوشته هات کردی .. بسیار زیبا و از دل بر آمده بود ..

سلام ما بر دل خسته ات در این روزها حضرت تنها ..

ممنونم از توجه و دقیقی که به کامنت رفقا داری ..

نفخ صور یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 04:15 ب.ظ

"یا ملجا کل مطرود"

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟
چرا گم شد نشان قبر آن انسیه ی حورا؟
هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی!
نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا...

خواستم بنویسم با قلم . با دل اما دل امان نداد و قلم یاری نکرد
شاید هم لایق نیستم
شجاعت میخواهد وصف حال مدینه را نوشتن
اما خواستم دست خالی نیامده باشم این را برایتان سوغات آوردم از دل پارگی هایی دوستی :




1/ دیده ای مثلا انتظار یک چیزی را در یک وقت دیگری از خدا داری ؟ به خیال ِ خودت ، موقع اش الان نیست ... تا آنجایی که ذهنم می کشد ، جمعه ای که می آید ، اولین جمعه ای ست که فردایش عزای مادر است ... الان لابد یک دلی نشسته به دعا... اینبار به دعای نیامدن ... اینها که من می شناسم ، همه شان مادری اند ! خب پایش نمی کشد برود رو به روی کعبه که پرده بگیرد و دعا کند و عَم یُجیب بخواند و مُضطَر شود ... بیاید که چه ؟ دل ِ رفتن در پی پیکر مادرش کجا بود ...؟

این جمعه موقع ِ خوبی برای " آمدن" نیست ، خدا ...



2/ قتاده می گوید : از سعید بن مسیب پرسیدم : آیا مهدی حق است ؟ گفت : آری. پرسیدم : او از کدام تبار است ؟ گفت از کنانه . گفتم : پس از کنانه از کدام قبیله است ؟ پاسخ داد : از قریش . من بار دیگر سوال کردم : پس از قریش از چه تیره ای است ؟ جواب داد : از بنی هاشم ...

می بینی چه تنگ تر می شود حلقه ی شجره نامه ات ... ؟ نفس داری آقازاده که تنگ ترش کنم ...؟



3/ خدایی چه مزد سخت ِ سنگینی بر دوشمان گذاشتی محمد (صلی الله علیه و آله) ! سه ساله های امتت هم زدن ندارند ... چه رسد به 18 ساله هایش ...



4/ سالها یتیمی را بغض کرده بود تا که شبی ، دمی ، لحظه ای صدایش کردند یا مُحَمّد ! اِنا اَعطَیناکَ المـــــادَر ...



5/ عقدشان در آسمان ها بسته شده بود ... شرم داشت که روی زمین بگوید دخترت را دوست دارم ... موقع ِ پــر کشیدنش که شد ، فهمید که عقدشان را در آسمان ها بسته اند ... دوستش داشت ، سال ها بعد خودش هم پــر کشید ...



6/ یابن ابی طالب ! تو در خانه نشسته ای ، کوثر ِ رسول در کوچه سیلی می خورد ... تو اگر برخیزی و دستار زرد بر سر بندی ، کوثر دوباره نفس می زند ... هستی هم .




7/ من بودم ، این سه شنبه را به این نیت می آمدم که این جمعه را نیایی ... دلم شور ِ دلی را می زند که می دانم تاب نمی آورد آقازاده ... ببوسم خاک ِ پای ِ مادرت را ...



8/ من عربی ام زیاد خوب نیست ! نفس المهموم یعنی علی (علیه السلام) ...؟



9/ تو مظهر العجایب ِخدایی بر روی زمین ... غم ِ زهرا (سلام الله) با تو چه کرد مرد ! که در شب ِ بدر ، نزول و سلام سه هزار و سه فرشته را تاب آوردی و اینجا اینچنین کمر شکستی ...؟



10/ بس است حضرت غریب (علیه السلام) ... بس است حضرت تنها (علیه السلام) ... یا علی بگو و بلند شو از سر ِ چاه ! ببین زهرا (سلام الله) رفتنی شده ...



11/ فایده ای ندارد این جمعه اگر بیایی ! آن ندای "انا بقیة الله" که توصیفش را شنیده ایم ، آنقدر محکم و رسا هست که دل هر شنونده ای را می لرزاند ... تو خود چگونه محکم باشی و صدایت نلرزد وقتی حتی آسمان برای غربت پدرت بغض کرده است ...؟



12/ اما بعد ... آمدنت یک خوبی دارد ! دیگر پدرت دنبال مَحرَمی نمی گردد تا ...



13/ یه مدینه / یه بقیع ـه / یه "امامی" که حرم نداره ...



14/ پسرخاله ام یک کودکِ سید است . به چشم خودم دیدم که روزی وقتی نامحرمی در کوچه به مادرش نزدیک شد ، با همه ی شیطنت هایش ، دوید سمت مادر و دستش را محکم گرفت و یک طورهایی خودش را حفاظ ِ مادرش کرد ... یک چیزهایی ارثی می شود وقتی سید باشی... امان از غریبی ...



15/ غریبی ات از آن موقع شروع شد یا حسن (علیه السلام) که اهل خانه ی بهشت می نشستند و تو با بغض تعریف می کردی که خودم دیدم مادرم را ...



16/ فکر می کنم زینب (سلام الله) را از روز ازل این بیت آموخته اند : آهسته ران ... آرام جانم می رود ...



17/ می خواهید دختری را دِق دهید ، یک : "چادرش" را جلوی چشمانش پــ ـاره کنید. دو : مادرش را جلوی چشمانش سیلی بزنید. سه : حق بلند گریه کردن را از او بگیرید. چهار : ... پنج : از برادرش جدایش کنید... قسم می خورم که دِق خواهد کرد...



18/ هر که دارد هوس کرب و بلا ... بسم الله ...



19/ همه ی عالم برای تو بغض کرده یا فاطمه (سلام الله) ... تو چرا دست به پهلو گرفته ای امشب را ... مگر سری به نیزه بلند شده که ... آخ غریبِ مادر حسین ...



20/ همه ی حادثه ی فاطمیه را بگذار یک طرف ، آنجا که مادر به تقسیم ِ کفن رسیده بود را یک طرف ... طفل بی کفن ام ، حسین ...

21/ اینجا دود بود و دود بود و دود بود ، آنجا دود بود و نیزه بود و سیب بود و آبــــ... نــبود ...



22/ پرسیدم چرا تمام بنرهای فاطمیه را لحظه های به آتش کشیدن طرح می زنند و بنرهای محرم را لحظه های بعد از سوختن ...؟ ساقی جواب داد : فاطمیه آغـــاز ِ کربلاست ... قانع شدم ...



23/ یابن حیدر ! شنیده ایم مثل پدرت دل ِ محکمی داری ... دو شیر مردِ علوی کنار هم باشند ، "الیَ الیَ" گفتنِ داغ ِ رسول را بیشتر تاب می آورند ... تازه ! آقازاده ی جوان ِ بنی هاشمی ، تو بشوی مرهم شانه های خسته ی پدرت بهتر است تا اینکه کوچک ِ بی تاب ِ زینب ... [آخ ح س ی ن ...]



24/ شرم کن از روی ساقی (علیه السلام) ... برایت بس نیست که مادر به بالین ِ حضرت ماه ِ بنی هاشمی آمده ... ؟ ببار ای بارون ... ببار ...



25/ اصلا من می گویم شب های جمعه هوای حرم ِ حسین ، بهشتی ست. آخر قرار است تا سحر ، مادرش نفس بکشد این هـوا را ...[مادری زبان گرفته : غریب ِ مادر حسین ...]



26/ هرچه باشد دختر از مادر ارث می برد ... مویِ سوخته ، بازویِ کبود ، صورت ِ نیلی ، نماز ِ نشسته... غم ِ حسین ... غم ِ حسین ... غم ِ حسین ... سه سالم ـــه ولی پـیــرم ... مادر هم ...



27/ غریب ترینی ارباب ... شاهد بیاورم ...؟ کلّمینی یا اُمّا ... انا ابنک الحسین ...

28/ السلام علیک یا سیدنا المظلوم ... و مولانا الغریب ... یا اباعبدالله (علیه السلام) ...



29/ عادت به روضه کرده دلم ، روضه خوان کجاست ... ؟ صاحب عزای فاطمه (سلام الله) ، آن بی نشان کجاست ... ؟ [هذا یوم الجمعه ...]



.../ رمقی نیست... موکول می کنم سخنم را به روز ِ بعد ...امروز حال مــــادرتان رو بــه راه نیست ...



مختار نوشت : در کار نیست وقتی به روضه ی مادر ِ امام ِ شهید ِ مختار دعوت شده باشی ... طلب تان باشد وقتی مختارنامه را دیدم ...



شکر نوشت : الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین (علیه السلام) ...



30/ دارم خفه می شوم از بغض دشمنان علی (علیه السلام) ...از درد غریبی او و بی تفاوتیِ ما ... فرق است بین برابری و برادری ... بر من نگو که شیعه و سنی برادرند ...

به تسکین ِ دل ِ مادر ...به حب ِ علی (علیه السلام) و فرزندان ِ علی (علیه السلام) ... ۱۱۰ ذکر یا علی ... بسم الله ...یا علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی ... تا کور شود هر آنکه نتواند دید ...



31/ اینجا (+) را یادت هست ...؟ امشب رفته بودم به همان هیئت... فکر کن گیر ِ مداحی بیوفتی که حسرت فاطمیه داشته باشد ... مستمع هایش را شهید کرد ... یکی یکی ... مرا هم ... یکی نبود بگویدش مرد مومن ، فاطمیه مگر دو دمه دارد که شور می اندازی : ای کتاب عمر علی بسته مشو / مثل مردم از علی خسته مشو ...

چه عاشورایی به پا کردی امشب در دلم یا عشق (علیه السلام) ... آخ مــــــــــــادر ...



32/ اسدالله ، یدالله ، سید العرب ،ابو تراب ، امیرالمومنین ، عمود الدین، الوصیّ ، الولی، باب الهدی و ... این ها همه کمی از اوصاف و القاب مردی است که شنیدن خبری ، زانو هایش را لرزاند و با صورت از آخرین پله ی منبر بر زمین افتاد ... توان نداشت مولایم آن لحظه که ...



33/ دیده ای وقتی خسته و غمگین می رسی به خانه ، مادرت که باشد انگار دنیا هست ... رسیده بود خانه ، بوی غذا می آمد ، یعنی حال مادرش روبه راه بود ... ؟



34/ یاس به خودی ِ خود یاس است ... بودنش و عطرش و لطافتش و ظرافتش ، مستلزم وجود چیزی و یا حتی یک اتفاق نیست که هی تاکید می کنی : یاس ِ نبوی ... یاس ِ علوی ... یاس ِ پهلو شکسته ... یاس ِ کبود... یاس ِ ...



35/ حلالم می کنی یا علی (علیه السلام) ...؟ این را زنی گفته بود که همه ی دار و ندار علی (علیه السلام) بود ... این را زنی به شوهرش گفته بود که همه ی بهانه ی آفرینش بود ... این را زنی گفته بود که فاطمه (سلام الله) بود ...

.../ ما نیمه های امشب در هیئت تشییع جنازه داریم ... می خواهیم پیکر مادر را ببریم تا کوچه های بنی هاشم ... عُقده شده برایمان غم ِ شب و بی کسی ... می خواهیم بلند بلند لااله الا الله بگوییم ... پشت سر ِ علی (علیه السلام) ... می خواهیم دق کنیم امشب را ... فقط مانده ام پاهایم را چگونه راضی کنم برای رفتن ...؟

.../ تصور کن جمع کوچکی را که از تشییع پیکر مادری برگشته باشند ...

دل نوشت : یامَن الاجابَه تَحت قُبتة ... لبُیکـــ ...

سلام عزیز
وقتی میشینی رو نیمکت ،‌ مثل اینه که یک گروه آدم اومده .. مثل اینه که یک هیئت بچه مذهبی دور هم جمع شدن .. مثل اینه که یک بشر با تمام صفات حسنه وارد جمع مون شده و ... خیلی بزرگواری

در توصیف عظمت این فرازها همین بس که آن چنان قلبم رو فشرد که دوست داشتم سر هر کدومش، ساعت ها گریه کنم !!

راستی ما چند وقتی هست که دست مون به اون دوست حقیقیت نمیرسه .. دیدیش سلام ما رو هم بهش برسون

با سپاس
یا حق

عابر شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

اینا که نوشته بودی یعنی چی اونوقت؟!

میگم خوبه لااقل مونا یه چیزایی می فهمه!

راستش رو بخوای ، منم به اندازه مونا نفهمیدم که این کلمات چی میخواد بگه (!) واژه هایی بود که به لطف خدا جاری شد و من هم از سر تکلیف به رشته تحریر در آوردم .. اگه معنیش رو میخوای ، برو از مونا بپرس !

مونا شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 11:36 ب.ظ

سلام
این نوشته رو باید بارها بخونم که بفهممش ...
باید برای نظر دادن راجع به ش هزار بار نوشت و پاک کرد .. هزار بار بغض کرد و نوشت و پاک کرد .. هزار بار اشک ریخت و نوشت و پاک کرد ...
و انقدر باید این کار رو تکرار کرد که بشه نوشت و نوشت و دیگه پاک نکرد !
اما راجع بخش دوم متن :
"الهی ..."
همین کلمه ی دو بخشی و نغمه ی حروفش که پر از لطافت و رحمت و عشق و نیازه به آدم آرامش میده .. انقدر که بتونی سرتو به طرف آسمون بلند کنی و زیر لب بگی : راضیم به رضات خدای من... خدای من !

یاعلی و یا زهرا و یا مهدی ... مددی !

زیبایی درک و شناختی که از کلمات کامنت تو میباره، اون قدر عمیق هست که من کلا محتوی پستم رو فراموش کنم !!

باز هم ممنونم از حسن نظرت

[ بدون نام ] شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 05:32 ب.ظ



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد