نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

چندان هم اوضاع بد و وخیم نیست !!

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام

***
یا صاحب الزمان سرت سلامت...
مثل اینکه باز اهل کوفه خیانت کردند و این بار کلام الله تنها ماند...
مثل اینکه باز نشان دادیم، چندان هم منتظر آمدنت نسیتیم، چندان هم اوضاع بد و وخیم نیست...
هنوز می توان به همین وضعیت چند صباحی صبرکرد و...
گویا بدون شما هم می توان زندگی کرد.... !!
((این بخشی از یک متن بود که در بین ایمیل ها نظرم رو به خودش جلب کرد .. گمونم مال گروهی بود موسوم به مارشال!))
***



   متن بالا من رو یاد یکی از آف هام انداخت که چندی پیش نوشته بود : " دیگر به عینه میبینم ، اولین عاشق شکست خورده ی این روزگار خداست !" هر چند که اون زمان هم مصادیق زیادی برای اثبات این جمله پیدا کردم اما این کلمات در کنار پاراگراف بالا ، دیگه حجت رو بر همه تموم میکنه .. راستش نه قدرت قلم زدن در این مقوله رو دارم و نه کلا اندازه این حرف ها هستم ، صرفا خواستم فردا روزی که شمشیر عدل علی (ع) رو در دست پسرش دیدم و سردی فلزش رو بر روی گردنم حس کردم ، حداقل دفاعی برای تبرئه خودم داشته باشم (!) در ثانی چه وکیل مدافعی میتونه وکالت کتاب قانون رو بکنه ، جز خودش :

***
سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم / آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ، برای خدا تسبیح می گویند و او عزیز و حکیم است (سوره حشر ، آیه 1)
لو انزلنا هذا القران علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه ا... / اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم ، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد ! (سوره حشر ، بخشی از آیه 21)
... و من یشاق الله فان الله شدید العقاب / و هر کس با خدا دشمنی کند (باید بداند که) خدا مجازات شدیدی دارد ! (سوره حشر ، بخشی از آیه 4)
***

   چند روز پیش که واسه نماز ظهر رفتم مسجد کنار شرکت ، بعد از اینکه نماز تموم شد پیش نماز مسجد به اطرافیانش گفت : آیت الله سیستانی گفتن که همه مقلدین سوره حشر رو بخونن .. راستش تا امشب توفیقش دست نداد اما الان که خوندم ، خیلی خیلی آرومم کرد . به تو هم خوندنش رو پیشنهاد میکنم ، با من غرق گناه که چنین کرد ، موندم با تو چه میکنه .. بگذریم !!

   قصد کردم که در هر پست ، جدا از موضوع اصلیش ، آخرین تغییر و تحولات رو هم بنویسم .. از کارم بگم و حتی المقدور گوشه هایی از زندگی شخصیم رو به تصویر بکشم ؛ هر چند که چندان به درد شما نمیخوره اما شاید عمری بود و یادگاری شدن اینا رو هم ببینیم ..

   امروز با مصطفی (از این به بعد احتمالا این اسم رو زیاد بشنوید .. این اسم پسر مدیر عامل شرکت هست که قراره من جاش رو بگیرم !) برای کارگاه اندیشه شبکه بردیم .. البته دکل و رادیوها و دوربینش رو قبلا مستقر کرده بودند و ما فقط کابل کشی کردیم و شبکه اش رو راه انداختیم .. یکی از نکات جالبی که امروز پیش اومد این بود که وقتی داشتم کابل شبکه رو تا پشت کیس میکشیدم ، مصطفی از کانکس رفت بیرون . بعد از چند دقیقه دیدم داره صدام میکنه ، رفتم بیرون ببینم چی کار داره که دیدم داره از دکل میره بالا و یهو پرید رو سقف کانکس (!) بهم گفت : بیا بالا تا سوئیچ اصلیش رو تنظیم کنیم .. با خنده بهش گفت که اگه طرف ترس از ارتفاع داشته باشه تکلیفش چیه ؟ پوز خندی زد و گفت : سوسول بازی در نیار مهندس .. بیا بالا (!) راستش یاد آموزشی دوران خدمت افتادم که از میدان موانعش در رفتم اما اینجا رو دیگه نمیشد بپیچونم . البته وضعم اون جوری نیست که غش و ضعف کنم ولی وقتی از بالا به زمین نگاه میکنم ته دلم فرتی میریزه زمین (!) نهایتا من هم از نرده های کج و ماوج دکل گرفتم و بعد از اینکه دو - سه متری رفتم بالا ، پریدم رو سقف کانکس .. حالا بالا رفتنش یه دردسر بود و پایین اومدنش 10 تا ؛ مگه میشد بین اون همه سیم جا پا پیدا کنی آخه! .. خلاصه اینکه کلی بهش فحش مودبانه دادم و اون هم بهم خندید (!) تازه شانس آورد که بچه حاجیه وگرنه یه پسی (مخفف پس گردنی !) هم میخورد !

***
شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا ...
***

شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 8 + ارسال نظر
یه دوست پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.zeinab.rozblog.com

جاب بود و ... موفق باشی

*** دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 02:24 ب.ظ

سلامم:
خسته نباشید...
این ایات و باید اول کار برات می نوشتم ولی اون شب حافظم یاری نمی کرد ...ایاتی در قران هست مبنی بر تصدیق گفته های شما...سوره ی حجر آیات ۹۱ تا ۹۹....
شایدم خودت نسبت به این ایات اگاه هستی...
الذین جعلوا القران عضین ( ۹۱ )
فوربک لنسئلنهم اجمعین ( ۹۲ )
عما کانوا یعملون ( ۹۳ )
فاصدع بما تومر و اعرض عن المشرکین ( ۹۴ )
انا کفیناک المستهزء ین ( ۹۵ )
الذین یجعلون مع الله الها اخرفسوف یعلمون ( ۹۶ )
و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون ( ۹۷ )
فسبح بحمده ربک و کن من الساجدین ( ۹۸ )
و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین ( ۹۹)
نمیدونم معانی و تفسیرشم بگم یا نه ولی یه نگاهی بنداز به قران امین جان..اگر امکانش برات نبود بگو تا معانی و تفسیرشم بگم...ببخشید که من یکمی از دنیا عقبم...ولی از همان جمعه شی می خواستم بیام و کامنتمو کامل کنم فرصت نمی کردم...النم کلی گریز زدم که اینجام...
قربانت..روز خوبی داشته باشی...

سلام آبجی..
سلامت باشی و مستدام ..
ممنونم که با وجود مشغله فکری و جسمیت ، هنوزم سایه ات رو از نیمکت دریغ نکردی و امیدوارم که هیچ وقت هم نکنی !.. راستش منم بیشتر ، شب ها یا بهتره بگم نصف شب ها ، گریزی میزنیم و جواب دوستان رو میدیم !

ممنونم از آیاتی که متذکر شدی .. بله قربان ، مگه میشه که امکان خوندن معانی و تفاسیرش نباشه .. خیلی خیلی ممنونم از زحماتت .. مدیون قرآن که بودیم ، زحمات شما هم مزید بر علت شد!

با سپاس فراوان ..
یا حق

مونا یکشنبه 28 شهریور 1389 ساعت 10:21 ب.ظ

دیدی چی شد ؟
چهار روز دیگه باز اول مهر میشه
من چه گلی به سر بگیرم آخه ؟! فک کن از صبح تا ساعت 6 کلاس دارم واقعا این چه زندگیههه ؟
مستقیم کشتارگاه !

نه چی شد ؟؟!!

تازه کجاش رو دیدی .. الان دیگه فقط دو روز مونده تا وقوع این فاجعه !
هیچ گلی آبجی .. بجاش 10 ماه کمر همت رو ببند تا به خانواده و جمع دوستان و نهایتا بنده و سایر عزیزان ، لیاقت های خودت رو اثبات بدی .. البته منظورم صرفا کسب رتبه نیست .. هر چند اون هم ارزشمند خواهد بود اما چیزی که میزان این لیاقت رو نشون میده ، پشتکار و تعهدی است که به زحمات خانواده و این عمری که صرف درس خوندن کردی ، داری (!) در نتیجه دست از سر کل بردار و دستمال برادر کاییکو رو به بازو ببند

سختیش که سخته .. ولی خب کاریش هم نمیشه چون :
«ز سستی کژی آید و کاستی !»

قول میدم کاملا اسلامی کار رو تموم کنم .. حتی یه مثقال از گوشتت هم هدر نره ؛ با خیال راحت برو تو دل کشتارگاه !
یا حق

*** شنبه 27 شهریور 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

سلاممم:
میدونی این روزها به این نتیجه رسیدم که این فاصله است که ارتفاع صدا رو معین می کند.و زمانی فاصله این ارتفاع را معین میکنه که صدا ؛صدای درد و خشم باشه..حس به خطر افتان عزت و بزرگی حسی عزیز باشه...و ما امروز روز فهمیدیم که ما مسلمین چه قدر بهم نزدیکیم..و متحد هستیم به دنیا اثبات کردیم در این مورد من کوچکتر از این هستم که نظری رو ارائه بدم ولی جای بسی خنده و تعجب و در عین حال تاسف داره برای مسیحیان که کشیششان کسیت که هیچ اعتقادی به خداوند و ادیان مقدس الهی و کتاب آسمانی و دین نداره وگر نه هرگز این کار و نمی کرد اون شبه کشیشی ریاکار و خود نما بیشتر نبود...
بگذریم...خدا خودش به دادشون برسه...
مجازاتشون می کنه...
قصد شما رو تحسین می کنم میدونی چرا چون باعث میشه که در مورد خود بیشتر عمیق شی و بیشتر به حتی کوچکترین اعمال و گفتارت فکر کنی ولی خب شما که معمولا مینوشتی از خودت من بعد می خوای بیشتر ثبت کنی و دقیق شی...
ببین عزیز دل برادر این گردش دهر که با ادم این کاررو می کنه..یه بار جستی دوبار جستی بالاخره یه جایی نمیشه جست و مچت باز میشه...ولی خب ارتفاع این یک حالتی که در هر کسی وجود داره ترس از ارتفاع هم فوبیای شماست که خیلی هم طبیعیه...زیادم بهش فکر نکن...یکی از تاریکی می ترسه م ثانیه ای نمی تونه تحملش کنه یکی از اتاق در بسته یکی...
در نهایت همش تجربس...
برات ارزوی موفقیت دارم...و سلامتی..
در پناه خدا..تا دوباره...

علیک سلاممم

عجب تعبیر زیبایی .. جدی «این فاصله است که ارتفاع صدا رو معین میکنه !» اصلا میشه به عنوان یک اصل به پای میز محاکمه فیزیک کشوندش ! هر چه فاصله بیشتر بشه ، ارتفاع صدا افزایش پیدا میکنه .. و بالعکس
هرچند که برداشت شما برگرفته از منطق کشف و شهود بود اما در عینیت هم دقیقا چنین قانونی برقرار است و همین موضوع جنبه زیبانگاری این جمله رو به مراتب ملموس تر میکنه !

بله ، کاملا درسته .. هر چند که این دوستان هم دین ما ، خودشون رو در ظاهر منسجم تر و متحدتر نشون میدن اما از درون شکاف عظیمی بین عقاید و گفتار و رفتارشون به چشم میخوره .. یه چیزی تو مایه های موسی به دین خویش و عیسی به دین خویش عمل میکنن !

آره .. من پیش از این هم به همین شکل مینوشتم .. اما همون طور که متوجه شدی ، قصد دارم در برخی مسائل موشکافانه تر وارد بشم تا بحث ها صرفا از جنبه جملات خبری خارج بشه و بتونیم تجزیه و تحلیلش کنیم .. البته به شرطی که کمی دستم باز بشه و مثل الان 24 ساعت رو بین 48 موضوع مختلف تقسیم نکرده باشم !

عذر میخوام خانم دکتر .. این فوبیایی که فرمودین یعنی چه ؟ خوردنی یا بردنی ؟!
اوهوم .. بهر حال چیزی که هست ، هست دیگه (!) نمیشه به زور مشت و لگد انکارش کرد که !!

آری آری .. اونم تجربیاتی بس گران بها ..
من هم همین طور عزیزم .. و البته عاقبت به خیری رو هم ضمیمه اش میکنم !
شب خوبی داشته باشی ..
یا حق

دختر خاله جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

و اما بعد:
و قال الرسول یا رب انّ قومی اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً...فرقان، 30
همیشه این آیه رو که میخوندم...تصورات عجیبی تو ذهنم بود ...از ورود حضرت رسول به محشر...از این که حضرت رسول که اون روز شفیع امتشه...میاد به خدا گله از امتش میکنه که امت من این قرآن تو رو به کلی متروک و رها کردند و پیرو کافران شدن!
اما اون تصورات عجیب...یک چند وقتی هست عینیت پیدا کرده...دیگه کاملا ملموسه!
با یک دوستی میحرفیدم ...گفت حالا مگه چی شده!قبلنم سوخته...قبلنم نوک نیزه رفته...حالام مثل همیشه...چیه انقدر شلوغش کردن!
گفتم ...آره حالام عین همیشه....اما تو کدوم طرفی هستی؟طرف علی یا طرف معاویه!این که مهمه ...اون موقعم بودی
همینو میگفتی...بعد با نگاه علی چه میکردی؟اون نگاهی که خط سیرش هنوز هم هست...!فقط واسه شب ۱۹-۲۱ ماه رمضون نیست!

نه خوشم اومد .. باز یه صحنه بال هات رو باز کردی و یه چرخی تو آسمون پنج به بالاش زدی !

من معتقدم که ما (حداقل من!) درگیر توهماتی هستیم که از تخیلات مون سر چشم گرفته ، نه تصوراتی که تصویری از حقیقت رو در پی داشته باشه .. هر چند این هم جزء عقایدی بود که هیچ وقت لایق عمل نشد !! (یا بهتره بگم که مرد عمل کردن و تغییر دادنش نبودم !)

مونا جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 09:09 ب.ظ

سلام
راستش وقتی خبر تهدید اون ... ( نمیدونم چی میشه بهش گفت ! آدم یا ... ! ) رو برای به آتش کشیدن قرآن شنیدم، خیلی جا خوردم .. اما یه واقعیتی هست . اینکه ما نمی بینیم ! چرا ندیدیم ؟ ماپیش از این قرآن رو زیر پا گذاشتیم ...چرا ؟ ما که مسلمان بودیم و سینه ریز شیعه ی علی رو گردن مینداختیم ! تفسیر کردیم و دلمون رو خوش کردیم که ای بابا .. این آیات تفاسیر دیگه ای هم داره . اصلا ما نریم بهشت کی بره ؟!
اگه اون یک مسیحیه ( البته به اسم ! ) ما که مسلمونیم با این قرآن چه کردیم ؟! جالبیش اینجاست همون ملتی که راهپیمایی می کنن حتی حاضر نیستن همون کتابی که دست می گیرن رو یک بار بخونن ..
(فاین تذهبون ؟ فاین نذهب ؟)
سنگینه برام .. خیلی سنگین ! به خصوص اینکه خودمم داره با این موج میرم. با اینکه می دونم ته این جاده .. مرگه . مرگی ترسناک تر از مرگ جسم ..
بگذریم ..
اما اینکه پریدین اون بالا و آب و هوایی عوض کردین .. فکر می کنم خیلی بد نباشه ! حداقل یه تنوعی هست !!
میگم یه وقت پس و مسی نزنی به این آقا مصطفی ! خطریه هااا !!
در آخر :
***
منو با چشمای بازت ببر .. تا مشرق رویا ..

چقدر محتاج این چشای بازم .
برای رویایی که رنگ سیاه گرفته .. همون رویایی که روزی رنگ قطره های بارون بود ..!
یاعلی

با کلی تاخیر .. علیک سلام !

این موضوعی بود که همه ازش شنیدنش ناراحت شدن (ظاهرا !) اما مشکل اینجا بود که فقط ناراحت شدن و به همین هم قناعت کردن (!) عادت ندارم در مورد چیزی که راه کار ندارم ٬ سخنرانی کنم اما این مقوله ای نبوده و نیست که بشه به این راحتی ها از کنارش گذشت .. ضمنا با تک تک جملاتت هم عقیده و موافقم .. چه از نظر خوندن و چه همراه بودنم با این موج خروشان ؛ در نتیجه بحث چندانی باقی نمیمونه ..

تنوعش که تنوع هست ٬ به شرطی که منتهی به تهوع و نهایتا سقوط نشه !
مصطفی هم حقشه ! اصن باس بخوره تا مرد بشه (!) از قدیم هم میگن که کتک مال مرده

پیداش کردی به من هم خبر بده فسقلی (چشم های باز رو میگم !)

کدر بودن رنگ سیاه از سر کدورتی است که با روزگار داره .. مثل این قصه که سر دراز دارد آبجی خانم !
علی مدد ..
یا حق

دختر خاله جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام...
تو از نردها چجوری رفتی بالا با اون شکم گندت؟!
دارم واسه دیگران بتصویرت میکشم....
ایها الناس ...امین از نرده بره بالا ظهور نزدیکه!

یاده اون کوهی افتادم که من پیغمبرتون بودم!

اونجام سخت اومدیم پایین!
بقیه نظرات واسه بعد....

علیک سلام ..
به سختی !
حالا درسته که نقاشیت خوبه اما تا حالا کسی نظرت رو در مورد روح پرسیده ؟!

خودمم همین فکر رو میکنه .. راستش از اون روز ترس برم داشته که نکنه ظهور اتفاق افتاده باشه و ما بی خبر مونده باشیم !!

بله .. از همون جا بود که ما کلا دین و ایمان مون رو از دست دادیم دیگه !

خوب دادت مونده ..
پس بقیه جواب هام واسه بعد !

سعید جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 09:11 ق.ظ http://saeedbarand.blogfa.com

بنده به شدت منتظر به تصویر کشیدن زندگی شخصی تو هستم
زودتر بکش !!
خصوصا روزهایی که خاک بازی می کنی!
در ضمن وقتی چند خط اول پستت رو خوندم فهمیدم مال خودت نیست
یک غلط املایی هم داشت برو بگرد درستش کن

من عمرا اگه واسه تو چیزی رو به تصویر بکشم .. مخصوصا اون بخش مدنظر حضرت عالی رو (!)

در ثانی ٬ بنده خدا تو که در اون سکانس ها نقش مفعول رو بازی میکردی دیگه چرا دنبالش هستی .. حالا من یادی از افتخاراتم بکنم یه چیزی ٬‌ تو دیگه چرا !!

غلط املایی .. بذار ببینم .. بینم اصلا میمردی خودت میگفتی(؟!) این قدر خرجت کردم که بری روزنامه و واسه خودت کسی بشی ٬‌ من موندم پس کی میخوای به درد ما بخوری !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد