نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

تیتر روزنامه شهرآرا برای ما ..

به نام حضرت دوست



هنوزم باورم نمیشه که سهم ما از اون پنج شبنه خونین ٬ دو کشته و یک مجروح باشه ..

هنوزم باورم نمیشه که اون پراید بابای دامادمون است که تبدیل به آهن پاره ای شده ..

هنوزم باورم نمیشه که پدر و برادر جواد (دامادمون) سر تیر به رحمت خدا رفتند ..

هنوزم باورم نمیشه که از شدت ضربه خواهر جواد دچار فراموشی شده ..

هنوزم باورم نمیشه که چنین مصیبتی بهمون خورده باشه ..

و هنوزم ..


یا حق

نظرات 6 + ارسال نظر
باران چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 07:32 ب.ظ

سلام
بار اول که خوندم فقط شوکه شدم که اون تصادف مربوط به شما می شده
فقط می تونم بگم تسلیت می گم. روحشون قرین رحمت شه و خدا به شما و خصوصا خانواده شون صبری عطا کنه که تحمل پذیرش این داغ رو آسون کنه
خیلی خیلی هوای خانواده شون رو داشته باشین. اما این ؛هوا داشتن؛ به معنای ترحم نباشه که داغشون رو چند برابر می کنه
نمی دونم سطح فراموشیشون چقدره اما باید اساسی واسشون یه کاری بکنید
یعنی خواهرشون تو ماشین بودن؟
یکی از دوستان که خونشون اندیشه بوده گفت پراید اصلا تقصیری نداشته... دلم هری ریخت پایین
راستی آقا امین تو مصیبت هم "شکر" یادتون نره...

یاحق

ساینا سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 02:04 ب.ظ

انقدر جا خوردم و ناراحت شدم ؛الان که کامنتمو دوباره خوندم دیدم همین طوری در هر جمله تسلیت گفتم...
معذرت می خوام...
زبانم یاری نکرد در مقابل این حادثه ی دلخراش و ناراحت کننده...
انشالا دیگه خبرهای ناگوار نباشه و ما را از حوادث و اتفاقات خوشحال کننده و امیدبخش مطلع کنی...
خدا صبرتون بده امین جان ولی قوی باش و دامادتون رو تنها نزار ..بیش از هر زمانی ایشون احتیاج دارن به شما و خانواده ی محترم و البته خواهر عزیزتون...
انشالا همیشه سلامت باشین امین عزیز...
در پناه خدا..

ساینا سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام
دیدی گفتم یه چی شده...
خیلی ناراحت و متاسف شدم...
خدا بیامرزشون و به شما و خانواده ی محترم و داماد عزیزتون صبر عنایت کننده و روح ان دو جانباخته را مورد رحمت خود قرار بده...
انشالا که خواهرشون هر چه زودتر بهبود پیدا کنند ...
هر چی در مورد مصیبت ها و حوادث ناگهانی بگیم باز هم کم گفتیم و هیچی دل سوخته و روح و روان ادمی رو تسکین نمیده..شوک خیلی بزرگ و ناراحنت کننده ای است...
بازم تسلیت میگم خیلی شوکه شدم ..و خیلی ناراحت..
باز هم تسلیت می گم ..ما رو هم در غم خودتون شریک بدونید...
مواظب خودت باش..
در پناه خدا باشی...

باران سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 01:11 ب.ظ

نه

بانک اشعار اهل بیت (ع) سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 12:44 ب.ظ http://www.komeit.ir

این شعر مشق امشب من بود و خط زدند
این مشق را کسایی و عمان و محتشم

با سلام
از شما دوست گرامی دعوت میکنیم تا از بانک اشعار اهل بیت (ع) دیدن فرموده و در صورت امکان در این پایگاه عضو شده و ما را با نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازنده خود یاری نمایید...

منتظرتان هستیم ... یا علی مدد

مهربانو سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام امین
خیلی ناراحت کنندس
نمی دونم چی بگم ..
فقط می تونم بگم خیلی خوب بودن جفتشون ...
خدا صبر بده به جواد آقا و برادرش..
و خواهری که این صحنه دلخراش رو دید...
امیدوارم وقتی حافظش رو بدست اورد اون صحنه رو بیاد نیاره
خیلی دردناکه اون لحظه ... خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد