نیمکت تنهایی من، تو و او
نیمکت تنهایی من، تو و او

نیمکت تنهایی من، تو و او

حکایت یک نگاه

به نام حضرت دوست

***
بین موندن و نموندن
سهم آدما زمین شد
ما اسیر انتخابیم
خودمون خواستیم و این شد ...
"به من چه ؟ رضا خونده !"
***


     سلام و عرض ادب و احترام

   حضور دوستان در نظرات پست پیش ، امواج خروشان شرمساری رو به طوفان کشید و ما رو بر آن داشت تا تکونی به دوگول داده و گرد و غبار بزداییم ! (کلا منظور شاعر نوشتن پست جدیدش بود .. شما جدی نگیرین !)

   ظهر شده بود که قالیچه رو پهن کردم وسط دفتر تا نمازم رو بخونم (من باب ریا عرض کردم !) مرتضی رفت پایین وضو بگیره و بیاد .. نمازم تموم شده بود که دیدم سر و کله مرتضی پیدا شد ، با حالتی متفکر .. رفت پشت سیستمش تا من کاسه کوزم رو جمع کنم . با همون حالت متعجب بهم گفت : "سید خیلی ترسیدم ؟" (بهم میگه سید .. عادتشه !) ما هم که خدا ساخته مون واسه متلک ، با خنده بهش گفتم : "چیه ، تو اتاق فکر به چیز جدیدی برخورد کردی ؟"
+ : نه جدی میگم ، یک خانمی تو آسانسور بهم ناجور نگاه کرد ؟
- : خب به سلامتی باشه ، کدوم طبقه رفت این بنده خدا بریم دنبالش ؟
+ : ای بابا جدی باش جون من ؛ اصلا حس خوبی ندارم ؟
- : خیلی خب حالا ؛ مگه خوردت که این جوری زرد کردی .. خبرت تو مردی و اون زنه هاا.. ببین تو رو خدا ، یارو یه نگاه بهش کرده همه موهاش سیخ شده .. مردم مردهای قدیم آق مرتضی!!
+ : بحث ایناش نیست .. اصلا تو میدونستی که زاویه نگاه زن ها و مردها با هم متفاوته ؟
- : نه .. یعنی چی ؟
+ : زن ها به خاطر زاویه دید گسترده ای که دارن ، برای دیدن اجسام اطراف شون نیازی به چرخش سر ندارن .. یعنی همون طور که دارن به جلوشون نگاه میکنن ، میتونن به راحتی نفر کناری شون رو هم ببینن .. اینو میدونستی ؟
- : راستش نه .. حالا چی شده مگه ؟
+ : هیچی ، ولی وقتی اون بنده خدا تو آسانسور برگشت به سمتم و یک نگاه قدی بهم انداخت ، یه لحظه شک شدم .. نفهمیدم چرا این کار رو کرد !
- : منظور خاصی نداشته .. مبارکه به سلامتی (!) نه راستی چیزه ، یادم رفت زن و بچه داری !!
+ : تو آدم بشو نیستی ..
- : شک داشتی ؟!

   بعد از اون بحث مون بیشتر جنبه علمی پیدا کرد .. مثلا بهم گفت که وقتی کنار مامانت یا زنت ایستادی (گویا دوست دخترها از این قاعده مستثنی هستند .. البته جسارتا جهت اطلاع عرض کردم !) هیچ وقت شکلک درنیار .. چون اون کاملا داره تو رو میبینه (!) یا حتی ضعف خانم ها در رانندگی به نسبت آقایون به خاطر همین خصلت ذاتی است که نگاه مردها معمولا به نقطه روبروشون تمرکز داره ، در حالی که خانم ها تابلوی مغازه ها رو هم میبینن (!) و ...



   راستش دلیل اصلیم برای نوشتن این مطلب ، نه تبلیغ مرتضی بود و نه بیان یک بحث علمی .. بیشتر دوست داشتم اثر یک حرکت به ظاهر بی ارزش رو بیان کنم که میتونه از نظر روانی ، تاثیر زیادی روی طرف مقابل مون داشته باشه . این رو بیشتر واسه خودم نوشتم که معمولا وقت صحبت نیشم بازه و مادرزاد با ملت پسرخاله به دنیا اومدم .. البته بعضی از خصلت هام نابود ناپذیرن ، مگر اینکه خودت رو نابود کنی !!

شاد باشید و شادی آفرین
یا حق

نظرات 5 + ارسال نظر
مونا شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام
می بینی تو رو خدا دختر خاله ؟
جوابارو حال میکنی؟ یکی زدیم دوتا خوردیم
حالا باشه طلبت شوالیه !
نه تو رو خدا ... بیا انگشتتو هم بکن توی چشممون!‌
پسر همسایه هم چشاشو درویش نکنه درویش مصطفی رو میارم جلوی چشش !‌ همچین با اون تبرزین بزنه فرق سرش که حالش جا بیاد ‌

برعکس میخوام بذارم روی شبکه ی استانیت ننه ! آخه سعید خان خیلی توی وبلاگش ازش تعریف کرده !‌

علیک سلام ..
جدی فقط دوتا خوردی .. من فکر کردم بیشتر زدم !
راستش انگشتم که دوست داشت تو چشت بچرخه اما من جلوش رو گرفتم ٬ ناسلامتی آبجی مونی هااا...

این داستان درویش مصطفی رو خیلی خوب و به موقع اومدی .. حالا که این قدر خوش ذوق و با هنری ٬ یادم باشه به علی بگم بیاد بگیردت !

دیگه با این پیشنهادت همه چیز تموم شدی (!) برعکس خودمم یکی از کارگردان های تراز اول شبکه استانیم ؛ الان حدود یک عمره که از ساعت یک بامداد تا خود سحر ، سریال جنگ مورچه ها رو سپردن به من .. بشین ببین چه میکنن این مورچه ها .. اگه تونستی بگی چندتا مورچه داره ؟؟!!

یا حق

دختر خاله جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

مونا خدا بگم چی کارت کنه...بسی خندیدیم
توام یک تختت عین ما کمه ها!
اون نظر خالیم من بودم...توش که پر بود نمیدونم چرا خالی اومد!پس دیگه نظر نمیدم!

اولندش اون نظر پر بوده و هست .. حالا شما خالیش میپنداری ٬‌ دیگه جای خود داره !

ثانیندش هم نمیخوای نظر بدی چرا دبه میکنی .. مرد باش و بگو حسش نیست

دختر خاله جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 02:51 ب.ظ

خدا بگم مونا چی کارت کنه...بسی خندیدیم!
نه خدایی توام یک تختت عین ما کمه!

بگو پر پرش کنه !! یا مثلا‌ حلوا حلوا چطوره ؟؟

مونا جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 02:44 ب.ظ

ضمنا
انقدر چش و چال مردم رو نذار وسط پستت . اصلا مگه خودت چش و چال نداری ؟‌ دهه !‌
تازه هفت رنگاشم انتخاب میکنه ..
خدایا توبه !

جااااان ...
مگه دست تو چش تو کردم که شاکی میشی ؟!.. خب چش قشنگ بود ٬‌ گفتیم شما هم ببینی ٬ بلکم راه بیفتی ننه ! فردا میخواستی چشات رو رنگ کنی و به پسر همسایه تون نگاه کنی ٬ یاد داشته باشی .. حالا بیا و به این جماعت خوبی کن ! والااااا....

یه دو تام به جای ما بکن که عجیب محتاجیم !!

مونا جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام
جدی این موضوع رو نمیدونستی ؟ اینکه خیلی وقته لو رفته
ولی من شخصا سعی میکنم زیاد به پسرا نگاه نکنم ! به خصوص به چشماشون . آخه در چند مورد دیده شده که دچار خود شیفتگی مفرط و حتی کشنده شدن
به هر حال ما اینیم شما هم اونین ! هر چی هم هستیم باید می بودیم که باشیم ! ( چی شد الان ؟ خودم یه دفعه هنگ کردم !‌ بی زحمت دستت بند نیست این ctrl , alt, delete رو بگیر ننه ! من چشمام درست نمی بینه )
شمام سعی کن انقدر با روح و روان ملت بازی نکنی . حالا ما هرچی هستیم دست خودمون نیست . توی ذاتمونه . ولی جنابعالی چی ؟ خودتو کنترل کن دیگه ماادر ! میخوای بیام کنترلت رو بگیرم ؟
شبکه چندت سریالاش قشنگتر بود ؟؟


علیک سلام
والا به این شدت نمیدونستیم ! جدی میگی ٬ خب بگو ببینم دیگه چه چیزهای لو رفته که ما نمیدونیم
هر چند که شما شخصا کار خوبی میکنی اما بپا در همون اثنی دچار خودشیفتگی مفرط هم نشی ننه که واسه سن و سالت هیچ خوب نیست !

من تا حدودی گرفتم چی شد اما بهت نمیگم .. آخه وضعیت شما با «تسک منیجر» حل بشو نیست .. خواه و ناخواه ری استارت واجب شدی

ما هم کم از شما نمیاریم .. یعنی کم هم بیاریم فوق فوقش دو سه متر بیشتر میشه که قابل شما رو نداره !
بزن شبکه سه (!)‌ آخه ما مخمون همیشه سه کار میکنه !.. بشینی پاش با چک و لگد هم نمیشه بلندت کرد .. میگی نه ٬‌ نگاه کن !

یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد