نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

دوستت دارم!

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

   حدود یک ماه پیش بود .. یادم میاد که پست «دوست داشتن را دوست نمیدارم» رو تازه گذاشته بودم . یک شب که درب دفتر رو بسته بودم و داشتم نماز میخوندم «مت !» (همون همکارم !) با سرعت در رو باز کرد و پرید وسط اتاق . وقتی دید سر نمازم با خنده گفت : بابا ریا ٬ بابا عبادت ٬ بابا خلوص و ... وقتی بقول معروف تخلیه روانی شد٬  رفت بیرون و در رو پشت سرش بست . چند ثانیه بعدش صدای خش خش برگه ای که داشت از زیر درب خودش رو به داخل اتاق میکشید٬ نظرم رو جلب کرد . نمازم که تموم شد رفتم سمت در تا ببینم کی٬ چی نوشته(!) و با متن زیر مواجه شدم..

   زدم زیر خنده و در حالی که داشتم زیر لب به مت فحش میدادم ٬ به این فکر میکردم که این پسر چقدر مهربون و خوش قلبه (!) و اینکه ابراز محبت چقدر میتونه مهم و تاثیرگذار باشه٬ به حدی که گمان میکنم صاحبان این خصلت رو باید هنرمند نامید!


پ.ن:

   دیروز یکی از دوستان٬ بنده حقیر رو امر به معروف کردن (از همون نوعی که جناب بوق گمنام مون بهش میگه «سرخ کردن!») و خلاصه یادآوری کردن که اگه به وبلاگ دوستان هم سری بزنی٬ هیچ جای دوری نمیره (!) هر چند که ایشون هم مثل خیلی از دوستان دیگه به غریبه لطف سرشار دارند و متوجه مشکلات گاه و بیگاهم هستند اما خودم به شخصه حق رو کاملا به ایشون و سایر نیمکت نشین ها میدم.. لذا قابل توجه مینروای عزیز٬ تا اطلاع ثانوی مشترک مورد نظر مشغول کامنت گذاشتن بوده و قادر به پاسخگویی و در دسترس نمی باشد !!

   اگر عمری باقی بود (بقول دخترخاله: به شرط حیات!) جهت شادی روح باران مهربان و اینکه حرف عابر بزرگوار هم میت نشه و روی زمین نمونه٬ قطعا طرح گسترش شادی و شادی آفرینی در نیمکت رو به صحن علنی میاریم تا بیشتر دور هم باشیم و آتنا رو به موندنش امیدوارتر کنیم !.. امید است تا اون موقع اینترنت پازل هم وصل بشه و با سر هم کردن قطعات از هم گسسته کلبه مون٬ بار دیگه شاهد حضور سبز ساینا ٬ سها ٬ مرجان و یوسف در جمع مون باشیم


شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 26 + ارسال نظر
خاله خانوم دوشنبه 13 تیر 1390 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام همکار گرامی
می گم بیا اسم وبلاگتو عوض کن بذار نیمکت دو نفری ما یا مثلا" نیمکتی که دیگه تنها نیست
ورود به دنیای متاهلی رو بهت تبریک میگم
امیدوارم همیشه شاد باشی
و یک کارمند منضبط

خاله پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 11:52 ق.ظ

سلام همکار
خوبی
بعد ۱۰۰ سال اومدم سر بزنم به این نیمکت خاک خوردت دیدم نه بابا هواش بهاریه درختاشم پر شکوفه..
یه آن یاد هوا چقدر خوبه افتادم
به نظر تو هوا خوب نیست.
خوبه دیگه
در ضمن بیخود بحث منو پیش نکش خودم می گم که هوای طرفای ما خوبههوای اون طرفا رو می بینم که بهاریه
به قول خودت شاد باشید و شادی آفرین
شما که با این درختتون دل ما و یه ملت رو شاد کردین

سلام بر خانم رئیییییس (به لحن اکبر بخون! )

خوب که بله .. اما شما بهتری

هوا که خوب هست اما .. معلوم نیست چه بلایی سر حال و هوای تو اومده که بالاخره بعد از همون ۱۰۰ سالی که گفتی، یادی از فقرا کردی!

ما چه بکشیم و چه نکشیم خاله جان .. بحث حضرت والا همیشه پس و پیش و پیش و پس خاص و عام هست عزیزم!.. به طور مثال همین نظری که در پست صده قبل از میلاد گذاشتی ، به نظر خودت جای بحث نداره؟!

نظر لطفته خال جان جان مرجان .. دل شاد تو هم درخت پر شکوفه نیمکت رو به بار نشوند

علی مددی..
یا حق

آبجبی کوچیک کوچیکه ( م . خ ) یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام برادر گرامی خوبی ؟ خوش بحالتون به به چه تولد با شکوهی منکه تو عمرم همچین تولدی تا بحال نداشتم . چه خبرا ؟ خوش می گذره ؟ کار و بار در چه حاله ؟

سلام آبجی خانم کوچیک کوچیکه (میدونستی که تو نیمکت از تو کوچیک تر هم زیاد هم هست یا نه ؟!)

قربون شما .. قابلی نداری .. تولد ما هم به لطف دوستان با شکوه شد وگرنه اصلش مثل همیشه بود

شکر خدا .. تو که من رو میشناسی .. برام فرقی نمیکنه که تو دنیا چی میگذره ٬ بهر حال به من خوش میگذره !!

راستش رو بخوای به صاحبان کار که داره نافرم خوش میگذره اما .. وضعیت من همچون گذشته رو هواست و تغییر چندانی نکرده !!

ممنونم که اومدی ..
امیدوارم که روزهای خوبی رو در کنار نیمکت تجربه کنی ..
یا حق

آاتنا شنبه 11 دی 1389 ساعت 11:44 ق.ظ

می تونی بپرسی!!

شرمنده .. بین نظر تو و پاسخ من فاصله زیادی افتاده .. دلیلش هم این بوده که به خاطر پست جدید از نظر از دست من در رفته !
راستش سوال خاص و واحدی ازت نداشتم .. فقط میخواستم که در صورت تمایل و اگه اینجا رو مال خودت میدونی٬ بیشتر از خودت بگی و یه جورایی تو نیمکت آتنا رو معرفی کنی ..

ممنون ..

puzzle جمعه 10 دی 1389 ساعت 06:57 ب.ظ

منم میخوام!!!کیک رو گفتم...امین خان،چطور موقع لباس خریدن که میشه حاضری ، موقع کیک دادن غایب میشی؟

خیلی خب حالا .. بچه یه روزه که زدن نداره پدر جان !

آره خب .. مثل وقتی که مامانت داشت واسه همه لباس میخرید و تو به من خبر ندادی ٬ حالا که وقت کیک خوردن شده خودت رو رسوندی !

minerva جمعه 10 دی 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

عه من کیک میخوام!!اشکال نداره هر وقتم برگشت من ازش کیک میخوامحرف تو دهنش نذار ساینا..

ای شکموووووووووووووووو...
چشم .. شیرینی شما محفوظه .. اصن همین امشب تقدیم میشه

ساینا جمعه 10 دی 1389 ساعت 04:26 ب.ظ

آقای امین کجان اون وقت؟؟؟!!!
بی معرفت رفتی کادوهاتو تنها تنها باز کنی کیکتم تنها تنها بخوری؟
بیا ما کیک نمی خوایم ازت...

در مسیر وبلاگ دوستان یه جورایی سرگردان بودیم

نه بابا .. داشتم همه کادوها رو با هم باز میکردم که وقتی میذارم شون روی نیمکت ٬ چیزی از قلم نیفته .. ای بابا آبجی ٬ خوردن کیک که بدون شما لطف و صفایی نداره .. یه چی میگی هااا ...

آتنا پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 01:26 ب.ظ

تولدت مبارک رفیق!

ممنونم آتنا

مونا پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:16 ق.ظ


سلام
تولدت مبارک پسرم .
الهی پیر شی مادر .

یه دونه باشی .

یا علی مددی .

علیک سلام ..
ممنونم مادرم ..
قربون نفست عزیز (قدیم تر ها به مادر بزرگ میگن عزیز .. البته جدیدا بهشون مامی هم گفته میشه !)

دردوونه هستی ..

علی یارت شیخ

ساینا پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:03 ق.ظ

این همه سوالو جای تردید نداشتاااا!!!
استعدادهای درخان همه با هم بریم خودمونو معرفی کنیم ..البته بنده که یه چند سالی معرفی کردم ...دوباره میرم به خاطر شما
خوبه دیشب گفتم به گمونم فردا( نهم دی ماه )که امروز میشه تولد امین عزیزه...



دیگه با این کامنتت حجت رو بر همگان تمام کردی !

puzzle پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:01 ق.ظ

آقا ما وصل شدیم!!!به به به حال شما چطوره؟دلمون واستون تنگ شده بود...دخملا بیاین ماچتون کنم ، ÷سملا هم نیاین ماچتون کنم همینجوری از دور سلام علیک میکنیم!!!
ای بابا تولدتم که هست!کی هست حالا؟
در هر حال مبارکه...
بذار یه شعرم واست بگم: گاو و الاغ و اردک ، کبریت و گاز و فندک ، همگی میگن وروجک ، تولدت مبارک!!!(میدونم خیلی خَز بود ولی فقط همینو بلدم!)

خب به سلامتی باشه !! شکر خدا .. شما خوبی ؟! راستی باز پای کی رفته بود روی سیم کانکشنت ؟!
این اولین باریست که این قدر از پسر بودنم ناراحت شدم .. حالا نمیشه در هم حساب کنی ؟!

آره .. تولدم بود .. خدا رو شکر تو هم به موقع رسیدی
ممنونم .. تو هم با این ادبیاتت .. کشته مرده ی همین خز بازی هاتیم آبجی .. ناراحت نباش ٬ عمر جلبک به خز وابسته است (!) سر و ته ٬ همه عین همیم

دمت گرم (اینم یک تشکر خزی !)
یا حق

عابر پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 09:38 ق.ظ

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک

میگن کهنه نمی شه "تولدت مبارک"

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا

و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز

از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا

یه کیک خیلی خوش طعم ،با دو تا شمع روشن

یکی به نیت تو یکی از طرف من

الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم

به خاطر و جودت به افتخار بودنت

تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی

با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی

ببین تو آسمونا پر از نور و پرندس

تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس

تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن

همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس

واسه تولد تو باید دنیا رو آورد

ستاره رو سرت ریخت تو رو تا آسمون برد

اینا یه یادگاری توی خاطره هاته

ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد

تولدت عزیزم پراز ستاره بارون

پر از باد کنک و شوق ،پر از آینه و شمعدون


تولدت مبارک امین خان!!!!!!



ممنونم عابر جان ..

بوق پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 08:55 ق.ظ

من الان دیدم دوستان تبریک گفتن

خبر نداشتم
+ خدایی نکرده تازه واردم یکی نباید اطلاع قبلی میداد ؟؟؟؟؟؟؟؟

به هر حال تولدت... نو شدنت ... بزرگیت ... همه و همه مبارکت

و ارزو میکنم شاد باشی و شادی افرین

یاحق

قربون شما ..
خبر مهمی هم نبوده حالا که بخوان خاطر عاطر حضرت عالی رو باهات مخدوش کنن .. شما خودش رو ناراحت نکن عزیز

خیلی ممنون رفیق .. امیدوارم که بتونم در کنار شما دوستان بیش از پیش رشد کنم و فرصتی هم برای جبران خوبی هاتون پیدا کنم ..

برقرار باشی بزرگوار ..
یا حق

این من همیشه حاضر پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://zeinab.rozblog.com

این شکلیمو ندیده بودیا عرض ارادت. خوبی شما؟ آخه لوطی آدم می یای وبلاگ دوستت کامنتی که برات نوشته رو می خونی و انگار نه انگار که نظری بزاری واینا؟؟؟؟؟ باشه حالا... بزار یه باشگاه کمربند مشکی رو بندازم به جون این شرکت و اینا تا ببینی نظر ندادن عاقبتش چی می شه...
حالا نترس چون خیلی ازم کوچیکتری مرام ورزشکاری نمی زاره که این کارای بد رو انجام بدم ...
راستی تولدت که نمی دونم دقیقا کی هست مبارک. قابل ندونستی بیای یا بیام کادوی کوچمولومو بهت بدم به جاش این پیام رو به عنوان یادبود ازم بپذیر...
انشالا که آدمایی با روحیه تو رو زیاد ببینم.
به امید توفیق روز افزون.
ساعت ۸ دقیقه بعد از نصف شب به وقت دراکولا

سلام آبجی
نه خداییش .. اما فکر کنم که وقتی تو کلاس کمربند مشکیت رو میبندی باید همین شکلی بشی هااا...!!

ببین اگه منظورت اون پست یاد ایامه که من براش کامنت گذاشتم و .. تازه واسه این پست آخرت هم نظر دادم (!) نههههههه ٬ تو رو خدا نینجاهای کمرباریک رو در جهت هلاکت ما بسیج نکن ٬ چون دیدن یکی شون هم ما رو از فرط شعف قبض روح میکنه ٬‌ چه برسه به زیارت یک باشگاه !!
بازم خدا رو شکر هنوز مرام ورزشی در وجود شما کهنه کارها هست وگرنه سر ما کوچولوها الان سر در پارک ملت جهت عبرت عابرین آویزون بود !

ای بابا این حرفا چیه .. قابل کدومه .. نخواستم به زحمت بیفتی .. وگرنه چه کادویی با ارزش تر از محبتی که در هدیه کوچک آبجی بزرگه نهفته است (!) اصلا حالا که این طور شد باید همین فردا بیای کادوم رو بهم بدی .. من این حرف ها حالیم نیست (!) تازه نداری هم برو بخر .. حالا خب شد

ممنونم آبجی .. آدم های کوچکی مثل من در اثر خوبی بزرگانی مثل شما به وجود میان .. ولا غیر !
سه ساعت و پنج دقیقه مانده به نصفه شب به وقت گودزیلا

minerva چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 09:16 ب.ظ

نیستش
با همین انگشتای خودم تایپش کرده بودم
این چندمین تولد توست؟

و چندمین انبساط مجدد کائنات؟

این چندمین بارخلقت است؟

و چندمین انفجار سکوت؟

چندمین لبخند آفرینش؟

خورشید را چندمین بار است که میبینی؟

و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟

و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟

چندمین بار است که مجدداً نفس میکشی؟

چندمین دم!؟

چندمین آن!؟

آه که تو چقدر خوشبختی!

و جهان چه پرغوغاست

که بی نهایتمین تولد تو را جشن میگیرد . . .
تولدت مبارک

الهییییییییییییییی الهه .. قیافه ات رو این جوری نکن دیگه .. آدم رحمش میاد !‌

ما هیاهو هم باشیم کفایته .. دیگه غوغاش باشه پیشکش دوستان !

ممنونم آبجی فسقلی .. قطعه زیبا و پر معنایی بود .. دستت درد نکنه

minerva چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

پس تبریک من کو همین الان ارسال شد؟

تبریک شما در دل لحظات جاریست !.. دیده نشدنش هم دلیلی برای انکار ارسال شما نیست!

ساینا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 08:13 ب.ظ

این روز تولد که فقط مختص شما نیست که ما هم یه سهمی داریم خب...
چون ما هستیم از برای تو؛تو هستی از برای ما..این طور نیست اقای امین؟

قطعا همین طوره ..
زیبایی روز تولدم در همینه که ما به خاطر میاریم٬ آنچه را که داریم از هیچ بهمون رسیده و .. هست بودن من هم به خاطر بودن شماهاست

ساینا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 08:07 ب.ظ

تقدیم به تو برادر عزیز:

لبخند زدی و آسمان آبی شد

شبهای قشنگ مهر مهتابی شد

پروانه پس از تولدت زیبایت

تا آخر عمر غرق بی تابی شد



باز هم ممنونم ..

ساینا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 07:51 ب.ظ

سلامم سلاممم
اومدم بگم به گمونم فردا روز تولداقا امین گل گللابمونه!!!آره؟؟درست به خاطرم مونده ؟؟؟
اومدم بگم که وجود تو برادر عزیز برای ما یک معجزس...
اومدم بگم که مثل شما هیچ کجای این دنیا پیدا نمیشه و روز میلاد شما مونده تو تقویم دلمون تا همیشه...
اومدم بگم که لمس وجودت مبارک برادر مهربون و احساساتی....
تولدت مبارک ؛پیشاپیش پسا پیش....

بدویید بیایید کادو ها رو بدید و کیک رو هم تنها تنها نخوریداااا..منم هستم..
انشالا همیشه موفق باشی در تمام مراحل زندگی و لبخند روی لبهات مهمونه همیشگی باشه...
در پناه خدا و زیر سایه ی مادر پدر و ما شاهد شاید های شما عزیز و موفقیت شما باشیم...
دست دست سوووت سوتتتت.
تولد تولد تولدت مبارک..مبارک مبارک تولدت مبارک....
هورااااااااااااا

سلام ساینا جان ..
امان از دست تو ..
ممنونم عزیزم ٬‌ این نظر لطفته .. ای بابا ساینا ٬ معجزه کدومه (!) قطره ای بودیم در کنار دوستان که با این حرف های تو از حد تبخیر هم گذشتیم ..

خدا بگم چی کارت نکنه با این حرفات ..
باز هم ممنونم که به عنوان اولین نفر در بخش کامنت های نیمکت بهم تبریک گفتی ..
هر چند که من حافظه ام تعطیله و نمیتونم تاریخ تولد دوستانم رو با دقت از حفظ کنم اما امیدوارم که بتونم یه جور دیگه برات جبران کنم ..

شرمنده همیشگی مهربانی هاات ..
یا حق

عابر چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 04:07 ب.ظ

از بابت من یکی خیالت راحت راحت باشه ، من خودمم چند وقته میت شدم چه برسه به حرفام! خودشو اصلا ناراحت نکن!

آره خب .. مت شدن حق طبیعی هر موجود زنده ایست .. البته با این شرط که وجودت رو واسه پت مناسبی سرمایه گذاری کنی!!

عابر چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 04:06 ب.ظ

پسرم اینقدر احساساتی .. ایششش !

از دخترها که خیری ندیدیم .. فعلا افتادیم به جون خودمون !

دختر خاله چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 01:43 ب.ظ

سلام ملیکم!
اااااا پس شما این مدل دوست داشتن را دوست میدارید؟!
ببین فرزندم دوست داشتن انواعو اقسام داره!
۱ـیکی علنی میگه دوست دارم که به نظره بنده خیلی جالب نیست مگر در شرایط خاص!که اونم شامل شما نمیشه!
۲ـیکی با اعضا و جوارح بدنش...!
۳ـیکی با نگاهش...
۴-یکی با هدیه دادن و جلب اطرافیان...
۵-یکی با نوشتنو مدح کردن...
۶ـیکی در استعاره...
۷ـیکی با نیت قلبیش...شاید تو اونو هیچ وقت نبینی اما دعاش و آرزوی خیرش همیشه با توا!
۸ـبعضیام که کلا تا همو میبینن انگار سالهاست که محبت هم تو دلشونه!یادته که یک پست زدم ...علتشو اونجا گفتم!
و الی آخر...
بهانه برای دوست داشتن زیاده اما دوستی برای دوست داشتن نمیبینم!تو اگر دیدی همه ی این موارد رو روش پیاده کن!
بعد مارم سوار کن!
التماس دعا حاج آقا!

علیک سلام ..
ایول ٬‌ زدی وسط خال !!

با تشکر از توضیحات تون .. به نظر حقیر مشکل اصلی اینجاست که این جماعت پیوسته در حال سوار و پیاده شدنن (!)‌ نه سواران میدونن که از کی یا چی میخوان سواری بگیرن و نه متاسفانه سواری دهندگان میدونن که باس به کی یا چی سواری بدن .. لذا موضوع اصلی در حال حاضر پیدا کردن یک سواری دهنده است که نسبت به بقیه یک آب شسته تر باشه !‌

شما فعلا..... لاا..الاا.. حیف که اینجا خانواده زندگی میکنه وگرنه روی همین نیمکت رسوا بازی در میاوردم

محتاجیم حاج خانم!

آتنا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 12:44 ب.ظ

حالا حرفتو پس می گیری؟؟(دوست داشتن رودوست نمی دارم)
پی نوشتت خیلی جالبه همه روبهم ربط دادی.
خوشمان آمد!

این حرف با اون حرف زمین تا زیر زمین فرق فوکوله آتنا .. نه میشه اون رو پس گرفت و نه میشه منکر این شد !

قربون شما .. جالبی از خوانندگانه .. ما که بجز سر هم کردن خزعبلات ذهنی ٬‌ زحمت دیگه ای نمیکشیم .. دست شما درد نکنه که با این ذوق و شوق میخونیدش !

راستی آتنا .. من در طی وب گردیم متوجه حضور سبز یک آتنای آشنا در وبلاگ اکثر دوستانم شدم .. میشه بگی که تو از کجا با نیمکت آشنا شدی ؟!

ممنونم ..
یا حق

ساینا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

سلامم بر برادر امین:
خوبی برادر؟سلامتی؟غمها پایان گرفته انشالا...همه چی رو به راهه؟؟
یه وقتایی انقدر این شیطنتا کیف میده که عجیب ادمو سرشار از شادی می کنه و این لبخنده نمیری از بهای ادم...
حالا کلک تو مطمئنی مت بوده؟؟همدست نداشته این دوست عزیز؟؟شاید از طرف کس دیگه بهت گفته دوست دارم؟؟هان ؟؟یعنی نمیشه؟؟؟
بگذریم ما که بخیل نیستیم...
در ضمن دستش درد نکنه اون دوستی که شما رو امر به معروف کرده..راست میگه دیگه این چه وضعشه/..شما تندد تند آپ کن سر زدن به وبلاگای دوستان پیش کش...
شما شاد باش ما هم شادی..
شما جیب ما رو نزن نمیخواد بیای وبلاگامون...
والاااااااااااا
ولی آقای امین گل..برادر من ؛منو که می دونی سعی می کنم که حتما هر چند روز یک بار سر به نت بزنم و اگر به قول دوستمون سری به وبلاگامون بزنی متوجه خواهی شد که همچینم کم رنگ کم رنگ نیستیم منتها کم سعادتیم...
مواظب خودت باش امین جان..
خیلی خوشحال شدم..هوای دوستتم داشته باش...
شبت بخیر...

سلام آبجی ..
شکر خدا .. اونم پایان میگیره انشاءا.. حالا چه عجله ای داری!

آره .. جدا کار قشنگی بود .. ما که کلی خندیدیم ..
والا نمیدونم چرا همه به این مت بیچاره شک دارن (!) تا اونجایی که من میدونم این بنده خدا بجز دست خانومش با کس دیگه ای همدست نیست ٬‌ حالا اگه دوستان اطلاعات جدیدتری دارن٬‌ میتونن رو کنن!

همینه دیگه .. از سر امر به معروف این رفیق مون بود که ما دست از منکر برداشتیم و به سوی شما شتافتیم .. باشد که مقبول حضرت حق و حضار بیفتد

آری آری .. خدا رو شکر مسیر تند و کند زندگی رو در رگ های وبلاگ دوستان جاری دیدم و بسی پسندیدم .. بنده هم همین قدر که از صحت و سلامت دوستان مطلع باشم ٬‌ کلاهم رو میندازیم بالا .. حتی از بالا هم کمی بالاتر !

ممنونم .. ما نیز همچنین ..
یا حق

بوق سه‌شنبه 7 دی 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

....
نه بابا پیر شدیم رفت
بیا از سال ۱۳۰۰حساب کن تا امسال سن بنده به دست میاد

جدی نوشت : یه زمانی حتی واسه ایمیل دادن حساس بودم اما الان کمتر ...
شوخی : چه برسه به وبلاگ و شماره و ...

حالا اصطلاحات بنده رو بدون اجازه منتشر میکنید ؟
اونم به اسم گمنام ؟

من ِ بیچاره چقدر تلاش کردم گمنام نباشم نوشتم بوق حالا میگی گمنام ؟
اسم به این قشنگی میخوایی بگو شیپور من اصلا مشکلی ندارم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا مطمئنید نوشته مال مته ؟؟؟
خطش همونه ؟؟؟؟؟؟
نکنه مال یه بیچاره دیگه بوده ؟؟؟؟؟؟

بله قربان .. شما پیر شدی ٬‌ ما هم زمین گیر ! دنیا همینه دیگه

اونوخ این سال ۱۳۰۰ به شمسی بود یا میلادی .. بگو تا قلبم از کار نایستاده

جدی جدی : یه زمانی یعنی همون موقع ها که سرت بو قیمه بادمجون میداده ؟!

شوخی شوخی : شما که همه اطلاعاتت رو گفتی .. آدرس هم بده تا با خانواده مزاحم بشیم !!

همینه دیگه .. وقتی نوشته های گران بها رو در برابر انظار نامحرمان قرار میدی ٬ نتیجه اش میشه همین دیگه برادر و یا خواهر من (!) میان بدون اجازه از روش کپی میزنن و د برو که رفتی

واقعا تلاش های بی دریغ حضرت عالی قابل تقدیره اما بی زحمت به جای این همه تلاش به دنبال یک تخلص دیگه باش تا آدم بتونه راحت تو جملاتش از اون کلمه استفاده کنه .. والااااا...

شیپور هم بد نیست .. میگم چطوره بهت بگیم بلندگو ٬‌ یه جورایی امروزی تره هاا..
----------------
والا بجز من و مت و آقا رحمان آبدارچی ٬ کس دیگه ای تو دفتر نبود .. حالا اگه شما میخوای واسه پسر مردم حرف دربیاری دیگه صاحب اختیاری!

minerva سه‌شنبه 7 دی 1389 ساعت 03:26 ب.ظ

نه!تمام این "بابا"هایی که مت گفت یه طرف این باباهایی که من میگم یه طرف:
بابا نویسنده...بابا ربط دهنده...بابا ارتباط..بابا فن بیان...بابا ارنست همینگوی...بابا تو دیگه کی هستی؟!
(این باباهای بالا هم مربوط به قسمت پی نوشتت بود!)
آها!بابا انتخاب تصویر!
حالا دقیقا با همین خط و رنگ نوشت دوستت دارم یا نه؟خودکار صورتی نداشتین که با اون بنویسه؟!
خب اون اونطوری ابراز محبت میکنه تو هم همینطوری(همون طوری که تو پستت نوشتی!)
من که از امروز ظهر هیچ کامنتی رو از طرف تو ندیدم
اشکال نداره تو جواب منو ندیدی خودم از طرف تو جواب خودمو میدم!!!
راستی مچ تو گرفتم!به این جمله دقت کن:به این فکر میکردم که این پسر....
پس چرا اطلاعات غلط به من میدی؟!
الان در مقام دفاع از خودت چی میخوای بگی؟!نه دوس دارم بدونم!حرفات پارادوکس داره ها

ای بابا .. تو چه همه بابا داشتی دختر .. به جون خودم من این همه بابا نیستم !!

باور کن این تصویر یک عکس انتخابی نیست .. من دقیقا همون نوشته رو اسکن کردم و براتون گذاشتم .. این تصویر همین خط و رنگیست که الان در دست منه

باعث زحمت .. حالا که داری جواب میدی . لطف کن پست های بعدی رو هم تو بذار !

برعکس اون مچ گیری نبود .. خودم عمدا نوشتم این پسر که شما دخترها حس کنجکاوی تون گل نکنه و الکی الکی کار دست مون ندین !

وااا.. الان کجای حرف و متن من پارادوکس داشته خب ؟! اون پسر یک پسر بود (!) حالا پیدا کنید پاراکوس را (با توجه به اینکه پارادوکس همون پرتقال فروش سابق بوده که بعد از هدفمندی ٬ پارادوکس میفروشد!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد