نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

سکوتی از جنس اندیشه ..

به نام حضرت دوست

     سلام و عرض ادب و احترام



شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 7 + ارسال نظر
مونا شنبه 6 شهریور 1389 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام آقا سعید !‌ خوبین ؟

آبجی خانم .. به نظرت بهتر نیست که به سعید تو وبلاگ خودش سلام کنی ؟!
هر چند که من و سعید نداره اما بعید میدونم که این بشر شش ماه به شش ماه هم به ما سر بزنه (جمله اعتراضیه رو داشتی داش سعید ؟!)

مونا شنبه 6 شهریور 1389 ساعت 04:01 ب.ظ

سلام
عکس که باز نشد !
در مورد بقیه ی نداشتنشم :

سکوتی از جنس بدبختی و بدشانسی و ... !

چرا ؟ آخه چرا؟؟

علیک سلام
عجب .. گویا بعضی از سرورها توفیق باز کردنش رو ندارن واسه همین و به افتخار شما هم که شده دوباره تو پوشه خودم آپلودش کردم تا همگان از این عکس مستهجن لذت وافی رو ببرند و حتی بیارند !

واا.... خوبی ؟! من به خدا فقط یک اندیشه گفتم
چه دل پری داشتی تو دختر !!

سعید شنبه 6 شهریور 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://saeedbarand.blogfa.com

این عکسای لختی پختی چیه گذاشتی؟
مگه خودت مجسمه نداری؟

ولی خداییش اگه باشگاه رو ادامه می دادی الان بدنت این جوری رو فرم بود.

عاقبت خاک بازی دیگه!!!!

به به .. سعید آقا !
بازم خدا رو شکر ما یک پست لختی گذاشتیم تا نظر شما رو به خودش جلب کنه !
نه ٬ خوشم اومد .. داری بزرگ میشی جون سعید

والا مجسمه که نداریم اما میراث بی فرهنگی قول داده که وقتی به سن بلوغ رسیدم ٬ تاکسیدرمیم کنه تا درس عبرتی بشم برای سایر جانداران .. البته هنوز در حد حرفه ، یه چیزی تو مایه مهریه میمونه که کی داده و کی گرفته !

اوهوم .. تو خیلی سعی کردی گولم بزنی اما من مقاومت کردم (!) برعکس از وقتی نمیریم کلی عشاق پیدا کردیم .. حسن رو دیدم میگه کجایی ، نه خودت میای نه رفیقت (!) تازه اون لاتچسبکه هم کلی بهم گیر داده که چرا نمیای .. گویا واسه خودمون وزنه ای بودیم تو باشگاه !
شایدم خاک باز حرفه ای شده بودیم و خودمون خبر نداشتیم !!

خلاصه که قدم رنجه کردید استاد ..
به مناسبت این جوان مردیت ، قول میدم که یکی از گزارشاتت رو بخونم
اما خداییش سعید چند بار اومدم کامنت بگذارم ترسیدم وجه ادبیت به ... کشیده بشه (!) آخه لحن من کجا و وبلاگ ادبی کجا .. والا...

دختر خاله شنبه 6 شهریور 1389 ساعت 12:33 ب.ظ

بالایی من بودم ...اسمم یادم رفت مادر!

ممنونم از اطلاع رسانی به موقع و بجات ..

والا انقدر اینجا آدم مثل روح ٬ میاد و میره که حقیر نمیفهمم الان کی مرده دقیقا !

[ بدون نام ] شنبه 6 شهریور 1389 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام
ببین این طرف فکر نمی کرده هاااا...تو فیگور بوده تا ملت طراحی کنن ازش!تو یهو نشینی اینجوری فکر کنی...!حالا از ما گفتن بود!

علیک سلام

میگن هر کسی با زن خود شد یار من (دوستان بیان غلط املایی بگیرن !) داستان شماست که چون همیشه مداد رنگی هات تو جیبته فکر میکنی که همه تو حال ویرگول گرفتنن (!)

این مادر مرده تا الان اندازه تو تا دریاچه ماهی ٬ فسفر سوزونده .. بعد میگی : فیگور گرفته !.. عجبااا...

[ بدون نام ] جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 09:26 ب.ظ

سلام
داداش عکست مشکل فنی داره دیده نمیشه .

علیک سلام ..
آبجی (البته فرض میکنیم که آبجی باشی !) شاید فن تو مشکل داره که عکس ما رو نشون نمیده

آخه عکس طفلیم که خودش رو این وسط پهن کرده .. تو کجاش رو نمیبینی ؟!

moh3en جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.30tfun.com

salam khobi?ajab webloge bahali dari
be manam sar bezan
rasti age tabadole link mikoni mano ba onvane shahre sargami va download (be farsi) link kon badesh linketo befrest baram
montazeretam
bia forum ham nazar bedeha

محسن جان به نظرت اینجا خیلی برات آشنا نیست ؟!

آره خب .. یک بار اومدی تبلیغات کردی بسه دیگه پدر جان !!

ببین این اعصاب منه الان .......................... !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد